در سومین جلسه (۳۱ خرداد ۹۴) نمایش فیلم و گفتوگو در اندیشکده رخداد تازه اندیشه که با همکاری رای بُن مستند برگزار می شود، مستند سالینجرخوانی در پارک شهر ساخته پیروز کلانتری به نمایش گذاشته شد. این فیلم در سال ۱۳۹۰ و به سفارش شهرداری ساخته شده و یکی از مستندهای پروژه تهران من است که در آن محسن امیریوسفی، محمدرضا اصلانی، رخشان بنیاعتماد و احمد میراحسان هم مستندهایی درباره نگاه خودشان به تهران ساختند.
فیلم کلانتری درباره حس او به پارک شهر است، حسی که حاصل طی شدن بخش مهمی از زندگیاش در این پارک در دوران جوانی و نوجوانی است. بعد از دیدن فیلم، پرسشی که مبنای اصلیِ بحث و نشاندهنده دغدغه اغلب تماشاگران بعد از دیدن فیلم بود، پرسش یک فارغالتحصیل جامعهشناسی درباره نقد دنیای مدرن در فیلم بود- اینکه گویا فیلم میگوید زندگی مدرن ارزش این مکانها را نمیبیند و ارزش مکث و سپری کردن وقت در فضاهای جمعیِ شهر از بین رفته است. کلانتری توضیح داد که در این فیلم به دنبال نقد چیزی نبوده و آن را باید یک جور گفتوگو با تهران در آینه پارک شهر دانست. او تحول روزبهروز را جزئی از تهران میداند و معتقد است اگر بایستیم و آن را نقد کنیم از زیست در آن جا میمانیم. در ادامه، آذر تشکر (جامعه شناس) ضمن تمجید از فیلم، درباره نوع تحول تهران که فیلمساز پیشنهاد پذیرش آن را میدهد پرسید- این که پذیرشِ آن چه کمکی به چه چیزی میکند در حالیکه از هر کوچه و خیابانی که رد میشویم اذیت میشویم. کلانتری منظور خود از تحول تهران را سیالیتِ آن دانست و اینکه هر روز تخریب و ساخته میشود، اینکه جامعه ما کهن است و هضمِ این مسئله برایش سخت است. به تعبیر او، اگر گذشته را بارِ تهران کنیم و بگوییم همه چیز نسبت به گذشته بد شده است، دیگر این تهرانی که بارِ مدرن شدن ایران را میکشد، نخواهیم داشت. این همه تنوع زیستی در تهران حاصلِ سیالیت آن است و این در اصفهان و یزد غیرممکن است. به گفته کلانتری، مجموع سلولهای منفرد و متنوع و خلاصه تکتک آدمهایند که تهران را میسازند.
پرسش دیگر به مسئله گفتوگو با تهران به بهانه پارک شهر، که در صحبتهای کلانتری بود میپرداخت. اینکه فیلم بیش از آنکه به یکی از محلههای هویتبخش تهران نگاه کند حاویِ نگاهی شخصی است و نمیشود تعمیماش داد. کلانتری در پاسخ، درباره روایت تاریخِ خُرد صحبت کرد و اینکه هر کسی میتواند روایت خودش را از یک موضوع به دست دهد. در این فیلم هم یک فرد در شهرش بازخوانیِ خاطره میکند، بهجای اینکه برود درون خاطره: «من اول یک تکه سه دقیقهای با آرشیوهای پارک درباره تاریخچه پارک ساخته بودم برای ابتدای فیلم، ولی موقع تدوین گذاشتماش کنار چون دلم نیامد از زمانِ حال بروم بیرون. این وجهی که پیشنهاد میکند هر کس میتواند این کار را بکند برایم مهم است و آن را نوع و تعبیری از دموکراتیزاسیون میدانم. البته باید بگویم روند دموکراتیزه شدن جامعهمان را از بخش سیاسیاش جدا میدانم و فکر میکنم دموکراتیزاسیون اجتماعی ما جلوتر از سیاسی است.»
این بحث با صحبتهای بهرنگ صدیقی (جامعه شناس) ادامه یافت که اشاره کرد بعضی بحثهای خود پیروز کلانتری در این جلسه درباره شهر با آنچه در فیلم او میبینیم متفاوت است. او گفت در فیلم یک حیفِ عمیق و بلند میبینیم و میشنویم، دقیقاً همانجایی از فیلم که نریشن صحبت از آشوب مدرنیته میکند. اما از صحبتهای آقای کلانتری چنین به نظر میرسد که گویا این شهر را با همین وضعیتش دوست دارد. فیلمساز گذشتهای را فرا میخواند که با حیف و حسرت همراه است، گذشتهای که تصویری امن و اصیل از آن در ذهن مخاطب تصویر میکند. با این روایت، رمان ناطوردشت سالینجر و آن خاطرهای که مبنای نامگذاری بر فیلم شده هم برای مخاطب معنادار میشود. با اینهمه نشانه در فیلم چطور میشود باور کرد که فیلم شما نقد مدرنیته نباشد. خلاصه اینکه به نظرم اگر فیلم بدون حضور شما دیده شود حس و حالی کاملاً متقاوت از آنچه شما دربارهاش میگویید منتقل میکند.
شروین مقیمی (فارغالتحصیل جامعهشناسی و مستندساز) و سحر سلحشور (مستندساز) هم پرسشهایی مطرح کردند. از جمله پرسیدند، اگر از نظر فیلمساز این آدمهایند که شهر را میسازند پس چرا در فیلم با آدمها رابطه برقرار نمیشود. فیلم از کنار آدمها رد میشود و به آنها نمیپردازد. پوریا جهانشاد (مستندساز و سَرتیم مستند جامعهشناختی در رخداد تازه) در توضیح نوع نگاه کلانتری توضیح داد که فیلمساز در این فیلم خاطراتش را فرا میخواند و بر اساس آن به اطرافش معنا میبخشد. این روایتِ ذهنی منوط به قابگرفتن جهان بیرون است و در این وضعیت اساساً امکان گفتوگو با دیگران فراهم نیست. از نظر او باید چارچوب گفتمانیِ فیلم را در این مباحث در نظر بگیریم و به تعبیر او در این چارچوب رابطه با دیگری نمیگنجد. صدیقی درباره اینکه فیلمساز میگوید شهر را آدمها میسازند اما فیلم چنین ایدهای را نمیرساند، ادامه داد که گفتار فیلم میگوید وقتی آدمها جمعاند به پارک معنا میبخشند و وقتی تنها میشوند این پارک است که آنها را تعریف میکند. با این تعبیر، گویا شما فقط به وجه انسانی شهر و زندگی شهری توجه ندارید و کالبد شهر هم برایتان مهم است. کلانتری پاسخ داد: «البته که مهم است ولی توجه داشته باشید که نه هر کالبدی. این پارک با همه جزئیاتی که در شصت سال خاطره از آن دارم البته که مرا تعریف میکند». و صدیقی معتقد بود که با این وصف، فیلم به یک رابطه اشاره میکند و میگوید رابطه شهر و آدمهاست که شهر را میسازد، نه آدمها نه کالید شهر.
در نهایت این جلسه پس از حدود ۳ ساعت گفتوگو با فیلمساز به پایان رسید.
در همین زمینه:
«مستند جامعهشناختی» در رخداد تازه اندیشه