ریتم اصلی
روز یکشنبه ۲۲ اسفندماه، چهارمین نشست از سلسله نشستهای شهر و انسان شهری در رخداد تازه مستند با نمایش فیلم «سینمای ایران: از مشروطیت تا سپنتا» از ساختههای محمد تهامینژاد برگزار شد. تهامینژاد در این فیلم قصهی شکلگیری سینما در ایران را به تصویر میکشد. اینکه بخواهیم تاریخ شکلگیری سینما در ایران را نشان بدهیم در دو فرم امکانپذیر است و آنچه این دو فرم را از یکدیگر متمایز میکند اولاً طریقهی گزینش آرشیو است و دوما چگونگی برخورد با آرشیو. در مورد گزینش آرشیو در فرم مسلط، کارگردان فقط از آرشیو مسلط و همان آرشیوی که وضعیت را تثبیت میکند استفاده میکند اما تهامینژاد راه دیگری انتخاب میکند: «آن موقع که من در حال ساختن فیلم بودم فیلم دختر لر در اختیارم نبود و این تکهها، خرده فیلم بود که جلوی دانشگاه تهران پیدا شد.» سپس به سراغ اسناد، ورقپارههای فراموش شده و تمام آنچه برای روایت مسلط کمتر محلی از اعراب دارد میرود. او در مورد مصائب تهیهی آرشیو گفت، کاری که بیش از دو سال زمان برده است و حتی بعد از پیدا کردن آرشیوهای جدید فیلمِ «حاجیآقا آکتور سینما» سناریو را تغییر میدهد. اما چگونگی پرداخت به آرشیو تمایز دیگر این دو رویکرد است. در رویکرد مسلط قسمتی از هر فیلم را کنار هم میگذارند و با استفاده از موانع و مصائب و چگونگی ساخت فیلم، تاریخی از سینما را روایت میکنند. اما نوع دیگر که بهشدت هم حاشیهای است لحظهی تولد میدان سینما، چالش و تعامل دیگر میدانها با این میدان تازه تولد شده را بازگو میکند. تهامینژاد همین کار را برای ما انجام میدهد؛ او همچون یک تبارشناس نخستین لحظهی تولد سینما را در جنگی «بر سر تسخیر پرده» نشان میدهد؛ نقالهخوانان، پردهخوانان، سایهبازان در یکسو حضور دارند و صاحبان جدید تصاویر متحرک در سوی دیگر. فیلم قرار است در مرحلهی اول بگوید چگونه جنگ بر سر پرده است و چه نیروها، عقلانیت و تضاربی باعث تصاحب پرده توسط سینماتوگراف شده است. آنجایی که پردهخوان میگوید: «به قحطی و سینما دچار نشوی.» و آن لحظهای که تماشاچی را از دست میدهد و تماشاچیان روانهی سینما میشود و مکانیسمهایی که موجب برتری و تداوم یک میدان در برابر میدان دیگر میشود هنر یک تبارشناس است که با دوربین تهامینژاد به تصویر کشیده شده است.
کار ساخت فیلم در سال ۱۳۴۹ به پایان میرسد. جذابیت دیدن فیلم از دوربین تبارشناسی ایرانی، آنهم جوانی بیستوپنجساله بدون داشتن هیچ نسبتی با همتایان فرانسوی خود بهعنوان نخستین تبارشناسان بیشک موقعیتی یکتا و کمنظیر است. بااینحال این نشست تنها به فیلم اختصاص نداشت بلکه در پاسداشت یک کارگردان متفاوت هم بود. کارگردانی که دکتر بهرنگ صدیقی در موردش گفته: «محمد تهامینژاد مستندساز نیست، پریخوان مستند است.» و گاهی پریخوانها همزمان میتوانند دو موقعیت متضاد را تصاحب کنند: هم دلبستهی پری شوند بهگونهای که پری او را اغوا کند هم پری را به چنگ بیاورند و بدون دلبستگی پری را دلبستهی خود کنند. این شانسی نیست که هر مستندسازی بتواند آن را به چنگ بیاورد. هم در مقام اغواکننده، هم در مقام اغواشونده. تنها بدنهایی خاص هستند که چنین موقعیتی را میتوانند به چنگ بیاورند.
چندریتمی
چندریتمیها به همگونی تن نمیدهند، در برابر چیزی بهظاهر واحد مواضع متفاوت و متضادی اتخاذ میکنند. اینگونه است که چندریتمیها عدم توافق را به خاطر میآورند، جایی که هرگز همدستیها رخ نمیدهند. کار یک کارگردان با عینک تبارشناس هم تولید ریتمهای متفاوت است، ریتمیهایی گوناگون، نواهایی که تاکنون شانسی برای شنیدن نداشتهاند و ایجاد فضاهایی برای صدادار کردن بیصداها.
پوریا جهانشاد با اشاره به نگاه طنازانه فیلم این سوال را از تهامینژاد پرسید: «روحیهای طنازانه در فیلم وجود دارد رویکردی که همخوان فیلمهای دههی چهل در ایران و شصت میلادی در اروپا و آمریکاست ولی این طنازی در عین دادن اطلاعات مهم باعث شده فیلم هنوز هم جذاب باشد، این ساختار چگونه شکل گرفت؟» تهامینژاد در پاسخ میگوید «بعد از ساخت سینمای تمدن مردم از سینما استقبال نمیکنند و به سینما نمیروند؛ خانبابا معتضد به نزد سرتیپ درگاهی میرود و این مسئله را مطرح میکند. درگاهی پاسخ میدهد باید توی سر مردم زد و آنها را به سینما برد. او با تاکید بر این اتفاق میگوید: در برابر این گفتار رسمی با استفاده از پتانسیلهای طنز عناصرِ نمایشی بومی تصمیم گرفتم از این رویکرد استفاده کنم.»
باید گفت باختین برای ما از دو لحن حرف میزند، نخست لحن حاکمان که سرکوبگر، ارعابگر و اسارتآور بوده و سپس لحن دیگر که با خنده همراه بوده است و پیوند اساسی یا حقیقت مردمیِ غیررسمی داشته است. تهامینژاد هم به مدد عناصر نمایشی غیررسمی با آن لحن طنازانه نوع دیگری از حقیقت را آشکار کرده است و مگر نه اینکه برملا کردن حقیقت حاکمان جز با خنده توامان نمیشود؟ پس اولین چندریتمی ساختار طنازانه فیلم در برابر نهیب اربابان بود. سپس نوبت به مهمان غایب برنامه رسید: دکتر بهرنگ صدیقی. وی گفت: «محمد تهامینژاد مستندساز نیست؛ اگر بود واقعیت را تمام و کمال نشانمان میداد بیبازی و بازیگر، نمیشود که مستند بسازی و لابهلایش خودت و دوربینت هم باشد و جابهجا حواس مخاطب را از واقعیت دور کنی و مدام تذکر بدهی که حواست باشد فیلم میبینی!» سپس دکتر صدیقی به طیف وسیعی از کارهای او اشاره کرد که معنای تمام آن کارها را تهامینژاد دیگرگونه کرده است: زبانشناسی، تاریخ، ترجمه، مستندسازی... پس بدن تهامینژاد از آن بدنها بوده که روایتهای مسلط و غالب را از جریان میانداخته و تولید چندریتمی میکرده.
سپس سخنان محمدرضا حائری، معمار و شهرساز در مورد تهامینژاد چنین مضمونی داشت: او راهگشای آینده است و به آینده نظر دارد و اشاره کرد که میل به انباشت آرشیو او را در برنگرفته بلکه او آرشیو را از انحصار خارج کرده. نشر آرشیو و نگاه به آینده ریتم دیگری برای فراروی از وضعیت بود. سپس آذر تشکر ریتم دیگری تولید کرد: «جامعهشناسان خیلی با متن سروکار دارند و حالا کمکم میآموزند که به تصویر نگاه کنند و یاد بگیرند. به این دلیل ساده که تصویر از امر استثنا بیرون آمده و تبدیل به امر روزمره شده. بنابراین یک جامعهشناس نمیتواند به تصویر بیتفاوت باشد.»
همریتمی
همریتمیها حامل شباهتها، برداشتهای یکسان و اجماع متفقالقول مخاطبان بر روی مفاهیم موجود است. همریتمیها معمولاً در سوی سلطه رخ میدهد. آنجا که باید چیزهایی تثبیت شود و یکدستیهایی آغاز شود. اما کار تبارشناسی چون تهامینژاد برملا کردن همریتمیهاست. او نشان داد چگونه اولاً برای تایید این سناریو موانعی جدی در کار بوده و سپس به فیلم مهجورش اشاره کرد؛ فیلمی که به گوشهای پرت شده و به آن توجهی نمیشود: «هیچ حمایتی از این فیلم نشده نه قبل از انقلاب نه بعد از انقلاب.» و دقیقاً همینجا بود که یک همریتمی در برملا کردن همریتمی مسلط شکل گرفت: آرشیو فرودستی همیشه نادیده باقی میماند، که اتفاقاً این بلا بر سر فیلم تهامینژاد هم آمده بود. فرشاد فداییان در این مورد گفت: این فیلم بخشی از معرفت موجود است و فیلم تهامینژاد باید در برابر کتابهای موجود که تدریس میشوند قرار داده شود. پس اگر همریتمی آن جایی رخ داد که همه متفقالقول شدند روایت مسلط قصد نادیدهگیری این فیلم و روایتهای حاشیهای دیگر را دارد درپی آن تغییر جایگاهها را طلب کردند.
آریتمی
آریتمیها در چند جا متولد میشوند. یکی در لحظات شکست، در لحظاتی که هر راهی به دری بسته میرسد، این لحظات پتانسیلهایی دارند. پتانسیلهایی برای خروج از ریتم و یافتن بدیلهایی برای زیستی دیگرگونه. یکی دیگر از جاهایی که آریتمیها به کار میافتند نه لحظات شکست، بلکه لحظاتی است که فریادهای یکدستیهای ناب شنیده میشود. آنجا فقط نویزی آرام این پتانسیل را دارد که خالق آریتمی شود.
این درست که سینما امکانهای زیادی را به وجود آورد اما چیزهایی را نیز توامان با ظهور امر مدرن برای همیشه به حاشیه راند. یادمان نرود نقالهخوانی با تماشاچی گرهخورده بود؛ تماشاچی اگر نباشد نقالهخوانی ممکن نیست. برعکس سینماتوگرافیک که ساخته میشود به امید فرداها و به امید تسخیر تماشاچیانی در آیندهی دور یا نزدیک نقالهخوان در همان آغاز نیاز به تماشاچی دارد. پس اینگونه است که نقالهخوانی با خودِ زندگی و زنده بودن همراه میشود اما سینما با تمام ادعایش در مورد حرکت در جستجوی زمانی راکد _ راکد به معنای زمانی خارج از امر روزمره، زمانی که قرار است برای کار دیگری پسانداز شود _ و فضای مرده _ مرده به معنای گوشهای دنج و جدا از فضای پرسهزنیها و درزهای موجود و فضاهای همگانی_ میگردد. اما دیگر تمایز فقط مسئلهی تماشاچی نیست امکان نقالهخوانی در تسخیر فضاست: نقالهخوانی با تسخیر مکانها جانی دوباره به آنها میداد و از مکان مرده فضا میساخت اما سینما از همان آغاز با هیچ تصرف مکانیای آغاز نمیشد. نقالهخوان هرجایی را میتوانست تسخیر کند و بدنها را گرد هم جمع کند و فضا بیافریند اما سینما اگرچه در آغازش ابزارش را جابهجا مینمود اما پس از چندی امکان تسخیر مکانی را از دست داد و تبدیل مکان به فضا را نیز. اما تمایز دیگری هم در کار است نقالهخوان سخنش را پرتاب میکند و تا مکان را سرشار از چیزهای دیگر کند و به مدد حضور همیشگی تماشاچی سخن و غلیانهای بدنی همان لحظه دریافت میشود اما سینما نهتنها مکان را دستنخورده باقی میگذارد بلکه اگر قرار است مداخلهای بکند این مداخله مربوط به فرداهای نیامده است و همیشه همزمان با تاخیر است، همهچیز منوط به اتمام فیلم و خروج از مکان است. اما نقالهخوانی در همان مکانش بدون هیچ تاخیری سیاست میآفریند. پس کنش سینما همیشه با تاخیر است اما نقالهخوان همانجا و همان لحظه با بدنها گره میخورد.
این آریتمیها حاصل شنیدن صدای کارگردانی بود که به گفتهی خودش فکر میکرده فراموش شده است.
+ گفتنی است فعالیتهای رخداد تازه مستند با حمایت جامعه نیومدیا، دفتر معماری استودیو ۱۲ و رای بُن مستند برگزار میشود.