قیمت من پنجاه گوسفند بود عنوان مستند تازهای است از نیما سروستانی، مستندساز ساکن سوئد که در چند جشنوارهی جهانی بهنمایش در آمده و جایزهی بهترین مستند جشنوارهی گوتنبرگ امسال را نصیب خود کرده است. این فیلم که در افغانستان تصویربرداری شده، داستان تلخ دختران نوجوان گاه حتی نه یا ده سالهای را باز میگوید که والدینشان آنها را در ازای دریافت پنجاه گوسفند، یک تکه زمین یا چند صد دلار شوهر دادهاند. با سروستانی که برای نمایش فیلمش به لندن آمده بود دربارهی این فیلم گفتوگو کردهایم.
فیلم شما سوژهی تازه و جنجال برانگیزی دارد. چه شد که چنین سوژهای را برای کار انتخاب کردید؟
در واقع ما برای کار دیگری به افغانستان رفتیم و قصد ساخت چنین فیلمی را نداشتیم. یک زنی بود بهعنوان استاد دانشگاه هنر در دانشگاه کابل که ما میخواستیم فعالیتهای او را دنبال کنیم؛ همینطور یک زن دیگر که نمایندهی مجلس بود. در حدود پنج شش ماه هم روی آنها کار کردیم و حالا مادهی خام زیادی هم داریم. اما یکبار که با این خانم نماینده بهجایی رفتیم که دویست سیصد نفر جمع شده بودند و این خانم هم برایشان حرف میزند، دیدیم همه مرد هستند و یک نفر زن هم در میانشان نیست. همینطور که با آدمها صحبت میکردیم از آنها میپرسیدم که چرا زنت را نیاوردهای و آنها میگفتند: "فرق میکند. ما زنمان را اجازه نمیدهیم به اینجور جاها بیایند."
من میگفتم شما این زن را بهعنوان نمایندهتان انتخاب کردهاید، فرقش با زن شما چیست؟ اما آنها میگفتند خیلی فرق دارد. بعد خیلیها گفتند که آنها واقعاً با هم فرق دارند. این نماینده مجلس از خانوادهی تحصیل کرده و پولدار است و هیچ نمایندهای در افغانستان نمیبینی که از خانوادهی فقیر یا معمولی باشد. آن استاد دانشگاه هم از خانوادهی پولدار بود. دیدم اصلاً آدرس را اشتباهی آمدهایم. اینها صدای خودشان را به همه جا میفرستند، ما چرا باید صدای آنها را بهجایی ببریم؟
چطور شد که بهسراغ مسالهی فروش و معاوضهی دختران رفتید؟
فهمیدیم که اشتباه کردیم و برگشتیم. بعد محقق ما شروع بهکار کرد تا برسد به زنهایی که پشت برقع در خانه هستند. در این تحقیقات او به خانههای امن رسید. در افغانستان دوازده یا سیزده خانهی امن هست که آدمها به آنها پناه میبرند. ما به کابل رفتیم و سه تا از این خانهها را بازدید کردیم و صحبت کردیم و یک مقدار هم تصویر گرفتیم. به دو شهر دیگر هم رفتیم و در نهایت مسیری را انتخاب کردیم که در فیلم میبینید. در این خانههای امن زنانی تحت پوشش قرار میگیرند که بهقول افغانها جرم اخلاقی داشتهاند.
جرم اخلاقی منظور دزدی نیست، بهمسائلی مربوط است نظیر اینکه دختری را بهزور میخواستهاند شوهر بدهند، و او فرار کرده است. اینها خودشان را بهخانهی امن رساندهاند. این خانههای امن موسسات غیرانتفاعیای هستند که عموماً از دخترانی این چنینی حمایت میکنند، به آنها کار یاد میدهند، باسوادشان میکنند و خیلی مواقع هم حتی برایشان شوهر خوبی پیدا میکنند.
این موضوع فروش دختران کم سن و سال طبیعتاً موضوع سادهای در افغانستان نیست که هر کسی حاضر شود جلوی دوربین ظاهر شود و دربارهی قربانی شدن خودش حرف بزند. چطور با این دخترها و خانوادههای آنها هماهنگی کردید که جلوی دوربین ظاهر شوند؟ اینها چطور راضی شدند؟
صابره، یعنی شخصیت اصلی فیلم را در خانهی امن دیدیم و تقریباً یکسال بود که آنجا زندگی میکرد. در این مدت آنها دربارهی حقوق بشر و حقوق زنان آموزش میبینند. برای همین صابره و نیمی از دخترانی که در آنجا بودند مشکلی نداشتند که در جلوی دوربین ظاهر شوند. ما صابره را انتخاب کردیم چون توانستیم از طریق او با خانوادهاش هم تماس بگیریم. نمیتوانستیم به خانوادهی بقیه دسترسی داشته باشیم، چون در مناطقی بودند که تحت کنترل طالبان بود؛ یا اینکه خودشان فرار کرده بودند و ارتباطی با خانوادهشان نداشتند.
جریان صابره متفاوت بود؛ چون در واقع خانوادهی فعلیاش او را نفروخته بودند، بلکه عموی او این کار را کرده بود و صابره هم از دست عمویش فرار کرده بود، تا حدی هم بهکمک پدرخواندهاش.
فیلم شما را میشود یک مستند اجتماعی تعبیر کرد که میخواهد نقاط دیده نشده را بهجهان نشان دهد. فکر میکنید این نوری را که شما بهیک جای تاریک جهان انداختهاید، چقدر تاثیر دارد؟ عکسالعملها چه بود و آیا در نهایت توانستید کمکی به آن آدمها بکنید؟
دربارهی تاثیرش در کوتاه مدت نمیدانم؛ اما فکر میکنم در بلند مدت تاثیر دارد. این فیلم چهار پنج ماه است که آماده شده و در چند کشور پخش شده. از ایمیلهایی که برای ما میآید و مردمی که میخواهند به خانهی امن کمک کنند، میفهمیم که عکسالعملها چطور بوده است.
تعداد خیلی زیادی برای خانهی امن پول فرستادهاند. در نروژ عدهای از دخترها جمع شده بودند و دو سه هزار دلاری فرستادند که من بردم برای خانهی امن. مبلغش مهم نیست، نفس اینکار مهم است. تاثیر وسیعترش به مردم خود این کشورها برمی گردد که حکومتهای خود را به زیر سوال ببرند که این مالیاتی که ما میدهیم و شما بخشی از آن را به افغانستان میبرید، خرج چه چیز میشود؟
پیام اصلی فیلم این است که مردم افغانستان، چه زن و چه مرد نیاز به آموزش دارند. این پولها آیا خرج مدرسه ساختن میشود؟ نه نمیشود. هشتادوپنج درصد پولهایی که به افغانستان میآید خرج کارمندهای خارجی میشود. در این ده سال مدرسهای در افغانستان ساخته نشده. ششصد پروژهی مدرسه دارند، اما حتی یکی از آنها هم ساخته نشده.
عکسالعمل خود افغانها چطور بود؟
افغانها دو دسته شدهاند، یک دسته خیلی خوشحال شدند و تشکر کردند که ما توانستیم صدای این زنها را به گوش آدمهای دیگری در دنیا برسانیم. یک دستهی دیگر هم انتقاد دارند به فیلم و میگویند که شما یک خانواده را برداشتهای و تعمیم دادهای به همهی افغانستان، که گویا در افغانستان همه دخترهایشان را میفروشند. من این را قبول ندارم. در خود فیلم ما چیزی نمیگوئیم و صدای روی صحنه هم نداریم. خود آدمها دربارهی شرایط اجتماعی و فرهنگی خودشان حرف میزنند.
دربارهی تکنیک فیلم، شاید بهدلیل شرایط نامساعد تصویربرداری، خیلی فرصت دادن میزانسن وجود نداشته. آیا خودت خواستی که به عمد روی زیباییشناسی بصری کار نکنی یا بهدلیل نوع فیلم و محدودیتها ناگزیر بودی که به این موضوع تن بدهی؟
ببینید این نوع مستندی که ما کار میکنیم همین شکلی است. اگر مستندهای قبلی من را هم ببینید همه همینطور هستند. اصلاً روی میزانسن کار نمیکنیم. اولین فیلمی که در ایران میخواستیم کار کنیم دربارهی فروش کلیه بود. یک تیم ایرانی دعوت کردم. در اولین جلسه دیدم پیش از من آمدهاند و کلی نورپردازی کردهاند. وقتی که آمدم گفتم اصلاً نور نمیخواهم همه را جمع کنید. وقتی که شما دو تا نور روی شخصیتی که حرف میزند میاندازید، او فکر میکند که همه چیز غیرطبیعی است و عکسالعملاش هم غیرطبیعی میشود. ما حتی سعی میکنیم دوربین بزرگ که به چشم میآید هم استفاده نکنیم. سعی میکنیم از دوربین کوچک با کیفیت خوب استفاده کنیم. از تیم خیلی کوچک دو یا سه نفره استفاده میکنیم تا همه چیز طبیعی باشد. بهدلیل مسائل امنیتی نمیتوانیم فیلمبردار سوئدی با خودمان به افغانستان بیریم، و برای همین مجبوریم از فیلمبردار افغان استفاده کنیم کهگاه تجربهی خیلی زیادی هم ندارد.
اگر فکر میکنید بعضی تصویرها ممکن است آماتوری بهنظر برسد، برخیاش عمدی است و برخیاش هم غیرعمدی. ولی کلاً اعتقاد دارم که در این جور کارها، نزدیک شدن به این آدمها مهم است و نه زیبایی تصویر؛ چون واقعیتاش این است که این تصویرها اصلاً زیبا نیست. شرایط این زنها در افغانستان وحشتناک است.
باز در افغانستان فیلم میسازید؟
بله. این اولین فیلم من در افغانستان نبود و آخریناش هم نیست. شانزده سال پیش هم در افغانستان فیلمی ساختم با عنوان دایرهی بسته. آنهم بخشیاش دربارهی مسالهی زنان بود. باز فیلم دیگری ساختیم در افغانستان با عنوان سهیلا دربارهی دختر خردسالی که در کمپ پناهندگی زندگی میکند. پروژهی بعدی هم الان پنج شش ماه است که در افغانستان شروع شده و دارد پیش میرود.
عکس: فیلم مستند قیمت من، پنجاه گوسفند بود