محمدرضا عباسیان در کنار تهیهکنندگی و ساخت فیلمهای مستند، در عرصهی مدیریت فرهنگی نیز به فعالیت پرداخته است. قائم مقام مرکز تحقیقات و مطالعات سینمایی، معاون مرکز گسترش سینمایی مستند وتجربی، مدیرکل اداره رسانه بینالملل سیما و... سمتهایی بودهاند که او طی سالهای گذشته در عرصهی مدیریت تجربه کرده و در حال حاضر مدیر عامل موسسهی رسانههای تصویری است.
از انزلی تا باکر، زائر، افغانستان سرزمین خسته، میراث موعود، سکوت در تاریکی، چهرههای مجازی، قانا و... از جمله فیلمهای مستندی است که عباسیان تاکنون تهیهکنندگی و کارگردانی آنها را به عهده داشته است.
پخش فیلم مستند و کوتاه تا چه اندازه در برنامههای رسانههای تصویری جای دارد؟
ما کالاهایی داریم که مخاطب حاضر است به خاطرش پول بدهد و کالاهایی نیز داریم که باید حواشی جذابی کنارش ایجاد کنیم، تا او به آنها روی بیاورد. در کشور ما سالهاست که مخاطب عادت کرده بستههای کالاهای فرهنگی را به صورت رایگان ببیند. برای نمونه برنامههای تلویزیون که از صبح تا شب به صورت رایگان در اختیار مردم است. پس اگر قرار باشد کالایی تولید کنی که آنها بابت آن پول بپردازد، باید آن کالا برایشان آن قدر مهم باشد که به خاطرش هزینه کنند. در حال حاضر تفاوت فروش سریال قهوه تلخ و قلب یخی را ببینید؛ انتخاب مخاطب موجب شده است که تیراژ قهوه تلخ به دو میلیون برسد و در مقابل تیراژ قلب یخی دویست هزار باشد. در همین شرایط بازار، سریال آمریکایی ۲۴ به صورت چند دههزار توزیع میشود، یعنی سلیقه مخاطب ایرانی در این سطح قرار گرفته که او تصمیم گرفته برای این کارها، پول پرداخت کند. البته این مسئله که سلیقهی مخاطب ما تنزل پیدا کرده، شاید بحث این لحظه نباشد، چرا که دلیل پایین آمدن سطح سلیقهی مردم را سیاستگذاران فرهنگی باید پاسخگو باشند. در شرایط کنونی مردم ما حاضرند به خاطر بازی چند بازیگر که در سینما معروف هستند، پول پرداخت کنند، اما حاضر نیستند برای کار سینمایی فاخری که حتی ممکن است بازیگران خوبی هم در آن بازی کرده باشند، هزینه کنند. برای مثال مخاطب، فیلم باد در علفزار میپیچد خسرو معصومی را انتخاب نمیکند، با وجود اینکه فیلمی خوبی است. بنابراین در این شرایط مخاطب حاضر نیست برای تماشای مستند پول پرداخت کند.
فکر میکنید فیلم مستند با مخاطب روبه رو نیست؟ بسیاری هستند که به تماشای مستند علاقهمندند، اما تماشای آن برایشان فراهم نیست. از دیگر سو، ما همواره نام بسیاری از مستندهای برتر دنیا را تنها میشنویم، بیآنکه جایی وجود داشته باشد که بتوان آنها را دید.
مخاطب فیلم باید از چند دههزار نفر بالاتر باشد. اما در شرایط کنونی مستندهایی که به صورت رایگان از تلویزیون پخش میشوند نیز مخاطب ندارند. برنامهی مستند چهار بهترین فیلمهای مستند را انتخاب و پخش میکند، اما تعداد مخاطبانش حتی با برنامهی خانواده که مثلاً پزشکی دربارهی بیماریهای پوستی صحبت میکند، قابل مقایسه نیست. ما مخاطب فیلم فرهنگیبین نداریم، بنابراین باید گفت که شرایطی برای عرضهی کالای فرهنگی وجود ندارد.
چه دلیلی برای این گفته تان دارید؟
ما غیر از تلویزیون، جشنوارههایی مثل فجر و سینماحقیقت و فیلم کوتاه تهران را داریم که فیلمهای خوبی را حتی در سطح بینالملل به نمایش درمیآورند، اما میبینید که همین طبقهی نخبهای که شما از آنها صحبت میکنید نیز به تماشای آنها نمیآیند و سالنهای سینماها خالی است و تنها ۱۵ یا ۲۰ نفر در آنجا نشستهاند.
شرایط کلی به همین صورتی است که میگویید، یعنی مستند هنوز آن گونه که باید، با مخاطب عام روبهرو نیست، اما فکر نمیکنید با فراهم کردن شرایط پخش روزبهروز به تعداد مخاطبان خاص افزوده میشود؟
این کسانی که شما میگویید، کجا هستند؟! تعداد کسانی که این فیلمها را میبینند، آن قدر پایین هستند که همین مقدار عرضه برایشان کافی است. حتی در حال حاضر که شبکهی اختصاصی مستند راهاندازی شده است، پیشبینی میشود مخاطبانش چند هزار نفر باشد، در حالی که ما وقتی از تلویزیون صحبت میکنیم، از مخاطب چند میلیونی صحبت میکنیم و وقتی ما در این شرایط شبکهای داشته باشیم، یعنی شکست خوردهایم!
یعنی در این شرایط عرضهی ویدیویی فیلم مستند را منطقی نمیبینید؟
درست است که ممکن است فیلمی در پنج یا ده هزار نسخه وجود داشته باشد، اما منطق اقتصادی ندارد. من در جایگاه مدیریت موسسهی رسانههای تصویری اگر بخواهم نگاه صرف اقتصادی به این قضیه داشته باشم، میبینم هیچ منطقی پشت این قضیه وجود ندارد که من فیلمی را تولید و توزیع کنم، در حالی که برایم بازدهی مالی نداشته باشد.
فکر میکنید مردم ما چگونه فیلم میخرند؟ به سوپرمارکتها میروند و چهره چند بازیگر را میبینند و فیلم را خریداری میکنند. در اینجا نیز ما به مخاطب خیانت میکنیم، چرا که فیلم ویدیویی نازلی را به او عرضه میکنیم و او فقط به خاطر حضور چند چهره سینمایی آن را خریداری میکند و با فیلمی سخیف روبهرو میشود. در عین حال نیز بازار فیلمهای دیگر نیز از بین میرود.
چه راه حلی برای علاقهمندان این فیلمها وجود دارد؟
فیلم مستند و کوتاه مخاطب خاص دارد و این به معنی آن نیست که این فیلمها توزیع عمومی داشته باشد. من برنامههایی برای توزیع فیلم مستند دارم، ولی میدانم که در عمل به جایی نخواهم رسید. از سوی دیگر، این قضیه تنها دربارهی مستند صدق میکند، چرا که فیلم کوتاه تنها یک تجربه است و انجمن سینمای جوان باید به این مسئله بیندیشد که چند هزار نفر در سال باید تجربه کنند. چرا که برای بسیاری از فیلمسازان کوتاه امکان ساختن فیلم بلند فراهم نخواهد شد. این رقم باید به جایی برسد که ما در سال مثلاً پنج فیلمساز بلند معرفی کنیم، ولی این اتفاق نمیافتد.
ما تعداد زیادی فیلمساز کوتاه در کشور داریم که پولی هزینه میکنند و فیلمهایشان در جایی دیده نمیشود. به نظر من، مشکل اولیه این است که اینها به اشتباه وارد عرصهی فیلمسازی شدهاند. از سوی دیگر، توزیع مستند از نظر خصوصی منطقی ندارد، در عین حال که ما موسسههای خصوصی داریم که مستند توزیع میکنند. فیلمی مانند آواز گنجشکها در توزیع با شکست روبهرو میشود، در حالی که این همه جایزه دریافت کرده است. از سوی دیگر، این فیلم اگر در تلویزیون پخش شود، با مخاطبان بسیاری روبهرو میشود. فیلمی مانند کودک و فرشته که دربارهی دفاع مقدس است، با اکران نامناسبی که داشت، در گیشه چهار میلیون فروخت. البته راه دیگری هم هست؛ ذائقهی مخاطب را تغییر دهیم. به این صورت که اول به اینجا برسیم که مردم در تلویزیون رایگانمان مستند ببینند، که هنوز به آن مرحله هم نرسیدهایم. اگرچه این مستندها را نیز باید در ساعتهای مناسبی پخش کنیم. در این شرایط بعد از چند سال مردم حاضر خواهند شد نسخهی ویدیویی مستند را بخرند و پس از آن به سینما خواهند رفت تا فیلم مستند ببینند و این پروسه ۱۰ ساله است.
یعنی تلویزیون نیز از وظیفهی خود غافل شده است؟
تلویزیون هم این کار را نمیتواند بکند، وقتی تلویزیون برنامه ندارد، مخاطب شبکههای ماهوارهای را میبیند یا مثلاً نسخهی ویدیویی قهوه تلخ یا فیلم گیشهای میبیند. بنابراین در شرایط سختی قرار داریم. ولی به این معنا نیست که مستند را کنار بگذاریم. ما باید آرام آرام قدمهایمان را برداریم. ما میتوانیم مستندهای خوب را در کنار فیلمهای بلند قرار دهیم و عرضه کنیم، تا مخاطب به دیدن آن عادت کند و متوجه شود که در فیلم کوتاه هم میتوان کل حرفهای فیلمهای بلند را در چند دقیقه گفت...
در این شرایط چرا فیلم مستند را توزیع میکنید؟
وظیفهی ما حفظ سینمای فرهنگی است، چرا که اگر این کار را نکنیم، سینما به سمت گیشه میرود. این وظیفهی ما در جایگاه بخش دولتی است. در حال حاضر برخی فیلمها وجود دارند که در اماکنی توزیع میشوند، هرچند ممکن است به فروش نرسند.
ما حتی در حال حاضر طرحی داریم که ۱۰ مستند درجهی یک را که به نقاط مختلف ایران میپردازند، توزیع کنیم و اصلاً توقع نداریم که این مستندها به فروش برسند، ولی میخواهیم این کار را انجام دهیم. حتی فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا را برای توزیع آماده کردهایم، ولی اصلاً انتظار نداریم که به فروش برسد.
بنابراین با این راهحلهای کلی، به نظر میرسد باید مثل گذشته، همچنان صبر کنیم.
نظر من این است که ما باید شرایطی را نیز برای اکران این فیلمها فراهم کنیم. برای مثال اگر بلیت فیلمهای دیگر سه هزار تومان است، بلیت فیلمهایی را که میخواهیم مردم ببینند، با یارانه توزیع کنیم، تا مخاطب به خاطر ارزان بودن بلیت، آنها را ببیند.
در حال حاضر انجمن تهیهکنندگان، سینما آزادی را برای اکران فیلمهای مستند در نظر گرفته است، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی نیز سینما سپیده را به نمایش این فیلمها اختصاص داده است. فکر میکنید چند نفر برای دیدن فیلم مستند به این سینماها میروند؟! کسانی که به تماشای آنها میآیند نیز معمولاً همکاران و دوستان فیلمسازان هستند. اصلاً ما که به سینمای مستند علاقه داریم، وقت رفتن به این سینماها را داریم؟ من مستندسازم، ولی وقت و حوصله تماشای مستندهای مستندسازان دیگر را ندارم. از سوی دیگر، اگر این تعداد به ۲۰۰ نفر برسند که میتوانند در خانههایشان آن را ببینند. بهترین زمان دیدن فیلمها در ایام جشنوارههاست، چرا که برای مثال من که در طول سال وقت ندارم، ایام برگزاری جشنواره سینماحقیقت را برای تماشای مستند خالی میکنم، ولی در این شرایط هم سالن پر نمیشود. امروز این سینما وجود دارد، فردا دیگر نیست. امروز این فیلم قرار است به بازار برود، اما به انبار برمیگردد و دیگر وارد بازار نمیشود.
پس یکی از مشکلات ما در کار فیلمسازان خلاصه میشود؟
اولین مسئله دغدغهی فیلمساز است که باید فیلمی بسازد که مخاطب دوست داشته باشد آن را ببیند، فیلمی که او به خاطر ندیدنش غبطه بخورد. مهمترین سوال یک مستندساز باید این باشد که چه کسی باید این فیلم را ببیند؟! شما قرار است به مخاطب اطلاعات بدهی. پس باید اطلاعاتی بدهی که در هیچ جای دیگری برایش امکانپذیر نیست، نه اینکه به زور فیلمی را به او عرضه کنی.
ما باید مستندهایی بسازیم که مخاطب به دیدن آنها تمایل داشته باشد؛ مستندی که حرفی برای گفتن داشته باشد. برای مثال شبکهی سه در حال حاضر مستندهایی دربارهی عملیات پلیس پخش میکند که واقعاً تکاندهنده است و گروه سازنده آنها واقعاً زحمت کشیدهاند. اما آیا همین مجموعه مستندهایی که در تلویزیون با استقبال روبهرو شده است، در بازار به فروش میرسند؟!
در کشوری مثل آلمان مردم حتی برای تماشای مستند پول پرداخت میکنند، اما در دیگر کشورهای اروپایی هم این گونه نیست، چه برسد به کشور ما. زیرا مخاطب ما آن قدر با فیلم مستند کم برخورد کرده که علاقهای به تماشای آن ندارد.
بنابراین این شرایط را فقط مختص اینجا میبینید؟
بازار فیلمهای ما با دنیا قابل مقایسه نیست. یعنی آن قدر که ما در اینجا تیراژ فیلم داریم، در دیگر کشورها این گونه نیست. مردم در آنجا برای تماشای فیلم به سینما میروند، شبکههای تلویزیونیشان نیز رایگان نیست.
فکر میکنید حتی مستندهای قابل توجه ایران و دنیا هم با این وضعیت روبهرو شوند؟
قطعاً همین طور است، تردیدی ندارم که همین طور است. ما حتی در مستندها نیز به کارهایی توجه داریم که فکر میکنیم مردم میبینند، مثلاً مستند زندگی زیدان. فکر میکنید چند نفر دوست دارند مستندهایی را که شما میگویید، ببینند؟
بدون شک کسانی هستند!
تردیدی نیست که کسانی، هستند اما اگر تعداد آنها زیر ۱۰ هزار نفر باشند، توجیهی برای بیرون آمدن این فیلمها وجود ندارد.