از گلایه بیزارم
[ گفت و گو با رامین حیدری ‌فاروقی؛ درباره ی مجموعه ی شرق، دیوار، آفتاب ]

شاهین امین | الهام نداف

مستند شرق، دیوار، آفتاب مجموعه ای هزار دقیقه ای بود که به روابط متقابل فرهنگی ایران و چین، تاثیر ایران در فرهنگ های آسیایی و مدیریت توسعه می پرداخت. اما با وجود فعالیت چهارساله ی سازندگانش مانند بسیاری از مستندهای دیگر به خوبی دیده نشد.
"رامین حیدری فاروقی" متولد 1345 تهران است. وی کار ساخت فیلم را به طور جدی با کارگردانی ویدئوکلیپ های اشک افشان و کاروان آغاز کرد. او در مدت فعالیت هنری خود بیش از هر چیز وقت خود را صرف ساخت مستند کرد و پروژه های بزرگ مستند را برای تلویزیون آماده کرد. از مجموعه مستندهای او می توان به آثاری چون رودی تا بهشت، اینجا آفریقاست و شرق، دیوار، آفتاب اشاره کرد. یکی از بارزترین ویژگی های این مستندساز به سامان رساندن پروژه های چند ساله و مجموعه های مستند است. حیدری فاروقی تا امروز چیزی حدود هفت هزار دقیقه مستند تلویزیونی را کارگردانی کرده است که علی رغم مدت زمانی که صرف ساخت این مستندها کرده به دلیل نگاه غلط و ساده انگارانه که به مستند در بین سینماگران، منتقدان و مدیران وجود دارد، آنطور که شایسته بودند دیده نشده اند. گفت وگوی ما با این مستندساز پیرامون وضعیت ساخت مستند تلویزیونی و مشکلات ساخت آن است.

بعد از پخش مستند شرق، دیوار، آفتاب خیلی دوست داشتیم از چند منتقد برای این نشست دعوت کنیم تا در این جلسه حضور داشته باشند؛ اما متاسفانه هیچ کدام حداقل نیمی از این مجموعه را ندیده بودند. ظاهرا ندیدن مستند تبدیل به یک تصمیم عمومی شده است.
این چیزها دیگر برای من عادی است. البته  این حرفه ای که دارم و از بخت و اقبال سراغش رفتم با هیچ چیز عوض نمی کنم. این حرفه بیرونش مردم را کشته و تویش من را. اگر بخواهم کمی درد دل کنم، باید بگویم خود تلویزیون هم در ارائه ی آثار مستند، از همه ی امکاناتی که در معرفی نمونه های داستانی به کار می گیرد، استفاده نمی کند. در میان همه ی مستندهایی که برای تلویزیون ساخته ام، تنها همین آخری، شرق، دیوار، آفتاب که مربوط بود به فرهنگ مدیریت و مدیریت فرهنگی در تمدن های آسیایی چین و ایران، زمان پخش و تکرارش، هم خوب بود، هم جابه جا نشد! البته به دلیل قانونی نانوشته که آثار داستانی در جدول پخش برنامه ها تکان نمی خورند و در هر سوگ و سور بدون اطلاع قبلی برنامه های مناسبتی جای مجموعه های مستند را می گیرند گاهی بیننده، برنامه را گم می کند، شاید مطمئن شود که همین بود و تمام شد، اما دوباره یک روز می بیند، کار دارد پخش می شود. شما فکر می کنید من برای این پروژه چقدر هزینه کردم؟
ایرادی ندارد رقم دقیقش را بیاوریم؟
معمولا همه سعی می کنند اعداد و ارقام دقیق را پنهان کنند، اما برای من مشکلی ندارد. کل پروژه ی چین با 250 میلیون در عرض چهار سال ساخته شد.
یعنی می خواهی بگویی به اندازه ی نصف یک فیلم سینمایی هم هزینه بر نبود؟ من تصور می کردم حداقل یک میلیارد تومان صرف این پروژه شده است.
یکی از دوستانی که برنامه را هم ندیده به مدیر گروه فرهنگ و تاریخ و هنر شبکه ی یک که مسئولیت پروژه را بر عهده داشت گفته بود به فاروقی یک میلیارد و دویست میلیون تومان می دهید که در مورد چین برنامه بسازد؟ مدیر گروه هم  گفته بود که اولا ما یک میلیارد تومان به این آقا بدهکاریم. دوما شما برنامه را نگاه نکردید. این برنامه در مورد چین نیست بلکه به روابط متقابل فرهنگی ایران و چین  و تاثیر ایران در فرهنگ های آسیایی و مدیریت توسعه در کشورهای در حال توسعه می پردازد و در واقع چین یکی از شاخص های این توسعه یافتگی است.
کشوری  که بالاترین رشد توسعه را دارد.
و به راحتی نشان می دهد که در یک کشور ایدئولوژیک شما می توانید زندگی شخصی داشته باشید. یکی از مسائلی که ما به آن می پردازیم این است که چرا چیزی به عنوان زندگی شخصی برایمان معنا و مفهوم ندارد. در هر شرایط سیاسی تو یک زندگی شخصی داری و یک زندگی اجتماعی. چطور است که ما وقتی می خوابیم در حال نق زدنیم. در خانه کنار خانواده هم همین کار را می کنیم. وقتی سر کلاس درس استاد هستیم همان حرف های همیشگی را می زنیم و همه ی کارها و گله و شکایت هایمان مثل هم شده است. شما فکر می کنید نباید دامنه ی لغاتمان در حوزه های گوناگون با هم فرق کند؟ حالا شما تصور کنید یک پروژه با این مختصات در تلویزیون تولید می شود و همه ی اینها را هم در بر می گیرد. من از یکی از مدیران تلویزیون پرسیدم فکر می کنید شرق، دیوار، آفتاب با چه هزینه ای ساخته شد؟ می دانید به من چه جوابی داد؟ گفت این که مربوط به پنج، شش سال پیش است و فکر می کنم حدود 600، 700 میلیونی بودجه در اختیارت گذاشتیم.
یعنی خودشان هم نمی توانند تصور کنند این مستند باچنین هزینه ای ساخته شده باشد؟
به هیچ وجه.
این مقدار هزینه صرف ساخت پروژه شده یا هزینه تحقیقات را لحاظ نکردی؟
همه ی چیز این کار با 250 میلیون تومان تمام شد. فقط 50 میلیون تومان آن هم بعدا به خاطر پرمیشن داده شد.
واقعا چنین کاری بازگشت اقتصادی برای تو مستند ساز دارد؟
من اگر کار تبلیغاتی نکنم نمی توانم مستند بسازم. هر چهار سال یکبار مستند می سازم؛ تازه هر پروژه هم چیزی حدود دو سال زمان تحقیق می برد. پروژه ی چین با سه دوربین فیلمبرداری شده، هشت ماه برای تدوینش وقت صرف شده و پنج بار ویرایش شده است. پروژه ای که باید به صورت استاندار و در حالت عادی در طول پنج ماه تصویربرداری شود. در طول 75 روز با روزی 18 ساعت کار تصویر برداری شد. با چنین شرایطی من باید حداقل هایی از رفاه را برای گروهم مهیا کنم. من تا جای ممکن به شهادت همه ی آنهایی که با من کار را کردند این شرایط را فراهم کردم. اما نسل من که وقتشان را در این مسائل سپری می کنند در حال انقراض است. من درآمدی که بابت مشاوره ی تبلیغات کسب می کنم دو برابر پروسه ی تولید است. آن هم فقط بابت مشاوره. البته تلویزیون برای من احترام زیادی قائل است که پروژه بعدی ام را تصویب می کند و من بسیار از این بابت ممنونم؛ چون کدام تهیه کننده ی بخش خصوصی می تواند این کار را کند؟ همه دوست دارند برنامه های سرگرم کننده و پروژه های سینمایی که بازگشت سرمایه دارد تولید کنند و امکان پروژه های این چنینی بسیار محدود است. تولید کالای فرهنگی پر دردسر است؛ دامنه ی معانی چندلایه اش ممکن است گرفتاری ایجاد کند، مردم در مجموع خسته اند و خیلی ها ترجیح می دهند فراموش کنند تا اینکه به یاد بیاورند. در چنین احوالی تولید مجموعه ی مستند، برای هیچکس مزیت نسبی ندارد. بازار سیاست و سرگرمی گرم تر است؛ اما من شخصاً جایی برای گلایه ندارم، خیلی خوشحالم که مستندسازم و از احترام و مهربانی مدیران و کارشناسان تلویزیون برخوردارم و چند هزار دقیقه فرصت و اعتماد نصیبم شده تا نماینده باشم، مسافر باشم و سفرنامه هایم را در پیشگاه میلیون ها بیننده بگذارم، قیمت این امکان، خیلی بیش از اینهاست و من اگر امکان مالی اش را داشتم، حاضر بودم بابت این بخت یاری بسیار بیشتر هزینه کنم.
پیشنهاد کارها را تو به تلویزیون می دهی یا از طرف تلویزیون به تو داده می شود؟
من طرح را پیشنهاد می کنم، در جلساتی از آن دفاع می کنم، مشورت می گیرم و ماجرا پیش می رود تا تولید. این روند هربار معمولاً حدود دو سال طول می کشد. مثلاً مستند آینده ام خشت بهشت در شورای علمی گروه فرهنگ و هنر و تاریخ شبکه ی یک نهایی شد، چندبار مورد کارشناسی قرار گرفت تا به شورای طرح و برنامه رسید و تصویب شد، و تا مراحل اداری طی شود و اسفند امسال ما اولین قسط کار را بگیریم، جمعاً دو سال طول کشید. خود پروژه هم 310 روز تصویربرداری دارد و یکسال هم کار تدوین و مراحل بعدی و خلاصه تا نمایش از تلویزیون، می شود چهار سال.
توضیحی در مورد برنامه هایت به مدیران می دهی؟ چون هر چه کار ریزتر و دقیق تر باشد توضیح برای تصویب پروژه سخت تر است و در پروژه های این چنینی تهیه کننده معمولا یک برآورد کلی می خواهد.
یکی از مشکلات من این است که زیاد توضیح می دهم و باعث گرفتاری می شود. هر چه اطلاعات بیشتر بدهی پروسه ی تولید سخت تر است. البته از قصد این کار را می کنم، چون می خواهم سنگ هایم را از همان اول جا کنم که مشکلی در طول تولید پیش نیاید.
اتفاقا در طول مستندهایت هم اطلاعات زیادی به خورد مخاطب می دهی.
در ساخت مستند رویه ای دارم که به آن پروسه ی 100 سوالی می گویم. یعنی اگر تو می خواهی مستندی بسازی اول باید 100 سوال در ذهنت داشته باشی. بعد این 100 تا به50 و 25و 10 و پنج و سه و یک می رسد. زمان ساختن از سوال اول شروع می کنم تا به صدمی برسم. در چنین کارهایی دقیقا برعکس عمل می کنم و در تدوین هم همین شیوه را پیاده می کنم.
هزینه ای هم برای تصویربرداری در چین گرفتند؟
اول قرار بود از طریق همکاری با تلویزیون دولتی چین cctv ، پولی برای مجوز تصویربرداری نپردازیم، اما بعد که از ابعاد و کیفیت ماجرا باخبر شدند ما را به بخش بین الملل که قبلاً با بی.بی.سی کار کرده بودند متصل کردند و بحث هزینه های نجومی پیش آمد که اگر می خواستیم بپردازیم پولمان نمی رسید. پس باید از در دوستی و جلب اعتماد و رودربایستی و من بمیرم و تو بمیری درمی آمدیم و عملیات معمول پارتیزایی! به این ترتیب بعضی جاها را خودم در سفرهای بازبینی و در کسوت توریست گرفتم، قسمت هایی را هم با تیم در نقش گردشگر گرفتیم، یعنی با دوربین کوچک و سبک که متعلقاتشان را باز می کردیم و خُرد، خُرد از طریق بچه ها می بردیم آن طرف دروازه های ورودی، بعد سرهم شان می کردیم و کار را پیش می بردیم و نماینده هم محدودیت اقتصادی ما را باور کرده بود.
چطور توانستی از شهر ممنوع و دیوار چین فیلمبرداری کنی؟
خیلی از جاها را که هزینه برای مجوز تصویربرداری بالا بود، همان طور که گفتم پیش رفتیم، بخش هایی را با روابط فرهنگی و دوستی هماهنگ کردیم، جاهای خیلی مهم را هم بصورت محدود برای یک روز یا چند ساعت پرداخت می کردیم و با وسایل کامل وارد می شدیم. و بعد تصاویر به شکل ترکیبی مونتاژ شدند. حالا وقتی محصول تمام شده را می بینند تصور می کنند با خیال راحت و سرحوصله کار انجام شده است؛ ولی این طور نبود و در بخش های بدون مجوز مدام دست و دلمان می لرزید و مواظب دوربین های مدار بسته بودیم؛ دیوار چین را هم به همین شیوه تصویر گرفتیم وگرنه قیمت و بهای مجوز روزی 6000 دلار و برای هر نفر از اعضای تیم، ششصد دلار بود.
یعنی کاملا ممنوع فیلمبرداری کردی؟
آن هم در شرایطی که نماینده ی تلویزیون کنارم ایستاده بود و باید توجیه اش می کردم که باور کنید من برای کشور چین و ایران کار فرهنگی انجام می دهم. خیلی سخت و انرژی بر است.
چه مدت در چین فیلمبرداری کردی؟
70 روز با گروه همراه بودم و دو سفر 15 روزه شخصی هم داشتم. برای اینکه بتوانم همه ی فصل هایشان را داشته باشم خودم تصاویری را با دوربین رو دست در فصل های بهار و تابستان و در طی این دو سفرگرفتم. بعد هم پاییز حدود 70 روز با گروه آنجا بودیم. آن وقت از دور که به این کار نگاه می کنند می گویند سه فصل گروه  به دیوار چین رفتند! نمی دانم تا کی می شود به این روش فیلمسازی  ادامه داد؟
تو که ناراضی نیستی؟
نه ابدا. من از گلایه کردن بیزارم؛ اما فقط می خواهم بگویم اگر این مستندسازی تمام زندگیم را هم تحت الشعاع قرار بدهد باز هم این کارم را ادامه می دهم.
بحث ما تکثیر نیروهایی شبیه توست.
من هم به خاطر همین مشکلات ساخت برنامه های این چنینی را مرور می کنم. من بارها به خودم گفتم آقای رامین حیدری فاروقی هزاران نفر مثل تو فرصت این را ندارند جاهای مختلف دنیا را ببینند، نباید تصویری برای آنها ببری که بگویند کوفتت بشود. باید بگویند تو نماینده ی لایقی از طرف همه ما بودی.
برگردیم سراغ برنامه سازی در تلویزیون. با همه ی حسن ارتباط مناسبی که با تلویزیون داری و به قول خودت هیچ گاه بیش از معمول معطل نمی شوی، باز در چنین وضعیتی قرار داری؟
با همه ی اینها من برای پروژه ی بعدی ام یعنی خشت  بهشت یکسال و نیم، دوسال خودم هزینه کردم. چون معتقدم من اگر اسم خودم را تهیه کننده ی تلویزیون می گذارم تنها کارم تقسیم پول نیست و باید به معنای واقعی تهیه کننده باشم. در نتیجه من باید بتوانم برای پروژه های بزرگ خودم را آماده کنم.
یعنی مرحله ی پیش تولید پروژه ی خشت بهشت را خودت هزینه کردی؟
بله، من باید بروم تحقیق کنم، سایت راه بیندازم و کلی کار دیگر که همه ی اینها هزینه بر است و من برای اینکه پول این کارها را داشته باشم باید از راه تبلیغات درآمد به دست بیاورم. من باید پژوهشی قابل ارائه داشته باشم، برای این کار باید پژوهشگر استخدام کنم. شما فکر می کنید پروژه ای که قرار است در کل ایران و 10 کشور دنیا تولید بشود به آسانی قابل توجیه است؟ اسم کشور خارجی که می آید همه فکر می کنند ما علاوه بر برنامه سازی تفریح و گشت و گذار هم می کنیم، در صورتی که انگار فراموش کرده اند سفر کردن به خارج از ایران آنقدر راحت شده که شما با ثبت نام در یک تور هفت میلیونی می توانید کل اروپا را بگردید، بدون اینکه ذره ای از سختی های ساخت برنامه را متحمل شوید. شاید یک زمانی در زمینه ی سفرهای خارج از ایران محدودیت هایی وجود داشت، اما امروز اگر کسی اوضاع مالی اش در حد متوسط باشد می تواند به کشورهای آسیایی سفر کند. می خواهم بگویم ما در فضای واقعی هم نیستیم و کسانی که دارند این ماجرا را نگاه می کنند فکر می کنند این اتفاق یک امتیاز ویژه و به نوعی تبعیض است.
معتقدی اینها امتیاز نیست؟
تبعیض این است که من کار تبلیغی که دوست ندارم را انجام می دهم. برای اینکه بتوانم درآمد پروژه های مستندم را دربیاورم. اگر کسی بخواهد کار متفاوت تولید کند از من کمک می گیرد، اما در نهایت واقعیت این است که آگهی به دستمال کاغذی ختم می شود و مستندسازی است که کار فرهنگی است و ماندگاری دارد. البته اگر من پول هم بدهم و این کارها را بسازم ارزش بالایی دارد و به همین خاطر به هیچ وجه ناراضی نیستم.
یعنی تو حاضری با این همه مشکل باز هم سراغ ساخت مستند بروی؟
صد درصد و اگر بتوانم و پولش را داشته باشم برای این کار هزینه هم صرف می کنم. چون تو وقتی به عنوان توریست به کشورهای دیگر دنیا سفر می کنی همه چیز را از پشت ویترین می بینی، اما وقتی می خواهی برنامه بسازی در جریان همه ی امور قرار می گیری. به عنوان مستندسازی که روی فرهنگ مدیریت و مدیریت فرهنگی کار می کند به پارلمان، حاشیه شهر، مدرسه، دانشگاه و ... می روی و این می شود تجربه.
اما تازه با این همه کار مستند ارزشمندی که تو در تلویزیون ساخته ای خشت بهشت اولین کار مستند با درجه ی الف است؟
اساس تلویزیون همین است. جالب آنکه پروژه ی الف خشت بهشت ضمن تایید همه ی کدهای برآورد شده تنها 50 درصد هزینه را دریافت کرد.
راستی تو چرا نسخه سینمایی از کارهایت ارائه نمی کنی؟
سر پروژه ی خشت بهشت حتما این کار را می کنم. خیلی از مدیران همیشه به من می گفتند ما که نمی توانیم 40 قسمت را بزنیم زیر بغلمان و عرضه اش کنیم. برای این پروژه از همین حالا به یک نسخه ی سینمایی، به طور مجزا فکر می کنم. چون نمی پسندم بدون طراحی از دل یک مجموعه ی 1000 دقیقه ای نسخه ی سینمایی استخراج کنم.
تو معمولا تصاویرت را چند برداشته می گیری؟
من همیشه دو به یک می گیرم. اگر این کار را نکنم اصلا نمی توانم مستند بسازم. باید حواسم جمع باشد که پروژه 300 روزه را در 100 روز تمام کنم. اگر برنامه ی آفریقا ما را دیده باشید، یک قسمتی درباره ی قبیله ی ماسایی ها دارد. بی. بی.سی برنامه ای در همین رابطه نشان می دهد که طرف می گوید من آمده ام یک ماه را در قبیله ی ماسایی ها بگذرانم. کل زمانی که من توانستم در آن پروژه باز کنم و از آن قبیله تصویر بگیرم این بوده که صبح زود ساعت سه از هتل راه بیفتیم و ساعت 10 خودمان را به قبیله ی ماسایی ها برسانیم و تا غروب تصویر بگیریم و بعد هم برگردیم. چیزی حدود شش، هفت ساعت تصویربرداری مفید که ماحصلش دو قسمت برنامه بود. چه کسی اینها را دیده و درباره اش مطلب نوشته؟
چرا مستندهایی که در تلویزیون پخش می شود هر چقدر هم خوب باشد باز ما مجاب نمی شویم تا انتها آنها را ببینیم.
آن وقت مدیر تلویزیون یک کار سرگرمی تولید می کند و همه درباره اش حرف می زنند، و توی روزنامه ها عکسشان هست. اما کسی نمی آید به من بگوید بودجه ی بیت المال را درست مصرف کرده ام یا خیر؟
تازه تو برنامه ساز موفقی هم در تلویزیون هستی.
من هیچ مشکلی بیش از حد معمول ندارم. اما من به مدیر هم حق می دهم که انگیزه ی ساخت برنامه های ساده ای مثل طنز را بیشتر داشته باشد، که حرف و حدیثی هم ندارد. چون ما باید نظرهای زیادی را جلب کنیم تا بتوانیم یک برنامه ی مستند بسازیم. و در نهایت بعد از ساخته شدن هیچ واکنشی از طرف نویسندگان و منتقدان و حتی مستندسازان هم وجود ندارد. در این شرایط کدام مدیری ترغیب می شود؟ من در این سال ها بایکوت کامل بودم و هیچ واکنش و مطلبی به جز چند مطلب در مورد کارهای قدیمی ام مثل رودی تا بهشت ندیده ام.
احتمالا دیدند تو که کار خودت را می کنی، پس دلیلی ندارد که درباره ی کارهایت حرف زده شود!
نمی دانم برنامه ی گره که مستندی درباره ی فرش بود را دیده بودی یا نه؛ آن موقع که من این را کار کردم اصلا چنین مستندهایی رایج نبود. این را هم بگویم که خیلی تلاش برای عرضه ی بین المللی کارهایم نکردم. میراث فرهنگی حدود ده سال پیش جشنواره ای برگزار کرد که مستند گره ی من در بخش داخلی این جشنواره رد شد. مدیران تلویزیون همه از این کار تعجب کرده بودند. مدیر پروژه ام من را دید و گفت که نظرت در مورد این کار چیست؟ گفتم نظری ندارم؛ چون سطح نظرات من پایین تر از آن است که بتوانم مطرحش کنم. به خاطر همین از آن به بعد هرگز در جشنواره ای شرکت نکردم.
تا به حال برای برنامه هایت علاوه بر خرج و مخارجی که خودت تقبل کردی، به فکر گرفتن اسپانسر هم افتادی؟
من باید به عنوان تهیه کننده اگر کارم را دوست دارم برایش اسپانسر پیدا کنم تا 50 درصد کسری اش را پر کنم و بتوانم کار را بفروشم تا چرخه ی اقتصادی بچرخد.
چطور ممکن است امثال رامین حیدری فاروقی تکثیر بشود؟
نمی دانم آیا الان کسی حوصله ی چهار سال انتظار برای رسیدن به نتیجه را در نسل جوان تر دارد یا نه؟! به هر حال وقتی کسی مستندی تک قسمتی را در بخش خصوصی می سازد، در جهان بیشتر و بهتر دیده می شود و صاحب احوال خود است و محدودیت های نمایش برای عموم از تلویزیون را هم ندارد. به جشنواره ها می رود، تشویق می شود و امتیاز می گیرد. اما کار با تلویزیون دولتی و نماینده ی این جریان بودن و حضور با این عنوان در جهان، ماجرای کاملاً متفاوتی است.
در طول همه کارهایی که ساخته ام پیوسته مدیران تلویزیون تغییر کرده اند، کسی رفته، دیگری و دیگری آمده، اینها کار را دشوار می کند؛ مسیری و سرنوشتی که انگار در حوزه ی مدیریت ما، قرار نیست عوض شود. باید در نظر داشت ذات مقایسه ی سعدی و کنفسیوس دشوار است و معرفی و قبولاندن آن به مدیران دشوارتر، حالا تصور کن همان مدیران تغییر کنند. و هزار اما و اگر دارد، من که مثلاً در این زمینه حرفه ای شده ام و حواسم هست که غافلگیر نشوم، ناگهان با معنایی در ذهن بازبین پخش تلویزیون مواجه می شوم که باز غافلگیرم می کند، یعنی او چطور به این نتیجه رسیده؟!
تکرار پخش برنامه های مستند هم  روش نظام مندی ندارد.
پخش برنامه ی مستند تلویزیونی در شبکه های مطرح دنیا اصلا اینطور نیست. در تلویزیون ایران نهایت تکرار دو بار است که یکی بعد از برنامه و تکرار دوم هم چند سال بعد از اولین پخش است. اما در یک شبکه ی مطرح دنیا که برای مستند و برنامه های فرهنگی ارزش زیادی قائل است در اکران اول در طول دو ماه 20 بار برنامه را در ساعت های مختلف تکرار می کند. یعنی کاری می کنند که حتی اگر هم نخواهی، برنامه را ببینی. بعد در ساخت برنامه های بعدی می توانند حمایت مردم و تولیدکنندگان را جذب کند.
این باور در بین مدیران ما وجود ندارد.
من می گویم باید مدیری که از بخش کیفی حمایت می کند با واکنش خوب تشویقش کرد که دفعه ی بعد بیشتر این کار را انجام بدهد.
قبول دارم که این باید باور جمعی بشود، اما مگر شبکه ی چهار برای این کار تعریف نشده؟ این تکرار بر عهده ی این شبکه است.
ما چون مکانیزم روشن و تعریف شده ای برای تولیدات تلویزیونی نداریم نمی توانیم به این دسته بندی ها امیدوار باشیم. من مخالف تقسیم بندی شبکه های تلویزیونی هستم. چون باید مستند در شبکه های مختلف تقسیم بشود.
منظور من شبکه ی فرهنگ بود.
شبکه ی فرهنگ خوب است، اما مستند باید در شبکه های مختلف تکثیر بشود. اما اینکه در شبکه ی چهار چرا این اتفاق نمی افتد نمی دانم. اما مثلا اگر من بروم در شبکه ی چهار باید بودجه ی ده مستند را بگیرم که امکان ندارد. اما چون در شبکه ی اول پروژه ی بزرگ دیگری نیست، من می توانم با کلی صرف زمان بودجه ی  بهتری بگیرم.

ادامه دارد ...

 

منبع: مهر | تاريخ: 1389/03/08
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد