در زمینه اکران فیلمهای مستند در بعد از انقلاب، تجربه اکران تعدادی مستند ازجمله روزگار ما ساخته رخشان بنی اعتماد و تهران انار ندارد ساخته مسعود بخشی را داریم که تا حدودی موفق هم بودهاند. در تلویزیون شبکه مستند سیما راهاندازی شده و چند سالی هم هست که توزیع فیلم مستند در شبکه نمایش خانگی مرسوم شده است. تعداد معدودی سایت اینترنتی هم به توزیع و نمایش فیلمهای مستند پرداختهاند. چرا با این وجود باز هم فیلمهای مستند ایرانی آنطور که باید، دیده نمیشوند؟
آفریده: سرزمین ما، سرزمین گنجهای پنهان است، ظرفیتهایی بیش از آنچه شما گفتید، در اینجا وجود دارد؛ اما متاسفانه برنامهریزی و مدیریت درستی وجود ندارد. نکتهای که آقای فرزاد اشاره کردند، درست است که به دلیل مشکلات موجود، نمایش فیلم مستند بیشتر خصوصی شده است، در حالیکه ویژگی مهم سینمای مستند مردمی بودن آن است. برای مستندساز، جامعه مانند یک کتابخانه است که باید در آن حضور داشته باشد، اما مشکلات به-وجودآمده باعث جدا شدن مستندساز از جامعه شده است. متاسفانه امروز رابطه حوزههای مختلفی مثل دانشگاهها، میراث فرهنگی، راهآهن، هواپیمایی، محیطزیست و صنایع گوناگون با مستندسازی قطع شده است، در حالیکه در هر کدام از این مراکز مخاطبان بالقوهای وجود دارد. مدیریت ما فاقد یک نگاه کلی و همهجانبه به سینما بوده است. پیش از انقلاب بخش عمدهای از محصولات تولیدی سینما وهمی و دور از واقعیات جامعه بود و دیگر قابلیت استمرار نداشت و به پایان خود رسیده بود؛ اما هنگام توجه به سینما در پس از انقلاب، تنها به سینمای داستانی پرداخته شد. فارابی تاسیس شد و همه بودجه به سمت آن رفت. به مرور متوجه شدند که باید استعدادپروری کنند و برای سینمای داستانی، انجمن سینمای جوانان را تاسیس کردند که کارهای آماتوری انجام میداد. بعد از مدتی دیدند که فیلمسازان خوبی در انجمن حضور دارند، اما به دلیل سازوکارهای سینمای حرفهای، نمیتوانند وارد حوزهی سینمای اکران یا همان سینمای داستانی شوند. مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را راه انداختند که حلقه واسطی میان انجمن و بدنه سینمای ایران باشد؛ اما چون ساختار به سمت سینمای اکران تنظیم شده بود، سینمای مستند همیشه در حاشیه بوده است. اگر مستندسازان ما شاهکار هم خلق کنند، مسئولان سینمایی تمایل دارند که با فیلمسازان سینمای داستانی عکس بیندازند. در صورتی که ارزش فرهنگی سینمای مستند دهها برابر آن سینماست و آثار سینمای مستندمان در آینده مانند شناسنامه مملکت ایفای نقش خواهند کرد. این سینما میتواند هویتبخش و احیاگر و سازنده باشد، بگذریم. همانطور که خانم شهابی گفتند، الآن بهترین روش این است که از پخش به تولید برسیم؛ اما سازمانهای متولی پخش فیلم مستند، همگی دچار معضلاتی هستند. تلویزیون که متاسفانه بسیار بزرگ شده و امکان چالاکی را مدتهاست از دست داده است. اگر تلویزیون به فیلم مستند میپردازد، بیشتر برای زینت-المجالس و خالی نبودن عریضه است، حتی فیلمی را که خود با مشقت تهیه کرده است، به گونهای نمایش میدهد که اصلاً دیده نمیشود و تمام زحمتها هدر میرود. به همین دلیل متاسفانه بسیاری از تهیهکنندگان ما به پیمانکار تبدیل میشوند، مگر تهیهکنندگانی که علاقهمندند و زندگیشان را پای این سینما گذاشتهاند. به نظر من سازمانهای متولی باید نقششان را در حوزه پخش ایفا کنند. سازمانهایی مانند مرکز گسترش با بخش خصوصی وارد تعامل شوند و بخشهای مختلف را درگیر مسئله پخش کنند. ظرفیتهایی که شما اشاره کردید، در جامعه وجود دارد و سالانه حدود دو هزار فیلم هم ساخته میشود که این ظرفیت را بسیار گستردهتر میکند. سینمای مستند ایران دارای موضوعاتی است که از مخاطب بسیار محدود تا مخاطب گسترده را شامل میشود، فقط باید سازماندهی درستی انجام شود.
صانعی مقدم: به نظر من، بهطور کلی سازمانهای مورد اشاره اساساً به مخاطب فکر نمیکنند. بخش خصوصی ما هم که البته خیلی هم گسترده و جدی نیست، در هشت سال گذشته ورشکسته شده است. نکتهای که در اینجا وجود دارد، این است که هر تهیهکنندهای که حرفهای فکر میکند، دوست دارد فیلمی را که تولید میکند، به بازار مصرف برساند، بنابراین ابتدا به اکران آن فکر میکند، سپس به پخش تلویزیونی و شبکه خانگی و درنهایت اینترنت. به عرضه داخلی و عرضه خارجی آن فکر میکند. ما در انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند کارهایی در این زمینه انجام دادیم، بهعنوانمثال نمایش فیلم در خانه هنرمندان بود که نمایش فیلم مستند را از حالت نمایش تخصصی آن برای فیلمسازان خارج کرد. ما به دنبال همان کاری بودیم که الآن در سینمای داستانی ما توسط شورای صنفی نمایش صورت میگیرد، یعنی توجه همزمان به کیفیت فنی و بازار مخاطب یک فیلم مستند. سپس یکی از سالنهای سینما آزادی بهعنوان یک طرح آزمایشی انتخاب شد و بدون اخذ بلیت، فیلمهای مستند ایرانی در آن نمایش داده میشد. بعد از چند هفته مدیران سینما آزادی اعلام کردند که به دلیل استقبال این فیلمها باید در سالنهای بزرگتری نمایش داده شود، درحالیکه معاونت سینمایی وقت به دنبال تعطیل کردن نمایش فیلم مستند بود، چون فکر میکرد در کنار دکان ورشکسته سینما سپیده اتفاق بزرگی دارد میافتد. ما با یک سالن سینما این کار را انجام دادیم. حالا ببینید اگر یک شبکه تلویزیونی در اختیار ما بود، چه کارهایی میتوانستیم انجام دهیم. البته با تغییراتی که در دولت افتاده است، ما بسیار خوشبین هستیم، چون چهار سال گذشته فاجعهآمیز بود، بیارتباطترین فرد به سینمای مستند و تجربی مسئول این سینما شده بود که باعث تعطیلی سینمای مستند شده بود. ما برای نمایش هر فیلم مستند باید شش ماه دوندگی کنیم تا یک نمایش اختصاص داده شود؛ اما با وجود همه مشکلات، قوانین موجود به ما این امکان را میدهد که فیلمهای مستند را توزیع و نمایش دهیم، البته برای تسهیل کار حتماً باید قوانین را تغییر داد. از این دولت جدید هم جداً انتظار داریم که راهکار مشخصی را که ۱۲ سال پیش اتفاق افتاده است، رعایت کند. باید آدمهای مربوط به این حوزه که صنوف مختلف سینمایی را نمایندگی میکنند، در شوراهای تخصصی فیلم مستند حضور پیدا کنند، نه آدمهایی که صرفاً مقالاتی در یک روزنامه راجع به سینما نوشتهاند.
اجازه بدهید از انتقاداتی که همگی میدانیم به حوزه سیاستگذاری وارد است، بگذریم. در همین فضای سیاستگذاری، مستندسازانی هستند که در حال کار هستند و موفق هم میشوند، هرچند این موفقیتها بسیار محدود و کم است. خانم شهابی اشاره کردند که تهیهکننده نقش اساسی در تولید و نمایش فیلم دارد، سوالی که پیش میآید، این است که در سینمای مستند ما، چقدر تهیهکننده حرفهای و متخصص وجود دارد؟ و اگر اساساً این چرخه معیوب از بین برود، فیلمهای ما مخاطب دارند یا نه؟ آیا همه مستندهایی که به نمایش درمی-آیند، میتوانند مخاطب بسیاری را جذب کنند؟
شهابی: صحبت شما درست است. ما تعداد زیادی تهیهکننده حرفهای مستند نداریم؛ اما چقدر تهیهکننده حرفهای سینمای داستانی داریم؟ شاید کمتر از انگشتان دست باشند. در سینمای داستانیمان سالن اکران فیلم وجود دارد، ولی به مستند سالنی اختصاص داده نشده است.
فرزاد: من سوالی دارم که ناظر به همه دوستان میتواند باشد. شما بهترین روش ارائه فیلم مستند را اکران سینمایی میدانید یا تلویزیون؟ یعنی اگر قرار باشد برنامهای، چه کوتاه مدت و چه بلندمدت، ریخته شود، پیشنهاد فعال شدن کدام شیوه ارائه را دارید؟ به نظر من تلویزیون خیلی مهمتر است.
شهابی: بله، تلویزیون مهم است؛ اما همانطور که آقای آفریده گفتند، در شرایط حاضر که خیلی دست ما باز نیست و ما تلویزیون را نداریم، باید به اکران سینمایی و پخش خانگی و اینترنتی بپردازیم. اگر من مسئول سینمای مستند بودم، به هیچ سازمان دولتی اجازه تولید فیلم نمیدادم، یعنی مرکز گسترش حق تولید نداشت، فقط وظیفه بسترسازی داشت. من الآن فیلمی را تهیه کردهام به نام از ایران یک جدایی که میخواهد توسط آقای سرتیپی اکران سینمایی شود. آقای سرتیپی به من گفتند که چند سالی است که در حوزه اکران دانشگاهی فیلمهای سینمایی فعالاند و بابت نمایش دانشگاهی فیلمها از دانشگاهها هزینه دریافت میکنند. نکته مهم این است که بخش خصوصی برای بازگشت هزینههایش توانسته است این ارتباط را برقرار سازد، نه بخش دولتی. این اتفاق در سینمای مستند نیفتاده است، چون متولی سینمای مستند مراکز دولتی بودهاند و وظیفهای برای نمایش فیلم در این مراکز دولتی تعریف نشده بود و تنها وظیفه تولید داشتند. بخش دولتی با تهیهکننده یا پخشکننده خصوصی به رقابت پرداخته است و به دلیل کمبضاعت بودن، بخش خصوصی ناچار به همکاری با مراکز دولتی شده است؛ بنابراین نقش تهیهکننده حرفهای کمرنگ و کمرنگتر شده است و به همین دلیل الآن تهیهکننده حرفهای نداریم. به نظر من در شرایط حاضر تنها راه برونرفت ما این است که دولت از حوزه مستندسازی خارج شود و فقط وظیفه بسترسازیاش را انجام دهد.
فرزاد: ما دو گونه فیلمساز را میتوانیم در نظر بگیریم؛ فیلمسازانی که بیشتر به دنبال بیان شخصی هستند و معمولاً فیلمهای غیرمتعارف میسازند و آثارشان را بیشتر در جشنواره و گالریها به نمایش درمیآورند، آثار این نوع از فیلمسازی در بحث مخاطب جایگاهی ندارند و باید نوع دوم فیلمسازی که در آن فیلم بهمثابه کالا عمل میکند، مورد نظر بحث ما قرار گیرد. بر این مبنا در نوع دوم فیلمسازی چه کسانی به این موضوع فکر میکنند که مصرفکننده نهایی کالای تولیدشده چه کسی است؟ طبیعی است که بخش خصوصی که هزینههای کار را پرداخت میکند، به دنبال تحقیقات بازار میرود. وقتی یک چرخه اقتصادی وجود ندارد، طبیعی است که در تلویزیون، کنداکتور ساعت هشت شب با کنداکتور ساعت دو نیمه شب فرقی نمیکند. درحالیکه در مغازه قفسهای که در جلوی چشمان خریدار وجود دارد، با قفسهای که در جای دیگری قرار دارد، خیلی فرق میکند. تا زمانی که ما به فیلم به دیده کالا نگاه نکنیم، طبیعی است که این مشکلات پیش آید. تمام فیلمهای هنری که ما در جشنوارهها میبینیم و از دیدنش لذت میبریم، توسط یک کانال تلویزیونی و برای مخاطبی مشخص تولید شده است. در تلویزیون ما به غیر از تعداد انگشتشماری تهیهکننده واقعی بقیه تهیهکننده نیستند، بلکه پیمانکارند.
شهابی: اما اگر این چرخه درست باشد و اجازه بدهیم بخش خصوصی این کار را انجام بدهد، این نوع تهیهکنندگان بهطور طبیعی حذف میشوند.
فرزاد: در واقع خودِ صاحب کالا مجبور میشود به مخاطب توجه کند. ما از این تفکر که اعتقاد دارد سینمای مستند، هنری صرف است، ضربه خوردهایم. نهادهای دولتی هم از این تفکر حمایت کردهاند و تبدیل به یک فرهنگ شده است.
آفریده: من در اینجا میخواهم به یک نکته اشاره کنم، یک زمانی لازم بود موانع تولید از سر راه فیلمسازان جوان و بااستعداد این مملکت برداشته شود، آن زمان گذشت؛ اما امروز دیگر تولید بحث اصلی نیست. بحث اصلی چگونه دیده شدن تولیدات یا ارتباط فیلمساز با مخاطب است. این ارتباط باید در یک چرخه مناسب فرهنگی و اقتصادی دیده شود. با این وجود و با توجه به شرایط پیچیده ما، باز هم باید مراکزی دولتی باشند که حمایتهایی را انجام دهند، بحث اینجاست که این حمایتها چگونه باید باشد و چه کیفیتی داشته باشد. به نظر من کار درست این است که مرکز گسترش اعلام کند که هر کسی یکسری شرایط را احراز کند، مرکز میزانی از بودجه ساخت فیلم را میدهد، تلویزیون هم اعلام کند که برای هر بار پخش بودجه مشخصی را میدهد و سازمانهای دیگر هم همینطور. علاوه بر اینها مرکز بیشتر از تولید باید به عرضه فیلم مستند توجه داشته باشد و سعی کند آن را با حمایت بخش خصوصی سامان دهد؛ یعنی به بخش خصوصی کمک کند و بحث رایت فیلمها مهم شود. مثلاً نیازی نیست که میراث فرهنگی فیلم تولید کند، اما رایت تمام فیلمهای با موضوع میراث فرهنگی را خریداری کند یا دانشگاهها موظف شوند فیلمهای مرتبط با موضوعات خودشان را با پرداخت حق رایت به نمایش بگذارند.
شما موضوع توزیع و نمایش فیلم مستند را وظیفه مرکز گسترش میدانید؟
آفریده: در اساسنامه مرکز مشخص شده است که وظیفهاش سامان دادن حوزه سینمای مستند است و این مسئله معنایش این است که وظیفه مرکز فقط تولید نیست. منتها در آن دوران شرایطی به وجود آمده بود که مرکز می-بایست برای تکوین و شناخت این سینما و برکات فرهنگی آن فرصتها را از دست ندهد؛ اما سازمانهایی، پویاتر و تاثیرگذارتر هستند که خودشان را با مقتضیات زمانه تغییر دهند.
شهابی: در سالهای ۶۵ و ۶۶ در جلساتی که در فارابی داشتیم و آقای بهشتی مدیریت آنجا را داشتند، در هر جلسه آقای بهشتی میگفتند: به امید روزی که فارابی نباشد.
آفریده: آقای بهشتی میگفتند فارابی وقتی به نتیجه میرسد که تعطیل شود، یعنی شرایط فرهنگی و ظرفیت بخش خصوصی در کنار هم بهراحتی بتوانند کار خود را ادامه دهند. این مسئله راجع به انجمن سینمای جوانان هم وجود دارد. آقای انوار و آقای صانعیمقدم زحمت کشیدند و این مجموعه را راهاندازی کردند و الآن حدود ۶۰ دفتر دارد و حدود ۱۵۰ هزار نفر در این انجمن آموزش دیدهاند. هنوز مدل انجمن اینگونه است که باید پیش من بیایید و از امکانات فرسوده من استفاده کنید. حوزه هنری دوباره مانند 20 سال پیش انجمن، دفتر میزند و میخواهد آموزش فیلمسازی بدهد. درحالیکه الآن دیگر نیازی به آموزش فیلمسازی به آن شکل وجود ندارد. مدل مدیریت فرهنگی و نحوه آموزش فیلمسازی بهکلی تفاوت پیدا کرده است و بخش خصوصی در این زمینه وارد شده است.
مشکل اینجاست که انگار دولت در حوزه فرهنگی، بخش خصوصی را رقیب خود میداند.
شهابی: کاملاً درست است. یکی از مدیران دولتی در دوره قبل به من گفت شما بهعنوان بخش خصوصی چه انتظاری از بخش دولتی دارید؟ من گفتم هیچ انتظاری ندارم، فقط لطفاً کاری به کار ما نداشته باشید.
صانعی مقدم: در این زمینه خوب است به این نکته هم توجه داشته باشیم که اگر به تاریخ سینمای خودمان برگردیم، میبینیم که مجموعه کانون پرورش فکری که بخش دولتی محسوب میشد، وجود داشت که فیلمهای بسیار خوبی هم تولید کرده است. به نظر من در دورههایی دولت بهطور نسبی بیشتر به دنبال تولید فیلم خوب و فیلمساز خوب بوده است و به دنبال این نبوده است که به افرادی که به او متصل بودند، رانت بدهد؛ بنابراین به نظر من بهتر است سازمانهای نسل اول دولتی را به جای از بین بردن، بازسازی کرد و ماموریتهای آنها را تغییر داد، یا اینکه از یکسو توسط آن سازمانها سرویسهای متنوعتری ارائه دهند مثلاً کسی که در ایلام فعالیت میکند، ممکن است همچنان نیازمند حمایتهای دولتی باشد و از سوی دیگر با سیاستگذاریهای مناسب بخش خصوصی را توانمندتر سازد. در مجموع میتوان گفت مسیر حرکت به سمت حرفهای شدن کاملاً مشخص است.
آفریده: به نظر من، هم دولت تا اطلاع ثانوی باید حمایتهای خودش را ادامه دهد و هم بخش خصوصی امکان مناسب و تعریفشدهای از فعالیت خود داشته باشد. شرایط فرهنگی جامعه ما نیاز به یک تعامل فرهنگی بین تمام سطوح را میطلبد. بیشتر بحث مسئله مدیریت است که متاسفانه سیاست زدگی و روزمرگیها با آن مخلوط شده است. جمعبندی من از مباحث مطرحشده و اوضاع فرهنگی موجود این است که اگر بخواهیم به یک شرایط مطلوب برسیم، باید همه همدیگر را دوست داشته باشیم و به هم اعتماد کنیم. اعتماد و خلوص کلید اصلی هر حرکت اصیل فرهنگی است. اعتقاد دیگر من این است که در این حوزه باید امکان تجربههای گسترده و متنوع را به وجود آوریم، ما هنوز گمشدههای فرهنگیمان را به درستی پیدا نکردهایم و این گمشدههای ما بدون کاروانی از تجربههای متنوع به-دست نمیآید. حتی اشکالی ندارد در تجربههایی که میکنیم، شکست هم بخوریم، بالاخره بایستی تجربه صورت گیرد، چون آن روح هنرمندانه بسیاری اوقات در همین تجربهها دیده میشود که شاید مخاطب بسیار اندکی داشته باشد و این مسئله اشکالی ندارد، چون هزینه ساخت این فیلمها بسیار اندک است و در مقابلش تجربه زیادی است که فیلمسازان کسب میکنند. حتی در حوزه سینمای مستند این گونه نیست که حتماً باید مخاطب عام داشته باشیم. ممکن است یک فیلم برای یک جمع خیلی خصوصی مثل مسئولان کشور یا گروهی خاص ساخته شود. بهعنوانمثال ما فیلمی درباره یک مدرسه دخترانه ساختیم که به بررسی مشکلات دختران نوجوان و سیستم آموزشی آن مقطع میپرداخت، اما اصلاً پخش عمومی انجام ندادیم، بلکه به روسای سازمانهای آموزشوپرورش و مسئولان دادیم تا نسبت به این مشکلات آگاه باشند.
شهابی: من هم بهعنوان جمعبندی همان نکته را تکرار میکنم که دولت باید بسترسازی کند و خود را رقیب بخش خصوصی نداند. شکل حمایتی دولت باید تغییر کند. باید فرهنگ مستندسازی دولتی تغییر کند. در جلسهای که با آقای طباطبائینژاد داشتیم، مستندسازان به ایشان به شکل یک نانآور نگاه میکردند و میپرسیدند که چه برنامهای برای ما دارید؟ مثل اینکه منتظرند تا حقوق ماهانه آنها پرداخت شود. این فرهنگ خیلی بد است.
آفریده: البته علت این مسئله این است که همه راهها برای فیلمساز بسته شده و فیلمساز چارهی دیگری ندارد.
شهابی: من قبول ندارم، به نظر من فرهنگی درست شده است که فیلمسازان به دنبال هیچ راه دیگری نیستند.
آفریده: خانم شهابی، شما خودتان را که بعد از سالها تلاش و تجربه و زحمات بسیار و با کمک گرفتن از امکانات دولتی توانستهاید به استقلال برسید، با آدمهای که جواناند، درس خواندهاند و به هر دری میزنند فایدهای ندارد و قبولشان نمیکنند، مقایسه نکنید. درست است آن فرهنگ باید تغییر کند، اما در شرایط ما عدهای هستند که درس خواندهاند، سالها تجربه اندوختهاند و همه راهها را هم رفتهاند، اما هیچ راهی برایشان بهصورت طبیعی باز نشده است.
شهابی: خب قرار نیست که همه فیلمساز شوند. اصلاً وظیفه دولت این نیست که شرایطی را فراهم کند که همه بتوانند فیلمساز شوند. همه کسانی که درس فیلمسازی را خواندهاند هم قرار نیست فیلمساز شوند، در همه جای دنیا هم همینطور است.
آفریده: ما باید تصورمان را به مسائل فرهنگی خودمان روشن کنیم. بیشتر وقتها ما آرزوهای خود یا بهتر بگویم ایدهآلهای خودمان را مطرح میکنیم، این اشکالی ندارد، اما دیدن واقعیات، شرایط فرهنگی، سابقه فعالیتها برای رسیدن به وضع مطلوب نگاه اصیلتری را برای ما به وجود میآورد. در این نگاه و دراین شرایط من میتوانم بهجرئت بگویم ما اصلاً در هیچ زمینهای هنوز به معنای واقعی حرفهای نشدهایم. در شرایطی که ما هنوز به یک توازن نرسیدهایم، ممکن است صرف توجه به این مطالب ما را به نتیجه درست نرساند. در همین مرکز در دوره گذشته شما همه شاهدید، به یکی دو نفر چند میلیارد دادهاند و متاسفانه خیل عظیم فیلمسازان باتجربه که سرمایههای همین مملکت هستند، هیچ حمایتی نشدهاند. ما هر موقع در همه چیزمان به استاندارد رسیدیم، آن موقع کاملاً موافق دیدگاه خانم شهابی هستم. اینکه کسی که وارد دانشگاه یا مدرسه فیلمسازی میشود، بعد از اینکه میبیند نمیتواند موفق باشد، به دنبال کار دیگری برود، نیازمند فرهنگسازی و مهمتر از آن، عدالت فرهنگی در سازمانها و جامعه است.
شهابی: یک نکته دیگر هم که در موضوع مخاطب وجود دارد، فرهنگ ترس از سینمای مستند است. مهمترین ویژگی سینمای مستند این است که به شما اطلاعات و آگاهی میدهد. آقای آفریده به فیلمی اشاره کردند که صلاح دانستهاند که نمایش عمومی داده نشود. به نظر من این نگاه، نگاه مسئولان به سینمای مستند است. چه اشکالی دارد که فردی مثل من را هم که مادر هستم و دخترم به همان مدارس میرود، خودی بدانید و این فیلم را برایم پخش کنید. مسئولان باید این نگاه را تغییر دهند و باید بدانند که سینمای مستند برای همه است. ما مستند را هم میتوانیم مثل سینمای داستانی ردهبندی سنی کنیم، ولی حق نداریم کسی را از آگاهی محروم کنیم.
آفریده: صحبت شما را قبول دارم. من در حجم انبوهی از فیلمهایی که ساختم، در موارد معدودی تشخیصم این بود که قابلیت نمایش عمومی ندارد، چون ما در جامعهای پر از سوءتفاهمات هستیم. مطمئناً شما هم به این مشکلات آگاهید و آنقدر هم باهوش هستید که بدانید همه چیز را نه من و نه هیچکس دیگر بهتنهایی نمیتواند حل کند. من هم اعتقاد دارم هر چقدر جامعه آگاهتر شود، رشد سینمای مستند بیشتر میشود. پیامبر اکرم (ص) میفرماید که انسان از جهل خود فرار میکند. برای رسیدن به جایگاه شریف آگاهی و معرفت، باید همه افراد موثر در جامعه، شکیبایی بیشتری از خود نشان دهند.
فرزاد: با احترام به نظر آقای آفریده که گفتند باید از مستند حمایت شود، ولی با نظر خانم شهابی بیشتر موافقم و آرزو میکنم که روزی برسد که همه فیلمساز نشوند و یک غربال طبیعی صورت بگیرد، البته نه اینکه سیستم دولتی این غربال را انجام دهد. آنکه فیلمسازی بلد است و خودش را به علم دنیا متصل میکند و تمام توانمندیهای لازم را داراست باقی بماند. صحبتهایم را با یک مصداق به پایان میرسانم: «سینمای مستند دانمارک» در طی چند سال اخیر تحسینبرانگیز بوده است، چه در زمینه تولیداتش و چه در زمینه سیاستگذاریهای فرهنگی. در عین حال که دولت حمایت میکند و فقط ۲۰ تا ۳۰ درصد از هزینه فیلم را میدهد، ولی تولیدات مشترک تلویزیونی گستردهای دارند. فیلمهای جذابی تولید میکنند که در تمام کانالهای تلویزیونی قابلیت پخش دارد. در جشنوارههای معتبر دنیا جوایز زیادی را میبرند. من فکر میکنم چقدر خوب خواهد بود که روزی ما به این نحوهی فیلمسازی نزدیک شویم که هم تصدیگری دولت در آن کم است و هم مخاطب از آن استقبال میکند. همچنان من فکر میکنم که تلویزیون ما در فرصت شبکه مستند میتوانست راهگشا باشد، اما متاسفانه اینگونه نیست.
درمجموع میتوان گفت دوستان با اختلاف نظرهایی راجع به نحوه اجرا، همگی اعتقاد دارند که برای پیوند ارتباط فیلمهای مستند و جامعه مخاطبانشان باید مراکز دولتی متولی مستند بیشتر از تولید به نحوه توزیع و نمایش توجه کنند و از سوی دیگر این مراکز با سیاستگذاریهای خود، بخش خصوصی را تقویت کند تا چرخه تولید فیلم مستند بر مبنای خواستها و نیازهای مخاطبان، یک چرخه طبیعی گردد. از همه شما که در این نشست حضور یافتید، تشکر میکنم.
در همین زمینه بخوانید:
قسمت اول میزگرد