شهر افسونگر پاریس بسیاری از فیلمبینهای عاشق را از کشورهای گوناگون طی سالها به خودش جلب کرده است. آنها بخواهی نخواهی سر از سینماتک فرانسه در میآورند و رفته رفته در آنجا خانهنشین میشوند. اسم این گروه را دوستداران هانری لانگلوا (بنیانگذاران) موشهای سینماتک گذاستهاند! از ایران نیز علاقهمندان زیادی جزو مریدان سینماتک در آمدهاند که از جدیدترین آنها باید از سعید نوری نام برد.
مدتی است با او آشنا شدهام و به تازگی شنیدم که آخرین فیلمش، مستند روزگار فرخ که شناخت خوبی از فرخ غفاری بنیانگذار سینماتک ایران بدست میدهد چهاردهم آبانماه ساعت شش بعدازظهر، در سینما آزادی پخش شده. قرار است هر شنبهی اول ماه یک سانس، یک فیلم مستند در همین سینما آزادی به نمایش درآید که کار پسندیدهای از سوی برگزارکنندگان آن است. با سعید نوری در کافهای در میدان باستیل قراری گذاشتیم. صحبتها شروع شد. از او خواستم برای علاقهمندان که قرار است به دیدن این فیلم بروند برایمان از خودش بگوید و دربارهی فیلم توضیح دهد.
خودت را فشرده و تلگرافی معرفی کن.
من سعید نوری متولد تهران، در ۳۷ سال پیش، دانش آموختهی کارگردانی دانشگاه سوره و سینماتئاتر بودم؛ مدتی است به فرانسه آمدهام، هماکنون سال سوم رشتهی دکترای سینما در دانشگاه ورسای در فرانسه هستم و هشت فیلم کوتاه و بلند ساختم و مجموعا در بیش از هفتاد جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کوتاه شرکت داشتم و هفت جایزهی داخلی و خارجی هم از کشورهای آمریکا، جمهوری چک، لیون فرانسه، و آتن یونان و ایران بردهام.
چه شد که به سراغ ساختن فیلمی بلند از آقای فرخ غفاری رفتی؟
آشنایی من با ایشان اول از فیلم زنبورک بود که در دوران دبیرستان، با ویدئوی بتاماکس دیدم. ده سال بعد با نقد نویسی فرخ غفاری دربارهی شبنشینی در جهنم و فیلم جنوب شهر و سپس با خدمات فرهنگی او به عنوان موسس کانون فیلم ایران آشنا شدم. او تربیتکنندهی حرفهای برای شناخت فیلم و تحلیلگر آثار بزرگ سینمای جهان در ایران بود و درضمن زحمتهایی که او سخاوتمندانه برای فرهنگ ایران زمین انجام داده بود از کسی پوشیده نیست. اینها مرا ترغیب کرد تا وقتی در پاریس مستقر شدم سراغ او را بگیرم و با دوربیبنام بروم برای ثبت آخرین روزهای زندگی او و آنچه از گذشته در خاطرش مانده بود.
این تصمیم را همین جا در پاریس گرفتی؟
نه. از تهران به قصد مصاحبه با فیلمسازان ایرانی مقیم پاریس که پنج شش نفر بودند آمده بودم. با چهارنفر از آنان چهل و شش ساعت مصاحبه کردم که در این میان غفاری در اولویت بود. اول چون فکر میکردم ممکن است قبول نکند دوربین را به او نشان ندادم اما تا پیشنهاد فیلم ساختن از او را برایش مطرح کردم به من گفت فوراً کارم را شروع کنم. من تعجب کردم و او گفت: "با اوضاع وخیم جسمی که دارم ممکن است هر آن فوت کنم".
چه مدتی این کار طول کشید؟
آقای غفاری اول دو جلسه به من وقت داد. من بلافاصله با سعید عقیقی تماس گرفتم و او پرسشاتی را برای من فرستاد که در کنار پرسشهای من به این گفتوگو جامعیت میداد. اما در اولین جلسه متوجه شدم که ایشان بهعلت خستگی و ضعف جسمی که بهخاطر عمل قلب و بیهوشی طولانی سال قبل از آن بخشی از حافظه و دانستههایش را از دست داده، بعد از یک ساعت دیگر توان ادامه ندارد. در پایان جلسهی دوم، دو جلسهی دیگر به من وقت داد و این تمدید کردنها تا پنج مرتبه ادامه پیدا کرد. من در فاصلهی هر جلسه فیلمها را بازبینی میکردم و پرسشهائی را که فکر میکردم به علت فراموشی یا خستگی نتوانسته کامل پاسخ بدهد دوباره میپرسیدم. دو جلسهی آخر او شده بود مدل من به عنوان بازیگر. فیلمبرداری چهار هفته طول کشید.
سرمایهی این کار را چه کسی تامین کرد؟
فیلمسازی دوران جدید با دوربینهای دیجیتال روز به روز نزدیک میشود به کار تک نفره. من از نظر تکنیکی از ابتدا تا انتهای کار را خودم انجام دادم و هیچ سازمان یا شخص خاصی در تهیهی این فیلم کمکی نکرد و تهیهکنندهی فیلم خودم بودم. آقای صانعی زحمت پیگیری و اکران را [در ایران] عهدهدار شدند که از ایشان سپاسگزارم.
خیلی کم فیلم مستند در ایران روی پرده میآید. چه چیزی باعث شده فیلم شما اکران شود؟
مستند پرتره نگار حالت توجه به تاریخ را در خود دارد در عین حال انتقال تجربه به نسلهای جدید هم هست. ما باید حافظ فرهنگ گذشتهمان باشیم. فرهنگ قدیمی استاد- شاگردی هم در میان ما ایرانیان هست. فیلم مستند روزگار فرّخ به هر سه جنبه که نیاز آموزشی فرهنگی امروز ماست توجه کرده تا استانداردی برای اکران در سینمای ویژهی مستند باشد.
در فیلم مستند زمینههای گوناگون مونتاژ را میشود بهکار گرفت. شیوهی کار تو در مونتاژ این فیلم به چه شکل بود؟
مونتاژ فیلم پنج سال طول کشید؛ چون بسیاری از اسناد و تصاویر لازم برای کامل کردن این فیلم به تدریج و در رفت و آمد میان ایران و فرانسه به دستم رسید. او کمالالملک را دیده، صادق هدایت را در جوانی بارها دیده، با ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد مدام در تماس بوده و خودش بخشی از زمینههای فیلمسازی برای بزرگانی از سینمای ایران را فراهم کرده است. این روند در طول مونتاژ هم دیده میشود. قصد در مونتاژ این بوده که این دوران شکلگیری سینمای جدی و فرهنگی ایران از زبان او ارائه و تصاویر در فیلم باشد. من برای مونتاژ فیلم طرحی نوشتم و بر اساس آن تصاویر هر دوره را با حرفهای آقای غفاری تنظیم کردم و سورپریزهای تصویری در جای جای فیلم گذاشتم.
آیا این اولین بار است که فیلم نمایش عمومی در ایران دارد؟
یکبار این فیلم نه به شکل کامل در جشن خانهی سینمای سال قبل انتخاب شد. اما آن نسخهای که داوران و هیات انتخاب دیدند نسخهی مونتاژ شده نبود. تنها راشهایی بود که برای مراسم ختم آقای فرخ غفاری در پاریس همان سال آماده و تنظیم شده بود. حالا این فیلم هشتاد و چهار دقیقه است و تمامی اسنادی که شرحش را برایتان گفتم به ترتیب زمانی زندگی آقای غفاری در آن آمده است.
برنامهی بعدی تو چیست؟
سناریوی یک فیلم بلند داستانی را نوشتهام در نود صفحه که اقتباسی است از رمان پاریس که قبلا آن را نوشته بودم و سال گذشته در تهران در انتشارات روزبهان چاپ شده بود. قصد دارم آن را سال آینده بسازم.
مدتی است در سینماتک فرانسه مشغول فیلم دیدن هستی. چرا اینجا را انتخاب کردی؟ چه چیزهایی در اینجا برایت جالب است؟
در جلسات آنالیز فیلم جناب ژان دوشه هر هفته شرکت میکنم. جدا از این، روزانه بین دو تا پنج فیلم سینمایی روی پرده میبینم و این بزرگترین و دقیقترین آموزش فیلمسازی است که من شانس بهره بردن از آن را داشتهام.
این گفتوگو ابتدا در روزنامهی بانی فیلم منتشر شده است.