محسن امیریوسفی را عموما سینما دوستان با فیلمهای خواب تلخ و آتشکار میشناسند؛ آثاری که با لحن پرمطایبه خاص سازندهشان، از ساحتهایی جدی همچون مرگ و یا تناسل، موقعیتهایی سرخوشانه استخراج میکنند. شاید کمتر کسی از بین عموم بداند که امیریوسفی مستندساز هم هست و اتفاقا در این حوزه هم لحن خاص خود را به کار میبرد.
خانه من، نام جدیدترین مستند اوست که روند ساخت آن از دو سه سال قبل آغاز شد و پارسال به اتمام رسید. خانه من، موضوعی جدی دارد: بحث خرید خانه در تهران با توجه به زمینههای مختلفی همچون قیمت، محله، مواد ساختمان، نوع معماری، کانالهای آژانس مسکن، و... میتواند بحث مفصلی در بر داشته باشد. شاید اگر یک مستندساز معمولی بخواهد با رویهای متعارف از این موضوع مستندی بسازد، بیانی بسیار جدی، انتقادی، و حتی یاسآور را برگزیند که در لابه لای معضلات پیل افکن این ماجرا مطرح میشود. اما امیریوسفی شیوههای منحصر به فرد طنازانهی خودش را هم با آن همراه میسازد.
خانه من حکایت خانه خریدن خود فیلمساز است. مستند از دو شیوهی روایی ترکیبی نریشن و نمایش واقعیت بهره میگیرد که با توجه به هماهنگی گفتار و رفتار امیریوسفی روند منسجمی به خود گرفته است. اطلاعاتی به ظاهر کم اهمیت در بیان امیریوسفی همچون اینکه "متولد آبادان هستم، بزرگ شدهی اصفهان و ساکن تهران»" نشانگر ریشههایی مرتبط با بحران مسکن است که شاید در نگاه اول به چشم نیایند، ولی در ناخودآگاه مخاطب توجه او را به بحث مهاجرت از حاشیه به مرکز به عنوان یکی از معضلات شهرنشینی و پدیدار شدن تنگناهای مسکن جلب میکند. امیریوسفیگاه نکتههایی را ابراز میدارد که شاید مستقیما به بحث خرید خانه مرتبط نباشند، اما در طرح فضای اجتماعی پیرامونی این ایده موثرند. مثلا از منابع مالی خود برای خرید خانه چنین نام میبرد: ۱۴۰ میلیون پس انداز، اتومبیلی که میفروشدش، مقداری ارز، و مالکیت بر دو فیلم که به دلیل ممنوع بودنشان ارزش مالی ندارند! این توقیف شدگی اثر هنری برای هنرمندی که دنبال ساحت امن اجتماعی به نام خانه است، تناقض شیرینی را رقم میزند که بحث خانه را به حواشی جامعه مربوط میکند. از این دست فضاها در فیلم زیاد است: تصویربرداری از هواخواهان کاندیداهایی از انتخابات ریاست جمهوری دو سال و نیم پیش که فیلمساز با رد شدن از بینشان دنبال دغدغههای خانه خریدن خودش است تا پرت و پلاگوییهای یک راهنمای آژانس که در مقابل ایراد امیریوسفی مبنی بر نورگیر نبودن اتاقها، به سوراخی لایه ازن اشاره میکند که باعث سرطان زا بودن نور شده است!
خانه من روایت کسل کنندهای ندارد. در عین اینکه از راههای مختلف، اطلاعات لازم و به جا دربارهی خرید مسکن در تهران داده میشود و حتی میتوان از این بعد بدان به عنوان یک اثر آموزشی نگریست، گذرهای روایی از یک فضا به فضایی دیگر هم به خوبی شکل میگیرد. مثلا یکی از فروشندگان خانه قبلا در شرکت نفت کار میکرده و امیریوسفی از این موضوع پلی به زادگاهش آبادان میزند و با عبور از آن وارد منزل پدریاش در خمینیشهر میشود و وقتی برادر کوچکش به ایرادگیری از معماری این خانه میپردازد، موضوع خانهی پدری در منزل قدیمی یک فروشندهی دیگر پیگیری میشود و دوباره روند خرید خانه تعقیب میشود: یک شیوهی روایی سیال و در عین حال منطقی که از موضوع اصلی هم پرت نمیافتد. تصویربرداری هم منطبق با فضای فیلم است. مثلا در قسمتی که فیلمساز خانهای یک میلیارد و نیم تومانی را به خاطر جا افتادن یک صفر، صد و پنجاه تومان میانگارد و بعد از متوجه شدن، سنگ روی یخ میشود، نماییهای انگل او را در حال پایین آمدن از پله نشان میدهد.
خانه من اما جدا از این وجوه اجتماعی بیرونی، حکایت میل به تملک در ناخودآگاه جامعهای است که انگار در عمق گرههای معطوف به ناامنی در تباری تاریخی، همواره "آجری بر بالای سر داشتن" برایش نعمت و موهبت محسوب میشود....
این یادداشت ابتدا در هفته نامهی آسمان منتشر شده و با اطلاع نویسنده در رای بن مستند بازخوانی میشود.