یک مستند کلاسیک
[ گفت و گو با "مایکل مور" به بهانه ی اکران "کاپیتالیسم: یک داستان عاشقانه" ]

ترجمه ی حامد مظفری

پیش درآمد
فارغ از تمام نقد های مثبت یا منفی که پیرامون آثار مایکل مور وجود دارد، به راحتی می توان از این موضوع سخن گفت که مایکل مور جنجالی ترین چهره ی سینمای آمریکا طی بیست سال اخیر است. مایکل مور که در 23 آوریل 1954 در فلینت واقع در ایالت میشیگان آمریکا به دنیا آمد، پس از تحصیلی نیمه تمام در دانشکده ی خبرنگاری دانشگاه میشیگان کار حرفه ای خود را با ویراستاری مجله ی دانشگاه میشیگان آغاز کرد و پس از مدتی نیز به فیلم سازی مستند و برنامه سازی برای تلویزیون روی آورد. مور کار حرفه ای خود در سینما را در سال 1989 و با ساخت "راجر و من" آغاز کرد و سیزده سال پس از آن با کارگردانی فیلم "بولینگ برای کلمباین" که  درباره ی آزادی در اختیار داشتن سلاح در آمریکا و با الهام از واقعه ی کشتار در دبیرستان کلمباین ساخته شده بود، به شهرتی جهانی رسید. این فیلم برنده ی جایزه ی اصلی جشنواره ی کن شد و پرفروش ترین مستند تاریخ سینما نیز لقب گرفت. مور پس از آن با ساخت "فارنهایت 11/9" جایزه ی نخل طلای جشنواره ی کن را ربود و پس از آن نیز "سیکو" را ساخت و در این فیلم به بررسی سیاست های بهداشتی و بیمه در آمریکا پرداخت. تازه ترین اثر مایکل مور"کاپیتالیسم: یک داستان عاشقانه" که درباره ی بحران اخیر جهان سرمایه داری و رکود اقتصادی ناشی از آن است به تازگی در سینماهای آمریکا اکران شده و تاکنون به نسبت تعداد سینماهایی که در اختیار دارد، فروش نسبتا خوبی هم داشته است.

نکته ای که اغلب منتقدان درباره ی فیلم شما ذکر کرده اند، تند بودن شدید لحن این فیلم است، حتی "مانولا دارگیس" از این سخن گفته که "کاپیتالیسم: یک داستان عاشقانه" لحنی تندتر از "فارنهایت 11/9" دارد! این همه تندی از کجا آمده و چقدر از آن متاثر از حاشیه هایی است که فیلم قبلی شما "سیکو" با آن مواجه شد؟
دارگیس عادت دارد که فیلم های خاص را به طور ویژه  نگریسته و به صریح ترین شکل ممکن نظر قطعی خود را نسبت به آنها بیان کند! جالب اینجا است در میان نقدهای مختلفی که بر"کاپیتالیسم" نگاشته شده، دو نفر بودند که به طور کاملا دقیق این فیلم را مورد کنکاش قرار دادند؛ یکی مانولا دارگیس و دیگری هم "کِنِت توران"! اما نقد دارگیس یک تفاوت عمده با نقد توران داشت و آن هم این که دارگیس ذره ذره فیلم را مورد توجه قرار داده بود و حتی از کنار برخی دیالوگ هایی که حتی خودم نیز از قرار دادن آنها در فیلم، هدف خاصی را دنبال نمی کردم، بی تفاوت نگذشته بود و جالب اینجا است که تمام جزییات را در این مسیر به کار گرفته بود که بگوید فیلم تازه ی من یک اثر عصبی و بسیار تند است! در صورتی که برای آنها که کارنامه سینمایی مرا فیلم به فیلم پی گرفته و جلو آمده اند، "کاپیتالیسم" نتیجه ی مسیری است که با "راجر و من" شروع شده و در طول مسیر "فارنهایت 11/9" را پشت سر گذاشت! فراموش نکنید دغدغه ی اصلی من از فیلم سازی نه فقط اسباب تفریح مخاطب را فراهم کردن که بیشتر وسیله ای است جهت آن که مخاطب از واقعیت هایی که در اطرافش می گذرد، باخبر شود. وقتی فرهنگ سرمایه داری تمام جامعه ی آمریکا را در برگرفته و حتی کودکان نیز به نوعی با این پدیده ی زشت دست و پنجه نرم کنند، شما از من چه انتظاری دارید؟ آیا دوست دارید من هم به سراغ ساخت آثاری نظیر "خماری" یا "دوباره هفده" بروم؟!
مطمئنا نه مخاطبان و نه منتقدان سینما از شما انتظار ندارند که سینمای مورد علاقه تان را کنار گذاشته و به سراغ سطحی سازی بروید. فقط می خواهم بدانم چه میزان از ادامه ی مسیری که در فیلم سازی در نظر می گیرید معلول بازخوردهای سیاسی است که نسبت به آثار شما صورت می گیرد؟
بدون تردید فیلم به فیلم کارم سخت تر می شود؛ زیرا سیاستمداران آمریکا اگرچه در ظاهر از این سخن می گویند که مایکل مور هم یکی است مانند بقیه و می تواند در چارچوب سینمایی به فعالیتش ادامه دهد، اما واقعیت آن است که هر تلنگر کوچکی که به یک سیستم معیوب وارد می گردد، موجب موضع گیری منفی آن سیستم نسبت به شما می شود! شما نباید انتظار داشته باشید سیاست های غلطی که دولتمردان شما در افغانستان و یا عراق پی می گیرند را به شدت تحقیر کنید اما در سوی مقابل دولتمردان نسبت به شما مثبت فکر کنند! اصلا خودم هم چنین توقعی ندارم! کدام انسانی را می شناسید که از برشمردن عیوبش آن هم در میان یک جمع چند میلیون نفره خوشحال شود؟! این یک واقعیت است که تمامی آدمیان حتی متفاوت ترین آنها بیشتر دوست دارند که مورد تعریف و تمجید اطرافیان قرار گیرند نه این که کسی با زبانی صریح افکار و افعال آنها را به نقد بکشد!
با این که آثارتان خیلی صریح و تند هستند اما در استدلالی که درباره ی برخورد سیاستگذاران نسبت به آثارتان ارائه می دهید، کاملا منعطف سخن می گویید!
به هر حال من فیلمسازم و چه دولتمردان دوست داشته باشند چه نه، فیلم خودم را می سازم! مایکل مور شومن مطبوعاتی نیست که بخواهد نظراتش درباره روش های غلط سیاستگذاری را به روزنامه ها و مجلات بکشاند! من تریبونی به نام سینما را در اختیار دارم و هر آنچه را لازم بوده در آنجا به دقت بیان می کنم تا دیگر لازم نباشد بخواهم پس از اکران فیلمهایم به طور مرتب در کنفرانس های مطبوعاتی حاضر شده و ابهامات فیلمم را برطرف کنم. فیلم های من آیینه ی تمام نمای جامعه ای هستند که من و شما در آن زندگی می کنیم؛ هر موضوعی که در آثارم بیان می شود محصول ساعت ها تفکر و مطالعه است؛ ضمن این که تا نسبت به موضوعی مطمئن نشوم، از ماده خام مرتبط به آن موضوع در فیلمهایم استفاده نمی کنم. اگر از چرک بودن سرمایه داری سخن می گویم فقط برای آن است که حداقل بیست سالی می شود که شخصا با آثار سوء این پدیده روبه رویم و اتفاقا در مورد ماهیت بروز آن نیز به قطعیت رسیده ام. پس چاره ای ندارم از رسانه ام که سینما است برای نمایش بازخوردهای منفی این معضل استفاده کرده و کاری کنم که مخاطبانم به تفکر درباره این پدیده بپردازند.
به نظر می رسد یکی از نقاط ضعف فیلم جدیدتان، چندپاره بودن آن و یا به عبارت بهتر گستردگی مضمونی آن است! آیا با این موضوع موافقید؟
اول به من بگویید آیا چندپاره بودن به معنای گستردگی مضمونی است؟!
منظور من آن است که از نظر موضوعی پراکندگی زیادی در این اثر به چشم می خورد! یعنی تا مخاطب می خواهد خط اصلی یک قسمت را بفهمد بلافاصله موضوع تغییر کرده و فیلم وارد مبحث بعدی می شود!
به هر حال زمان فیلم محدود بود و من بایستی سعی می کردم در حدود دو ساعت تمام تلقی های برآمده از مساله کاپیتالیسم را به تصویر بکشم! به جز این فضای این اثر هم به مانند دیگر کارهایم فضایی مستند بود و قرار بر این نبود که روی یک خط دراماتیک ثابت حرکت کنیم؛ بنابراین بهترین روش برای نمایش تمام موارد مدنظر، تقسیم فیلمنامه به بخش های مجزا و سپس ارائه ی پرداختی کوتاه و در عین حال گویا از این بخش ها بود! بخش های مجزای فیلم نیز رفته رفته و با کنار هم قرار گرفتن اشتراکات، در یک سوم پایانی فیلم به هم می رسند.
این کنار هم قرار دادن اشتراکات را از سینمای کلاسیک به ارث برده اید؟
این مساله ناخواسته ایجاد شده است و شاید به سبب تماشای فیلم های زیادی است که همواره وقت زیادی از اوقات فراغتم را به آن اختصاص می دهم. همانطور که ژانر مستند را به عنوان یک گونه دوست داشتنی برای فیلمسازی برگزیده ام به همان اندازه نیز به آثار فیلمسازان صاحب سبکی مانند آلفرد هیچکاک، الیا کازان و بیلی وایلدر علاقه دارم و شاید مشابهت قسمت هایی از "کاپیتالیسم" به آثار کلاسیک هم از همین جا ناشی شده باشد. البته فراموش نکنید که من فقط راجع به سبک کاری فیلمسازانی که نام آنها را بردم، سخن می گویم و به این مساله کاری ندارم که مثلا پیرامون ارتباطات سیاسی الیا کازان چه داستان هایی روایت شده است!
آثار شما جزو معدود آثار مستندی است که تعداد بسیار زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرده است. آیا فکر نمی کنید این نحوه ی روایت کلاسیک فیلم های شما است که این امر را موجب شده! منظورم آن است که شما اگرچه روایتی مستندوار از حقایق ارائه می کنید اما در چینش قطعات مختلف فیلم هایتان آنقدر ظریف عمل می نمایید که آثارتان به راحتی با مخاطبانی از گروه های مختلف اجتماعی ارتباط برقرار می کند.
هدف اصلی من نمایش مشکلات موجود در روابط انسانی بدون کوچکترین سانسوری است و در این جهت بهترین روش آن است که دوربینم را به میان مردم برده و از آنها برای ساختن آثارم الهام بگیرم. دلیل ارتباط راحت با مخاطبان نیز همین نزدیکی به مخاطبان و استفاده از آنان برای ساخت فیلم است. شک نکنید که اگر قرار بود همین "کاپیتالیسم" را به صورت دراماتیک و با بازیگران حرفه ای بسازم، هیچگاه نمی توانستم تا این حد مورد توجه قرار بگیرم؛ چراکه چه بخواهی چه نخواهی در یک درام، داستان است که حرف اول را می زند و مخاطبان هم اغلب فیلم های دراماتیک را محصول رویاپردازی سازندگانشان می دانند در صورتی که درباره ی آثار مستند هیچگاه چنین نمی اندیشند!

منبع: slashfilm.com
 این گفت و گو ابتدا در روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.

در همین زمینه:
سایت مایکل مور
کاپیتالیسم: Imdb

 

منبع: رای بُن مستند | تاريخ: 1388/08/30
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد