در جستوجوی شوگرمن (Searching for Sugar man) مستندی سوئدی - انگلیسی به کارگردانی مالک بن جلول (Malik Bendjelloul) است. این مستند جزئیات تلاش استفن شوگرمن و کرگ استریدوم دو طرفدار سیکتو رودریگز موزیسین آمریکایی را به تصویر میکشد که در پی علت غیبت ناگهانی خواننده محبوب خود از صحنه موسیقی هستند.
در دهم فوریه ۲۰۱۳، این مستند موفق به دریافت جایزه بهترین مستند از شصتوششمین جوایز آکادمی فیلم انگلستان، بفتا، شد و درست دو هفته بعد جایزه بهترین فیلم مستند بلند اسکار را نیز از آن خود کرد. واکنش منتقدان نسبت به مستند در جستوجوی شوگرمن بسیار مثبت بوده است. راجر ایبرت، منتقد مشهور، در مورد این مستند مینویسد: "امیدوارم بتوانید این فیلم را ببینید... چراکه همه ما به دیدن آن نیاز داریم."
اولین بار چطور در مورد رودریگز شنیدید؟
آن زمان با یک کولهپشتی در آفریقا و آمریکای جنوبی میچرخیدم و دنبال داستانهایی میگشتم که از آنها فیلم بگیرم. در همین مسیر توانستم شش داستان پیدا کنم که این یکی از آن شش تا بود. فکر کردم این بهترین داستانی است که تا آن زمان شنیدهام. اما راستش را بخواهی، من اول حرفهای آنها را باور نکردم. آنها به من گفتند: گوش بده، این موزیک اندازه موزیک رولینگ استونز (۱) خوب است و من هم در جواب گفتم که آره همین طوره! البته معلوم است که شما این طوری فکر میکنید، برای اینکه شما جزو طرفدارهای رودریگز هستید و معمولاً خاصیت طرفدارها اینطوری است که هر نوع موسیقی عجیبی هم که از خواننده محبوبشان در بیاید، دوست دارند! اما بعد به خیابان کیپ تاون رفتم و از مردم پرسیدم که آیا تا به حال این مرد را دیدهاید؟ و آنها گفتند که او در اینجا خیلی مشهور است، اسمش رودریگز است. من پرسیدم که آیا تا به حال چیزی از او شنیدهاید؟ و آنها گفتند منظورت از این حرف چیست که تا به حال چیزی از او شنیدهایم؟ این سوالت مثل این میماند که از ما بپرسی آیا تا به حال چیزی از جیمی هندریکس (۲) شنیدهایم یا نه! خب معلوم است که شنیدهایم. بعد از آن من آهنگهای رودریگز را با یک چشمانداز دیگری دوباره گوش دادم و دیدم نه واقعاً خیلی خیلی خوب است.
چه مدتی طول کشید به تولید برسید؟ یعنی از زمانی که داستان را شنیدید تا اولین نمایش فیلم چقدر زمان برد؟
اولین نمایش فیلم در ژانویه ۲۰۱۲ بود. درست یک سال پیش و اولین باری که من شوگر (طرفدار رودریگز که در فیلم حضور دارد) را دیدم، سال ۲۰۰۶ بود. ولی کار اصلی که به صورت جدی و شبانهروزی بود، از ۲۰۰۸ شروع شد.
در زمان ساخت فیلم هنوز معمای حلنشدهای وجود داشت؟
نه، من تمام داستان را شنیده بودم و از همان اول با تمام جوانب داستان آشنایی داشتم. به همین دلیل آنقدر شیفته آن شدم، به این خاطر که داستانی که برای من تعریف شد، تنها یک داستان نبود، بلکه داستانهای زیادی در آن وجود داشت. چیزهایی در مورد آپارتاید میگفت که من تا آن زمان نمیدانستم. هم داستان کارآگاهی بود و هم داستان سیندرلایی و داستانهای دیگر که بر اساس همه آنها تصمیم گرفتم فیلم را بلند بسازم. تا آن زمان من فیلم بلند کار نکرده بودم، داستانهای کوتاه ساخته بودم، اما این یکی به زمان بیشتری نیاز داشت تا تمام داستان را بتوان گفت.
حتماً تصمیمگیری در مورد اینکه کدام داستان را به تصویر بکشید و کدام را رها کنید، کار سختی بوده است. آیا قسمتی در فیلم بود که از در آوردن آن غمگین شده باشید؟
نه، فکر نمیکنم. به خاطر اینکه من داستان را به همان شکلی که شنیده بودم، به تصویر در آوردم. شوگر بود که اولین بار داستان را برای من تعریف کرد. تصور کنید که شما یکی از طرفداران جیمی هندریکس هستید_ منظورم این است که قیاس کنید_ و بعد فکر کنید که او دیگر زنده نیست، ولی بخواهید بدانید که دقیقاً چه اتفاقی برای او افتاده است، از جزئیات مرگش باخبر شوید و در نهایت به اینجا برسید که زندگی جیمی هندریکس را به طور کل تغییر دهید. من فکر کردم که این داستان فوقالعاده است. در تمام مدت زمانی که داشتم فیلم را تدوین میکردم، خط داستانی نهاییام همین بود که این داستان را از نگاه طرفداران رودریگز تصویر کنم.
آیا تنها سفیدپوستان آفریقای جنوبی طرفدار رودریگز بودند؟ به این دلیل این را میگویم که وقتی قسمتهای مربوط به کنسرت رودریگز را میبینیم، این طور به نظر میرسد که فقط سفیدپوستان در کنسرت جود دارند.
قطعاً بخش عمده طرفداران او سفیدپوست بودند. درست میگویید. جامعه هنوز جامعه آپارتایدی بود و فرهنگهای کاملاً متفاوت از هم داشت و طرفداران رودریگز هم بیشتر سفیدپوست بودند.
در حال حاضر شهرت او به چه اندازه است؟ آیا طرفدارانش همان طرفداران سابقش در دهه ۷۰ هستند یا از نسل جدید آفریقای جنوبی هم طرفدار دارد؟
نه؛ واقعاً بین جوانها هم خیلی خیلی مشهور است و میتوانم بگویم ۷۵ درصد از طرفدارانش را همین نسل جدید و جوان تشکیل میدهند و ۲۵ درصد آن از طرفداران سابق هستند. در حال حاضر در آفریقای جنوبی رودریگز یک هنرمند کاملاً مشهور است.
میخواهم بدانم آیا برای اینکه آن حالت معماگونه را در فیلم نگه داری، چیزی از جزئیات کم کردی یا نه؟
راستش میدانی، من اولین بار که رودریگز را دیدم، خیلی خیلی نگران شدم و با خودم گفتم آه، خدایا، من با سوژهای طرفم که نه دلش میخواهد جلوی دوربین قرار بگیرد و نه حتی حرفی میزند. من دو هفته آنجا بودم و او هر روز به من میگفت فردا، فردا شاید. آخرین روز که دیگر متوجه شد من میخواهم برگردم و به آنچه میخواستم نرسیدم و تنها دلیلی که آنجا مانده بودم او بود، برای رعایت ادب هم که شده حاضر شد مصاحبه کند. اما بعد از مصاحبه دیگر هیچ چیز نگفت و در حد چند کلمه یک بخشی حرف زد. و من واقعاً خیلی نگران بودم. برای همین هر سال برمیگشتم و یک مصاحبه دیگر میگرفتم. مصاحبههای ۶۰ دقیقهای که هیچ کدام بهتر از آن یکی نبود. همیشه در جواب هر سوال پاسخهای بسیار کوتاهی میداد و تقریباً آخرهای کار بود که وقتی داشتم کار را میدیدم، متوجه این قضیه شدم که اتفاقاً چقدر همین جوابهای کوتاه رودریگز خوب از کار در آمده، چون از همین جوابهای کوتاه میتوانی بفهمی که چرا رودریگز تمام این مبارزات را انجام داده؛ به این دلیل که رودریگز اهل نقش بازی کردن نیست، اصلاً نمیتواند نقش بازی کند و کلاً نسبت به اینکه بخواهد کاری کند که مورد توجه قرار بگیرد، حساسیت دارد. رودریگز این توانایی را نداشت و همین به نظر من قشنگ است، چراکه نشان میدهد چرا تمام این اتفاقات برایش افتاده است.
پس مانع این جوابهای کوتاه نشدید؟
در مورد رودریگز نه، اگر واقعاً یک مصاحبه خیلی خوب از او داشتم که رودریگز در آن نیم ساعتی صحبت کرده بود، حتماً از آن استفاده میکردم. اما چون نداشتم، بهترین کار این بود که به این روش از آنها استفاده کنم. همین اتفاق در مورد آرشیو هم افتاد. اگر آرشیو در دسترسم بود، لحظهای برای استفاده از آن تردید نمیکردم. اما زمانی که محدودیت دارید، مجبورید از خلاقیت خودتان استفاده کنید و وقتی راههای خلاقانه دارید، آن وقت میلیونها راهحل هم وجود خواهد داشت. اما وقتی امکانات واقعی داشته باشید، آن وقت تنها یک راهحل برای انجام دادن کار وجود دارد.
یکی از جاهایی که این احساس وجود دارد که چیزهای بیشتری برای گفتن وجود داشته سوالها در مورد پول بود.
درست است، البته یک نسخه از فیلم داشتیم که در آن بیشتر اطلاعات میدادیم. مثلاً اینکه پول رودریگز در فلان روز توی جیب خودش نرفته. پول چیزهایی که رودریگز در آفریقای جنوبی فروخت، به حساب شرکتی در انگلستان واریز میشود که من با این شرکت تماس گرفتم. اما آنها پاسخگو نبودند و من هنوز نمیدانم واقعاً بر سر این پول چه آمد. میدانید که اگر بخواهید در فیلم به کسی اشارهای کنید و مطلبی در مورد او بگویید، باید مدرکی برای ادعای خودتان هم داشته باشید و رو کنید و من مدرکی نداشتم و در نتیجه نمیتواستم ادعا کنم که آنها کار اشتباهی کردهاند.
دلیل دیگری که باعث شد بیخیال این موضوع شوم، شخص رودریگز بود. زمانی که در مورد پول با او صحبت میکنید، اصلاً یک آدم دیگر میشود. هیچ وقت آدمی مثل او ندیدم. او به معنای واقعی کلمه برای پول اهمیتی قائل نیست. اول فکر میکنید دیوانه است، اما وقتی مینشینید و در موردش فکر میکنید، آن وقت این اخلاق او برایتان معنا پیدا میکند. او هیچ وقت برای خرج کردن پولی ندارد و وقتی پولی برای خرج کردن ندارید، باید خیلی چیزها را در زندگیتان کنار بگذارید. مثلاً نمیتوانید هرچه میخواهید بخرید یا هر کاری دوست دارید انجام دهید یا مسافرت بروید، اما در کنار اینها شما یک چیزی هم بُردهاید. شما رهایی به دست آوردهاید. هیچ کس، هیچ وقت نمیتواند به رودریگز بگوید که باید فلان کار را انجام دهد، برای اینکه او راحت برمیگردد و میگوید که این کار را انجام نمیدهد، چون نیازی به پول تو ندارد. من اکثر وقتها مجبور هستم کارهایی را انجام بدهم که دوست ندارم، به این دلیل که این شیوه زندگی را انتخاب کردم. در نتیجه چرا بیشتر در مورد پول صحبت نکردم؟ چون در آخر این من بودم که به پول اهمیت میدادم. به این دلیل که من یک آدم معمولی هستم که پول برایم مهم است و تو هم همین طور هستی، چراکه اگر نبودی، در مورد پول نمیپرسیدی. اما رودریگز این طور آدمی نیست. داستان او از ما جداست. او آدم متفاوتی است.
نظرت در مورد مسئله نژادپرستی در آمریکا چیست؟ چقدر این مسئله در عدم موفقیت رودریگز تاثیرگذار بوده است؟
من میتوانم این گمان را در نظر بگیرم که تاثیرگذار بوده است. تمایلات نژادپرستانه در این سالها وجود داشته، اما لزوماً در مورد رودریگز درست نبوده است و بهترین چیز این است که مردم خودشان قضاوت کنند. بله، او مکزیکی است و واقعاً از او خواسته شد که نامش را عوض کند. آنها به او گفتند که حتی رابرت زیمرمان هم نام خود را به باب دیلون تغییر داده است و تو هم باید همین کار را بکنی. پس با این اوصاف میتوانم بگویم که حتماً نژادپرستی در زندگی حرفهای او نقش داشته است، اما مشکلات دیگری هم بوده است. سعی دارم این را بگویم که رودریگز مردی است که از گفتوگو کردن فراری است و دوست ندارد از او عکس بیندازید. در نتیجه چیزهای زیادی میتوانست در عدم موفقیت او نقش داشته باشد.
پی نوشت:
۱. Rolling Stones گروه موسیقی راک که در دهه ۶۰ میلادی در بریتانیا کارش را شروع کرد و به تازگی ۵۰ سالگی خود را جشن گرفت.
۲. Jimi Hendrix خواننده، ترانهسرا و گیتاریست آمریکایی که بسیاری او را پدر گیتار الکتریک میدانند.
در همین زمینه بخوانید:
معرفی برندگان مستند اسکار
این گفتوگو ترجمهای است از ایندیپندنت و ابتدا در ماهنامه فیلم نگار منتشر شده است.