ریتم اصلی
سومین نشست از سلسله نشستهای شهر و انسان شهری در رخداد تازه مستند با نمایش دو فیلمِ «۱۴ آبان، روز آتش» و «گفتوگو با انقلاب» از ساختههای روبرت صافاریان برگزار شد. در فیلم اول به روز ۱۴ آبان پرداخته میشود؛ همان روزی که در انقلاب ۵۷ بیشترین آتشسوزیها در آن رخداده است و از همان روزهای پسازاین رویداد تا امروز، پرسشی در ذهن شاهدان دیروز و خوانندگان و شوندگان امروز جاری است: در این آتشسوزیها دست چه نیروهایی در کار بوده است؟ تصاویر و روایات باقیمانده در مورد آن روز چه میگویند؟ صحنههایی از آتشسوزی بانک ملی در میدان هفتتیر فعلی، ساختمانهای دولتی، ماشینهای آذوقه و ... در حال سوختن نمایش داده میشود و از سوی دیگر ماشینها و نیروهای حکومتی در خیابانها دیده میشوند. همانطور که راوی میگوید خیلی از کسانی که آن روز در تهران بودند بر این باورند که این آتشسوزیها کار مردم عادی و انقلابیون نیست.
دومین فیلم یا همان «گفتوگو با انقلاب» بهنوعی نشانهشناسی رخدادهای انقلاب با تاکید بر فاکتورهایی است که برخی حوادث را انقلاب معرفی میکند. فیلمساز در این فیلم با بازنمایی تصاویر باقیمانده، اعم از فیلم و عکس به فاکتورهایی چون آتشسوزی، تظاهرات، ساختمانهای شهر، مردم حاضر در صحنه و ... سعی دارد از مواجهه با انقلاب سخن بگوید و معنی هر کدام را بیان کند.
روبرت صافاریان درباره هدف ساخت فیلمها میگوید: «هر دوی این فیلمها برای تلویزیون ساخته شده و در اصل هر کدام متعلق به دو مجموعه است. یکی «تصویرگران انقلاب» و دیگری برای مجموعهای با نام «گفتوگو با انقلاب» ساخته شد که درنهایت همین اسم هم برای فیلم انتخاب شد». ایده اصلی صافاریان به گفته خودش برای ساخت این فیلمها این است که تصویرهایی از هر دوره تاریخی باقی میمانند که حامل معانی قابلبررسی هستند. او درباره فیلم اول، «۱۴ آبان، روز آتش» میگوید: «ایده اصلی من این بود که به تصویرها از زوایای مختلف پرداخته شود. مدارک مستند از اتفاقات گوناگونی در آن روزها باقیمانده و در نهایت تصمیم بر آن شد که روز ۱۴ آبان را انتخاب کنیم و ببینیم که فیلمهایی که وجود دارد حامل چه چیزی هستند و به مخاطب چه خواهند گفت. این ایدهها چه تفاوتی با آن روایتی که نزد مردم و در اذهان آنهاست، دارند و اگرچه با پرسش جزئی اینکه تهران را در آن روز چه کسی آتش زد کار آغاز شد، اما سوال اصلی همان بود، تصاویر باقیمانده از یک دوره تاریخی خاص چه میگویند؟» به عقیده فیلمساز چیزی که در اینگونه تصاویر برجسته و مهم است، فارغ از پرسش چیستی و چگونگی و چرایی وقوع، نحوه مواجهه انسان با یک پدیده مثل انقلاب است و این موضوع است که در سطحی عمیقتر قابلبررسی و تامل خواهد بود.
چندریتمی
اگر برداشتها و مواجهه مخاطبان با موضوعات را بر اساس ریتم تحلیل کنیم در یک سطح به چندریتمی خواهیم رسید. چندریتمیها گویای صداهایی متنوع و متفاوت از مسئلهای بهظاهر یکتاست. شاید یادآور پدیده مرگ مولف باشد. اگرچه کارگردان و عوامل تولیدکننده باهدف مشخصی فیلمی را میسازند، اما در نهایت فیلم از همان لحظهی شروع، همان زمانی که با مخاطب برخورد میکند میتواند به چیز دیگری تبدیل شود؛ ریتمهایی متنوع، متکثر و متضاد.
یکی از حاضران از برجسته ساختن معنای رخدادی مثل انقلاب برای مخاطبان میگوید که به تصورش فیلم پتانسیل ایجاد چنین کنجکاوی را دارد. او میگوید فیلمهای «۱۴ آبان، روز آتش» و «گفتوگو با انقلاب» توجهش را به فرآیند انقلاب پررنگ کرده است. این در حالی بود که به گفته فیلمساز چنین مقصودی در پس نگاه او یا ایده ساخت فیلم وجود نداشته است. یکی دیگر از حاضران در جلسه با اشاره به همذاتپنداری وقایع رخداده در ۱۴ آبان ۵۷ با وقایع سال ۱۳۸۸ تهران به نزدیکی روایتی که خود بهعنوان مشارکتکننده در سال ۱۳۸۸ و روایتی که حاضران از ۱۴ آبان ۵۷ داشتند، اشاره کرد و معتقد بود او نیز مثل برخی از راویان و مصاحبهشوندگان باور دارد که برخی حرکات افراطی کار مردم عادی نمیتواند باشد.
پوریا جهانشاد مدیر گروه رخداد تازه مستند درباره این برداشت گفت: «این دو فیلم بازخوانی تصاویر آرشیوی داخل فیلم است و این بازخوانی دوباره امکان برداشتهای گوناگون و متفاوت را برای مخاطبان ایجاد میکند»، او با ارجاع به مفهوم واسازی به دو نوع مواجهه با فیلم اشاره کرد، یکی اینکه تصویرهای درون فیلم چه میگویند و دیگری اینکه با نحوه ساختن و چیدمان تصاویر در کنار هم چه گفته میشود و چه چیزی گفته نمیشود و دستآخر از این ناگفتهها چه چیزی و تا چه حد فهم میشود. آیا اگر چیدمان تصاویر، نریشن، موزیک و ... را عوض و از فیلم حذف کنیم باز هم آن مفهوم قبلی قابلدرک خواهد بود؟
خود کارگردان دراینباره معتقد است باید از طرح پرسش کیستی و چرایی فراتر رفت. او گفت: «بههرحال آن روز این اتفاقات رخداده. هدف من از نمایش این تصاویر این است که بدانیم اگر چنین تصاویری از آن روزها باقی نبود در برداشت و نحوه مواجهه ما چه اتفاقی میافتاد؟ این تصاویر در نهایت روشن نمیسازد که بالاخره در آن روز چه کسانی شهر را آتش زدند، اما به ما میگویند اگر تصاویر وجود داشت ما در مورد انقلاب چه میگفتیم و اگر نبود چه؟ او به نشانهشناسی درون فیلم اشاره کرد و انقلاب و تظاهرات را با ربط به شهر، به صحنه نمایش تشبیه کرد؛ اینکه شهر همچون یک سِن است و برخی از فاکتورهایی که در انقلاب به نماد تبدیل شدند، همچون دستهای خونی، اسلحه دست انقلابیون و ... بخشی از این نمایش است؛ نمایشی که مخاطبان و پیامی دارد.
ریتمها و صداهای متفاوت شاید روالی طبیعی از مواجهه مخاطبان با هر موضوعی باشد. بهویژه در مورد موضوعات و وقایع اجتماعی. همین تنوعها است که ویژگی منحصربهفرد بودن به موضوعات انسانی- اجتماعی میدهد و گاه دست یافتن به یک دیدگاه مشترک را سخت میسازد، بااینوجود در زمانی که به نظر میرسد فضا سرشار از چندریتمی است یک توافق ضمنی در مورد برخی موضوعات رخ میدهد و همین موضوع در نهایت روایت مسلط را میسازد.
همریتمی
همریتمیها حامل شباهتها، برداشتهای یکسان و اجماع متفقالقول مخاطبان بر روی مفاهیم موجود است؛ اینکه چگونه شرایط اجتماعی و زمانی و تفسیرها از وقایع میتواند نگاهی یکدست و واحد را در همسویی فرودستی با فرادستی تثبیت کند؛ بهبیاندیگر مردمان را به همراهی با نیروهای فرادست بخواند و امر اجتماعی را وارونه جلوه دهد. اما هر دو فیلم «۱۴ آبان، روز آتش» و «گفتوگو با انقلاب» چنین سویهای را تولید نکردند. اگر فیلم «۱۴ آبان، روز آتش» توانست خاطره انقلاب را زنده کند یعنی نهفقط همریتمی تولید نکرد، بلکه با آبوتابی که به امر انقلابی داد خاطرهای فراموش شده که همیشه با بازنمایی از سوی گروههایی خاص به تصویر کشیده شده را تغییر داد. رویداد آن روز را تبدیل به خاطرهای کرد که حاضران و نسل امروز با دیدن آن به همذاتپنداری با وقایع سال ۱۳۸۸ پرداختند. همچنین حاضران به نقش رسانهها در انقلابها و جنبشها اشاره کردند و همسو با تعبیر پوریا جهانشاد و صافاریان از میزان تاثیر رسانهها در ایجاد و شکلگیری جنبشهای انقلابی گفتند. یعنی اگر همیشه رسانه توام با تثبیت وضعیت است مخاطبان با کارگردان همسو شدند که رسانهها گهگاهی میتوانند موجب فروریزی وضعیتی مسلط شوند. همین نگاهها و سخنان مخاطب بود که نشان میداد فیلم تولیدشدهی صافاریان قسمتی از همدستی با وضعیت موجود و تثبیت نظم حاکم نیست.
آریتمی
گفتیم اگر روند درک یک پدیده یا موضوع اجتماعی را همچون ریتم در نظر آوریم، شاهد چند سویه خواهیم بود: چندریتمی، همریتمی و سویه دیگر و فراموش شده، آریتمی. آریتمی آن چیزی است که با همه تلاشی که ریتم اصلی و همریتمی دارند، فراموش نمیشود. اگرچه در نقاطی موفق به پنهان کردنش میشوند، اما در نهایت این قدرت صداهای خاموش است که خود را از لابهلای چرخهای روایت غالب به بیرون میافکند و سلطه روایت غالب را به عقب میراند.
آنجایی که مخاطب انقلاب ۵۷ را از نو میخواند و دگربار آن را صورتبندی میکند و با اتفاقات گاه و بیگاه خاورمیانه آن را مقایسه میکند، یعنی وضعیتی آریتمیک رخداده است. همینکه فیلم به انتهای خود میرسد و مخاطب خستهی این روزهای پایتخت که خاطرههایش را لابهلای هجوم آن امور پساانقلابی از کف داده است و از تمام گذشتهاش خاطرهزدایی کرده است به سراغ کوچکترین نشانهها برای پیوند امروز ازدسترفتهاش با گذشتهای میگردد که از طریق صداهای رسمی از آن خاطرهزدایی شده، یعنی آریتمی از لابهلای آدمها همچون آن شبح مسکوت دوباره قصد پرسه زدن دارد. در یک سطح دیگر آنجا که سخن از ساختن و بازنمایی وقایع مطابق خواست تصاویر میشود و تفسیر امروز از انقلاب یا هر جنبش اجتماعی دیگری وابسته به چینش و انتخاب تصاویر دانسته میشود، بهنوعی وضعیت آریتمیک در حال تولید است. هنگامیکه صحنههای زندگی آرام و در جریان کودکی در حال رفتن به مدرسه، در جوار آتشهای شعلهور نشان داده میشود، یا از جریان و روال آرام زندگیهای مردم در خانهها صحبت میشود، احتمالاً فضایی برای تولید آریتمی ایجاد میشود. اینجاست که نگاه منتقد و تیزبینی لازم است که آریتمی را بیابد و آن چیزی را که نشان از وضعیت دیگرگونه دارد را کشف کند.
+ گفتنی است فعالیتهای رخداد تازه مستند با حمایت جامعه نیومدیا، دفتر معماری استودیو ۱۲ و رای بُن مستند برگزار میشود.
+ گزارش تصویری این نشست را در کانال تلگرام رای بن مستند ببینید.