فرناندا راسی یکی از بهترین کارشناسان سینمای مستند است. او درست زمانی که شما در جایی از فیلمتان به مشکل برخوردهاید، با ایدهها و پیشنهادهایش به کمک میآید. راسی میداند که چگونه با فیلمسازان صحبت کند و مهمتر از آن میداند که چگونه به آنها گوش فرا دهد.
دکترینگ مستند را چطور تعریف میکنید؟
دکترینگ یک عیبیابی تعاملی است. وظیفهی ما این است که ابتدا مشکل را پیدا کنیم و بعد به فیلمساز کمک کنیم تا او هم مشکل را ببیند. سپس برای فیلمساز توضیح میدهیم که چرا چنین مسئلهای پیش آمده است و آنگاه ابزاری در اختیار او قرار میدهیم تا بتواند برای مشکلِ به وجود آمده راه حلی پیدا کند. این کار کاملاً یک حرکت تعاملی است و به هیچ وجه این طور نیست که پیدا کردن مسئله و حل آن تنها از جانب ما باشد. ما جماعتی در اطرافمان داریم که به جای اینکه به ما بیاموزند چطور برای حل یک مسئله بهترین تصمیم را بگیریم، خودشان برای ما تصمیم میگیرند. من تمام تلاش خود را میکنم که دیدگاه خودم را به هیچ فیلمسازی تحمیل نکنم و قدرت تصمیمگیری را از آنها نگیرم.
به منظور انجام کاری تعاملی، جلسههای ما حضوری برگزار میشوند و تمام روز هم طول میکشند؛ درست بر خلاف مشاورههای تلفنی که بیشتر از چند ساعت طول نمیکشد. زمانی که یک فیلمساز نیاز به مشاوره و کمک دارد، باید به روشی با او برخورد کنید که قدرت اختیار و تصمیمگیری به او بدهد نه اینکه او را به نظرات یک متخصص وابسته کند. من شخصاً ترجیح میدهم که دائماً از آنها سوال بپرسم و با دقت به پاسخهای آنها گوش دهم. این کار مهارت، صبر و تعمق بسیار میطلبد، اما تجربه به من ثابت کرده است که نتیجهی آخر هم برای فیلم و هم برای دستاندرکاران، بسیار رضایتبخشتر بوده است.
چه تفاوتی میان نظر و عقیده، بازخورد و دکترینگ وجود دارد؟
نظر و عقیده چیزی است که مردم در مورد فیلم از نقطه نظر احساسی خود میگویند. یک واکنش احساسی که خیلی سریع حالت منطقی به خود گرفته است. یکی میتواند از فیلم شما خوشش بیاید و یکی هم میتواند فیلم شما را دوست نداشته باشد و برای دوست نداشتن هم دلیل خود را بگوید. اما این دلیل لزوماً ناشی از یک تجزیه و تحلیل دقیق نیست. شخصاً فکر میکنم نظرات بیشتر برای توسعه راهبردهای بازاریابی مفید هستند. وقتی عقاید و نظرات دیگران را میشنوید، متوجه میشوید که آیا این نظر از جانب مخاطبی است که شما هدف قرار داهاید یا نه. من فکر نمیکنم که پرسیدن عقاید و نظرات دیگران کار بدی است، اما به نظرم کاربرد چندانی ندارد. وقتی شخصی به شما میگوید که فلان قسمت فیلم را دوست نداشته است، فکر نمیکنم به خاطر این نظر، شما باید آن قسمت را تغییر دهید. باید از خودتان بپرسید که شخصیت و ویژگیهای این فردی که همچنین حرفی به شما زده است، چیست؟ آیا ویژگی مخاطبی را دارد که شما در پی آن هستید و آن را هدف قرار دادهاید؟
دومین مورد که بسیاری از مشاوران هم درگیر آن میشوند، دریافت بازخورد است. بازخورد مفید است و یک پله بالاتر از نظر و عقیده قرار داد، چون در بازخورد مردم فقط نمیگویند که چه احساسی در مورد فیلم دارند و به جایش میگویند چرا فکر میکنند فیلم خوب از کار در آمده یا چرا خوب در نیامده. گاهی اوقات هم میتواند رویکردشان فنیتر و دقیقتر باشد. در هر حال من باز هم فکر میکنم بازخورد میتواند گمراهکننده باشد، چرا که هنوز مرکز توجه روی شخص دیگر است؛ البته در اینکه گاهی اوقات هم میتواند مفید باشد، بحثی نیست، مخصوصاً در مواقعی که فیلمساز گیج شده است و نیاز به یک نظر از خارج وجود دارد که بگوید مشکل اینجاست. متاسفانه به محض اینکه ما اختیار خود را به شخص دیگری واگذار کنیم، باختهایم.
پیشنهاد من این است که پاسخ سوالهایمان را درون خود جستوجو کنیم. من سعی میکنم به مردم کمک کنم که رای و نظر خودشان را پیدا کنند تا اینکه بخواهم به آنها بگویم که چه باید بکنند و چه نباید بکنند. پاسخهای من و هر پاسخ دیگری از بیرون در مقایسه با تحقیقاتی که کارگردان برای کار خود انجام داده است، بسیار محدودند.
نوع دیگری از بازخورد هم وجود دارد: کسانی که قبل از شما مسیری را که الان میخواهید بروید، طی کردهاند. برای مثال، فیلمسازان دیگر. اگر من با فیلمساز معروفی برای گرفتن بازخورد تماس بگیرم، او حتماً روشهایی خواهد داشت که به درد شما بخورد. بنابراین برای فیلمساز ما چندین راه وجود دارد که درستیشان قبلاً به اثبات رسیده است. اما شخصاً دیدهام انسانهایی موفق هستند که روش و راهبرد خودشان را دارند. برای این کار باید تلاش کنید، شکست بخورید و دوباره تلاش کنید. همان لحظهای که بخواهید از فرمولهای دیگران استفاده کنید، بدانید که دیدگاه و رای شخصی خود را از دست دادهاید. در این صورت آیا میتوانید بگویید که این فیلم شماست؟
از آنجایی که اکثر مستندها به ندرت دارای متن هستند، فکر نمیکنید ممکن است فیلمسازان در مسیر خود گم شوند؟
چرا. هر فیلمی مثل یک سرزمین ناشناخته میماند که در نیمهی راه ساخت آن ممکن است حسی از یاس مطلق به آدم دست بدهد. نادیده گرفتن عقاید و نظرات دیگران خیلی راحتتر است، اما نادیده گرفتن بازخورد به این راحتیها نیست، چرا که اگر واقعاً در مسیر ساخت فیلم به مشکل برخوردید و نمیدانستید که چه باید بکنید، به هر چیزی چنگ میزنید تا از این شرایط نجات پیدا کنید. برای همین است که من فکر میکنم بازخوردها خیلی خطرناک هستند، چون این حس غلط را به شما میدهند که مسئلهتان را حل کردهاید. برای پیدا کردن راه حلهای درست و قطعی باید عمیقاً جستوجو کنید.
معمولاً مردم چه موقع به شما رجوع میکنند؟
بعضی از مردم که البته درصد کمی را تشکیل میدهند، به محض اینکه ایدهای به ذهنشان میرسد، با من تماس میگیرند. آنها میخواهند بدانند که آیا این ایدهای که دارند قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارد یا نه و برای ساخت آنچه باید بکنند. حدود ۲۰ درصد از مراجعهکنندگان را کسانی تشکیل میدهند که مقداری راش گرفتهاند و میخواهند برای ادامه پروژهشان برنامهریزی کنند. همچنین ممکن است بخواهند بدانند که چطور میتوانند سرمایه فیلمشان را افزایش دهند.
بعضی از مردم هم زمانی با من تماس میگیرند که نزدیک به ۷۰ ساعت فیلم گرفتهاند، اما هنوز نمیدانند میخواهند با آنها چه کار کنند. اینها ۲۰ درصد دیگر را تشکیل میدهند؛ و اما ۵۰ درصد باقیمانده بین دو گروه تقسیم میشود. آنهایی که در شرف شروع پروژه خود هستند و میخواهند بودجه پس از تولید خود را افزایش دهند تا در مرحلهی تدوین که باید هفتهای دو هزار دلار بپردازند، به مشکل بر نخورند و گروه دوم آنهایی که چندین هفته است در مرحله تدوین قرار دارند و هنوز چیزی برای نشان دادن ندارند. یا ممکن است به راف کات هم رسیده باشند، اما حاصل کار چیزی نیست که توقع داشتهاند.
یک گروه دیگر هم هستند که زمانی که تمام جشنوارهها ردشان کرد، با من تماس میگیرند. آنها معمولاً از تمام این جشنوارهها یک بازخورد مشخص دریافت کردهاند. متاسفانه در اکثر مواقع آنها نحوه برخورد با این بازخوردها را نمیدانند، چون از طرفی به خاطر رد شدن پروژهشان بسیار عصبانی هستند و از طرف دیگر نمیدانند که چطور از این بازخوردها در جهت فیلمشان استفاده کنند. خوشحالم که بگویم در خیلی از این موارد زمانی که فرد از عصبانیت خارج شده و به اتاق تدوین برگشته است، تنها چند اصلاح کوچک توانسته فیلم را نجات دهد و وارد جشنوارهها کند و حتی اکران عمومی هم داشته باشد. در نتیجه من در چندین مرحله وارد پروژه میشوم. طبیعت تغییراتی که در فیلم ایجاد میکنم بستگی مستقیم به فازی است که فیلم در آن قرار دارد، اما روشهایی که به کار میبرم یکسان است.
چطور تشخیص میدهید به چه کسی میتوانید کمک کنید و به چه کسی نمیتوانید؟
از سوالهایی که از طریق ایمیل از افراد میکنم و مکالمه تلفنی که با آنها دارم، میتوانم متوجه شوم که آیا میتوانم با یک نفر کار کنم یا نه. فرض من این است که تمام فیلمها در هر مرحلهای که باشند، میتوانند بهتر شوند، درر صورتی که شخص فیلمساز آمادگیاش را داشته باشد.
دو گروه از افراد وجود دارند که برای مشاوره و روش کاری من مناسب نیستند؛ آنهایی که میخواهند مشاوره بگیرند فقط برای اینکه تاییدشان کنی و آنهایی که میخواهند به من ثابت کنند که بهتر از من میدانند. در حالت اول، به نظر میرسد که آنها هیچ مشکلی با فیلم ندارند، فقط میخواهند من فیلمشان را ببینم و... چه میدانم... ستایششان کنم و بگویم بَه بَه، چه فیلم عالیای ساختی! پس در واقع نظر من در مورد فیلم چندان اهمیتی ندارد. من فقط با فیلمسازانی کار میکنم که به کمک من احتیاج داشته باشند. من به آنها میگویم که فیلمشان باید عالی شود.
در حالت دوم، آنها معمولاً چنین چیزی میگویند: من فیلمساز بسیار باتجربهای هستم و چند تا مشکل کوچک دارم، نمیدانم که شما میتوانید به من کمک کنید یا نه. و من هم جواب میدهم که شما درست میگویید، من هم نمیدانم که میتوانم به شما کمک کنم یا نه. اینها آدمهایی هستند که ترسها و برآشفتگیهای خودشان را به دیگران منتقل میکنند. آنها دنبال کسی میگردند که با او بجنگند و دعوا کنند و من شخصاً دوست ندارم کیسه بکس آنها باشم. بیشتر وقتها آنها فقط ناامید هستند یا نظرات بسیار بدی در مورد فیلمشان شنیدهاند و برای همین حالت تدافعی به خود میگیرند. اگر فکر کنم میتوانم در چنین شرایطی کارم را انجام دهم، ادامه میدهم، اما اگر اصرار داشته باشند که بهتر از من میفهمند، دلیلی ندارد که یک جلسه یک روزه با آنها داشته باشم. همان یک دقیقه پای تلفن کافی است.
آیا به خاطر مشتریانتان سفر هم میکنید؟
بله. دفتر مرکزی من در نیویورک است، ولی سالی پنچ مرتبه هم به لسآنجلس میروم. در سراسر کشور هم همایشهایی برگزار میکنم. آنهایی که تمایل دارند، میتوانند در این همایشها شرکت کنند یا به نیویورک و لسآنجلس بیایند.
وقتی ایدهای به ذهن یک فیلمساز میرسد بهتر است، ابتدا تحقیق کند یا مستقیم سروقت فیلمبرداری برود؟
به نظر من به ضربالاجل موضوع ربط دارد و نکته بامزه اینجاست که همه فیلمسازها فکر میکنند موضوعشان ضربالاجلی است. یک زمانی موضوعی وجود دارد مثل کومبا مِلا که هر ۱۲ سال یک بار در هند اتفاق میافتد و طبیعتاً برای فیلمبرداری از چنین موضوعی بهتر است همان موقع سوار هواپیما شوید. اما بعضی اوقات ضربالاجلهای خیالی وجود دارد. مشکلی که این ضربالاجلهای خیالی دارند، این است که کسانی که قرار است بودجه در اختیار شما قرار دهند، بهتر میدانند که ضربالاجلی که شما از آن صحبت میکنید، واقعی نیست و خیالی است. من در کتابم، زمان زیادی را صرف صحبت در این مورد کردم که فیلمساز در ابتدا باید فیلم را در ذهن خود بسازد. هر چه بیشتر فیلم را در ذهن خود بسازید، چیزهای بیشتری به دست میآورید. یک چیز بامزه که در مورد ما انسانها وجود دارد، این است که در برابر تغییرات و چیزهایی که نمیدانیم و برایمان ناشناخته است، از خودمان مقاومت نشان میدهیم. اگر بدانید که میخواهید چه کار کنید و در ذهن خود این را برنامهریزی کنید، مطمئناً سریعتر پیش خواهید رفت. من چند تمرین در کتاب خود دارم که نشان میدهد چطور باید این کار را انجام داد. به داشتن متن برای مستند چندان اعتقادی ندارم، اما معتقدم خودتان را در حال ساخت فیلم تصور کنید. این کار باعث میشود امکانات خود را پیشبینی کنید و فیلمنامه و خط داستانی خود را گسترش دهید.
تحقیق هم از آن چیزهایی است که میتواند راه نویسنده را سد کند، چرا که مطمئناً همیشه فکر میکنید یک چیز دیگر هم باقی مانده که در موردش تحقیق نکردهاید. نکته کلیدی در اینجا رعایت تعادل است. به خودتان رجوع کنید. از خودتان بپرسید که آیا واقعاً به اندازه کافی تحقیق کردهاید؟ یا اینکه فکر میکنید کلاً مغزتان قفل کرده و تحقیق یک راه امن برای باز کردن این قفل است؟ از این اتفاقات میتوانید با ساختن فیلم در ذهنتان جلوگیری کنید.
آیا نکتهی دیگری هم هست که فیلمسازان قبل از شروع فیلمبرداری باید به آن توجه کنند؟
بله. باید از خودشان بپرسند که چرا میخواهند این فیلم را بسازند و هدفشان چیست و با ساختن آنچه چیز میخواهند به دست آورند. در تمام طول ساخت فیلم، فیلمسازان از این وحشت دارند که اصلاً داستانی وجود نداشته باشد یا داستان خیلی خوب نباشد. این از سوالهایی که میکنند مشخص است. مردم میخواهند زمان، پول و انرژیشان را روی کاری صرف کنند که از موفقیت آن مطمئن باشند. البته تعریف آدمها از موفقیت متفاوت است. این موفقیت میتواند جایزه، پول یا چیزهای دیگر باشد، اما هر چه که هست، متغیرهای بیشماری وجود دارد که این موفقیت را تضمین میکند که ما فقط روی یکی از این متغیرها کنترل داریم که آن هم مرحله تولید است. دیگر متغیرها، مثل فیلمهای دیگری که در رقابت حضور دارند، یا نیاز بازار در آن زمان یا نقدهایی که در مورد فیلمتان نوشته خواهد شد، دست ما نیست. حال سوال این است که اگر ما فقط روی یک متغیر کنترل داریم، پس چطور میتوانیم موفقیت فیلم را تضمین کنیم؟ پس خوب است که در ابتدای کارمان یک داستان مشخص داشته باشیم، اما به هرحال هدف ما این است که فیلممان را بسازیم. ما میخواهیم نظر خودمان را در مورد جهان امروز بیان کنیم و چیزی به این دنیا اضافه کنیم فارغ از اینکه موفق میشویم یا نمیشویم.
در مراحل میانی معمولاً چه مسائلی پیش میآید؟
در مراحل میانی فیلمسازان معمولاً در این مورد میپرسند که آیا داستانشان در آمده است یا نه؟ آیا به اندازهی کافی پلان دارند؟ در مرحله تدوین سوالها بیشتر در این مورد است که آیا چیزی جا نگذاشتهاند. این سوال یک جورهایی خیلی مسخره است، به این دلیل که آنها میترسند صحنهی بزرگی را از صد ساعتی که راش گرفتهاند جا گذاشته باشند. اینجاست که میگوییم دچار وسواس شدهاند. جواب من به این دست سوالها این است که اگر در این مورد شک دارید، پس معلوم است داستانتان ساختار درستی ندارد. این ربطی به این مسئله ندارد که آیا به اندازه کافی فیلم گرفتهاید یا نه، بلکه به این مربوط میشود که تصمیم بگیرید دقیقاً چه میخواهید بگویید. نظریهی من در این مورد این است که اگر شک دارید که چیزی را جا گذاشتهاید و در تدوین از آن استفاده نکردهاید، پس حتماً آن قدرها هم اهمیت نداشته که به خاطر نمیآورید.
تهیهی یک تریلر برای جذب سرمایه چقدر میتواند مهم باشد؟
تا چند سال قبل یک صفحه کاغذ کافی بود. با افزایش تعداد فیلمسازها، استانداردها بالاتر رفتند و این روزها هم که همه در خانهشان یک دوربین فیلمبراری و میز تدوین دارند، خب سرمایهگذار فرض را بر این میگذارد که شما توانایی تهیه یک تریلر را هم خواهید داشت. برای همین من میگویم که حتماً لازم است که تریلر داشته باشید. معمولاً بدون داشتن تریلر یا نوار نمونه، به سختی میتوانید کمک مالی دریافت کنید. اگر در ابتدای تولید کار خود هستید، آنها به شما هزینهی ساخت یک دِمو (Demo) را خواهند داد، اما اگر از این مرحله عبور کرده باشید، هر سرمایهگذاری از شما یک نسخه صوتی - تصویری میخواهد که آن را ضمیمهی برگه درخواست شما کند. در مورد سرمایهگذاران خصوصی هم که این جمله همیشه اولین چیزی است که میشنوید: «چی داری که به ما نشان بدهی؟» مردم همیشه ترجیح میدهند حتی شده یک چیز درهم و برهم ببینند تا اینکه بخواهند روی کاغذ آن را بخوانند و حتی اگر برایشان مسئلهای هم نباشد که طرح شما را روی کاغذ بخوانند، مطمئناً تصویر، تاثیر بسیار بیشتری خواهد داشت، چرا که به هرحال آنها میخواهند برای ساخت یک فیلم کمک مالی کنند نه برای نوشتن یک رمان.
مدت زمان یک تریلر برای جذب کمک مالی چقدر باید باشد؟
برای اهداف کلی مثل جذب سرمایهگذار و کمکهای مالی بین هفت تا ۱۰ دقیقه مناسب است. مردم اکثراً چیزی بین آگهی تبلیغی فیلم و موزیک ویدیو برای جذب کمک مالی تهیه میکنند که این اشتباه است. یک تریلر که برای جذب کمک مالی ساخته میشود، باید کوتاه و بدون پایان باشد. اگر پایان داشته باشد، سرمایهگذاران و کمک کنندگان مالی خواهند گفت که اگر فیلم تا این اندازه کوتاه است، پس چرا باید به اندازه یک فیلم بلند هزینه بپردازند؟ در واقع شما با ساخت تریلر برای جذب کمک مالی سه چیز را میخواهید ثابت کنید: اول اینکه داستانی وجود دارد، دوم اینکه شما آن کسی هستید که میخواهید این داستان را به تصویر بکشید و در آخر اینکه شما به داستان دسترسی دارید. برای اثبات تمام اینها نیاز به صحنههای کامل دارید نه یک مونتاژ صرفاً نمایشی.
اشکالات رایجی که در مستندها میبینید، چیست؟
به نظرم فیلمسازها گاهی وقتها موضوع خوب را با داستان خوب اشتباه میگیرند. بعضی از موضوعات میتوانند یک کتابِ عکس فوقالعاده یا مقالههای بسیار خوب در یک مجله باشند، اما چون آنها فیلمساز هستند، فکر میکنند از هر موضوع خوبی میشود فیلم ساخت. در اتاق تدوین هم یک مشکل رایج وجود دارد و آن هم تلاش بر سر این مسئله است که فیلم را طوری تدوین کنند که بتواند به نمایش درآید. این کار فشار زیادی را هم بر تدوینگر و هم روی کارگردان وارد میکند. یک مشکل دیگر تقویت نکردن داستان است. خیلی وقتها ۱۵ دقیقه ابتدایی فیلم درخشان است، اما بعد داستان افت میکند. نقطه میانی فیلم مخصوصاً در فیلمهای مستند که لزوماً ساختار پر کشمکشی ندارند، بسیار اهمیت دارد و بدترین چیز هم این است که بخواهید به اصرار درون فیلم کشمکش وارد کنید که این کار همیشه اشتباه بزرگی است.
به کسی که تازه فیلمسازی را شروع کرده است، چه نصیحتی دارید؟
از درون بدانند که دنبال چه هستند، جوابها خودشان از بیرون به سراغشان میآیند.