نیکولاس (نیک) برومفیلد (1948)، مستندساز انگلیسی است که مشخصه ی اصلی فیلم های او تعداد اندک عواملی است - یک یا دو متصدی دوربین- که در ساخت فیلم هایش از آنها استفاده می کند و همین مسئله باعث به وجود آمدن سبک خاصی در فیلم سازی او شده است.
برومفیلد تاکنون فیلم های مستندی چون: کی اهمیت میده؟، افتخار کن که انگلیسی هستی، دختران سرباز، برای اگوستوس، لیلی تاملین، جمجمه های الماسی، برای من زیادی سفیده، ایلین ووموس: فروش یک قاتل زنجیره ای، هیولا در صندوق، مگی را پیدا کن، هایدی فلیس، زندگی و مرگ یک قاتل زنجیره ای، ارواح، نبرد برای حدیثه و ... را ساخته است. او دو دکترای افتخاری از دانشگاه های ساسکس و شوری دریافت کرده و همچنین جوایز آکادمی بریتانیا، انجمن سلطنتی تلویزیون، ساندنس، رابرت فلاهرتی، صلح لاهه، جشنواره ی فیلم شیکاگو، جشنواره ی فیلم ملبورن و ... را از آن خود کرده است.
به نظر شما مفهوم فیلم مستند چیست و چه چیز درباره ی آن شما را به شوق می آورد؟
فیلم مستند ژانر فوق العاده ای از فیلم های گوناگون را در برمی گیرد که برخی از آنها هیچ ارتباطی به هم ندارند. فیلم شترگریان (The Weeping Camel) را می توان یک مستند محسوب کرد؛ در حالی که اصلاً ربطی به یک فیلم مستند ندارد. بنابراین به گمان من واژه ی مستند در واقع نامناسب است و شما را به غلط می اندازد. واژه هایی نظیر سینما حقیقت یا فیلمسازی مشاهده گرایانه ( observational ) اندکی دقیق ترند، چراکه سبک یا دیدگاه مشخص تری را تعریف می کنند. گمان می کنم آن چه در مورد فیلم مستند برای من هیجان انگیز است، بکر بودن، عدم قطعیت و غیر قابل پیش بینی بودن اتفاقاتی است که میان فیلمساز و موضوع روی می دهد؛ آن لحظات شگفتی که کاملا منحصر به این نوع از فیلم سازی است، که غیر از آن تنها در زندگی واقعی با آن مواجه می شوید؛ مثل وقتی که در حال مکالمه ای هستید یا اتفاقی کاملا غیر منتظره و چشمگیر رخ می دهد. فیلم داستانی سعی در تقلید آن دارد، اما به ندرت به چیزی شگفت و پیچیده دست می یابد. فکر می کنم سینمای مستند، فیلم سازان را تشویق می کند تا در نگرش خود بسیار منعطف باشند، با نظریه ای از پیش تعیین نشده به سراغ موضوعات نروند، دید باز داشته باشند و همچون مسافری، خودشان و مخاطب را در یک سفر اکتشافی همراهی کنند.
سبک فیلم سازی شما هم چیزی شبیه این است، چنانچه در فیلم هایتان گرایش به نحوه ی فیلم سازی شما به چشم می خورد تا این که موضوع فیلم چیست.
این اجتناب ناپذیر است، چراکه فیلم ساز سفر می کند. تنها طول این سفر به دوربین بستگی دارد. توجه به استفاده از این رابطه ی ابزاری بسیار سازنده و مثبت در روند فیلم سازی است. گاهی اوقات و نه همیشه برخی فیلم ها به چنین ساختاری نیاز ندارند. فیلم های موسسات یا فیلم های مربوط به مراحل دادرسی یا فیلم هایی که از یک رویداد ساخته می شوند، ابتدا میانه و پایان دارند، نیازمند ساختار دیگر نظیر روایت داستان توسط فیلمساز نیستند. اما اگر در حال ساختن فیلمی هستید که از قرار معلوم ارتباطات دلخواه بسیاری دارند و این ارتباطات تنها در ذهن فیلمساز مفهوم می یابند، در این صورت باید ارتباطات برای مخاطب روشن شود و اینجاست که ساختار اول بسیار مفید واقع می شود.
آیا اشخاصی که با آنها مصاحبه می کنید در جریانند که با دوربین روشن مواجهند؟
به آنها می گویم که در حال ساختن فیلمی خانگی هستم و از همه چیز فیلم برداری می کنم. اگر با دوربین روشن وارد شدم، تعجب نکنید.
شما به شیوه ای عمل می کنید که مصاحبه شوندگان حاضر به گفتن مطالبی می شوند که احتمالاً در یک مصاحبه معمولی نمی گویند. چه نکاتی را برای راهنمایی به مستندسازان جوان دارید؟
بهترین نکته این است که مصاحبه شونده را در تنگنا قرار ندهید و یا فضا را آن چنان رسمی نکنید که آزار دهنده باشد یا به هر شکلی که ممکن است برای مصاحبه شونده نامناسب باشد. اگر حس کنند خود و یا خانه شان در هم برهم است، به نتیجه نمی رسید. باید با شما احساس راحتی کنند و تا اندازه ای از حضور شما لذت ببرند. به نظرم یک گروه بسیار جمع وجور، بهترین شکل دو نفر است، یکی پشت دوربین و یک صدابردار، به همین بسنده کنید. لازم نیست بیش از اندازه در مورد چرا و چگونگی کار خود توضیح دهید. واضح است که دارید فیلم می سازید.
فکر می کنید وارد شدن با دوربین روشن می تواند عکس العمل ناخودآگاه از سوژه بگیرد؟
در ملاقات با افراد، مهم ترین و قوی ترین لحظه ها، اغلب همان لحظه ای است که نظرات اولیه شکل می گیرند و گفته می شوند. در مورد افراد به یک قضاوت نسبتاً غریزی متوسل می شوید. در واقع پیش از آن که شعور شما شروع به کار کند، نگاه می کنید که چه پوشیده اند، چطور به شما نگاه می کنند. آیا لاغر هستند یا چاق؛ تمام آن چیزهایی که هیچ گونه ارتباطی با موقعیت سیاسی آنها ندارد. همه ی اینها در عکس العمل شما به آنها تاثیر می گذارند و در واقع به عکس العمل تماشاگران به آنها. همانطور که شما تماشاگران را در سفری که خودتان می روید همراهی می کنید، این اولین ملاقات ها هم برای تماشاگران ضروری است. چراکه آنها هم برای اولین بار با این افراد (مصاحبه شوندگان) روبه رو می شوند. تماشاگران هم می خواهند خانه هایشان و پرده هایی را که به پنجره هایشان آویخته اند ببینند.
شیوه ی شما پرسیدن سوالات پشت سر هم نیست. به آن ها مجال نفس کشیدن می دهید.
شاید به این دلیل که به آنها به چشم گفت و گو و تعامل نگاه می کنم و باید امیدوار بود که آن قدر کار کرده اید که بتوانید روان و منعطف باشید، تا سوالاتتان را بپرسید وگفت و گویتان را هدایت کنید. اگر واقع بین باشیم، در یک مصاحبه شما فقط قادر به پوشش چند مطلب هستید. مگر آن که ساختار فیلم شما تنها پیرامون یک مصاحبه باشد. در فیلم های من به ندرت اتفاق می افتد که یک مصاحبه بیش از سه یا چهار دقیقه طول بکشد. بنابراین در این زمان، فقط چند مطلب را می توان گفت. ترجیح می دهم برگردم و با آنها مصاحبه ی دیگری با سوالات مختلف انجام دهم، تا این که نگهشان دارم و همان سوال را تکرار کنم. این کار حس راکدی ایجاد می کند. گویی یک مصاحبه در طول فیلم مدام تکرار می شود. فکر می کنم مصاحبه ای از گستردگی برخوردار است که موضوعات مختلف را پوشش می دهد و باب آشنایی را می گشاید و شامل سوالات حاشیه ای بسیاری است. اما مصاحبه های بعدی به مرور مشخص تر، دقیق تر و حول یک یا دو موضوع می گردد.
گوش کردن به افراد تا چه اندازه باید برای فیلمسازان مستند اهمیت داشته باشد؟
دلیل ساختن فیلم همین است.
زمانی که مشغول ضبط صدای مکالمات تلفنی با افراد هستید، آنها را در جریان ضبط مکالمات قرار می دهید؟
بله، گمان می کنم باید چنین باشد.
تاکنون برایتان پیش آمده که مصاحبه شوندگان به شما اجازه ی استفاده از بخش های فیلم برداری شده را ندهند؟
من هرگز با چنین مشکلی مواجه نشدم، اما گاهی پیش آمده که صحنه هایی را به منظور حمایت از کسی حذف کرده باشم.
پیشنهاد می کنید که فیلم سازان به سوژه هایشان بابت مصاحبه پولی پرداخت کنند؟
اگر افراد وقت زیادی را در اختیارتان می گذارند و هنگامی که به خانه هایشان می روید، از شما پذیرایی می کنند، ادب اجتماعی حکم می کند که مبلغی به آنها پیشنهاد کنید. اما این به آن افراد هم برمی گردد. چون ممکن است این کار برخورنده باشد. اغلب مردم بدشان نمی آید که مبلغی بگیرند، اما نه همیشه. بعضی افراد حس می کنند که این کار انتظار بجایی است. اما این امر نباید به گونه ای صورت گیرد که بی طرفی آنها را نسبت به موضوع تغییر دهد یا موجب شود داستان هایی بگویند که قصد آن را نداشته اند یا شروع به خوش خدمتی کنند. شما قرار نیست به مردم پول بدهید، چرا که اساس رابطه تان را به هم می ریزد.
آیا برای فروش فیلم تان به مجوز نیاز دارید؟
بله، قطعاً باید مجوز داشته باشید؛ و بعضی اوقات حتی به مجوزهایی نیاز است که در واقع نشان دهد افراد داخل فیلم به شما این اجازه را داده اند، تا بعداً دچار دردسر نشوید. گمان می کنم وقتی دوربین های مخفی ندارید و یک دوربین بزرگ در حال فیلم برداری از آنهاست، می دانند که فیلمی در حال ساخته شدن است و ادامه می دهند. اینجا یک توافق ضمنی برای فیلم گرفتن از آنها به وجود می آید و بدیهی است اگر چنین شخصی در جایگاه دولتی خدمت می کند، مانند پلیس، معلم مدرسه یا سیاستمداری که به نوعی شخصیت خصوصی خود را فدای وظایف اجتماعی می کند، چنین افرادی قابل اطمینان هستند. در مورد اشخاصی که بسیار بسته هستند و شما در منزل شان هستید، لازم هست که مجوز پخش از آنها داشته باشید و همچنین داشتن اجازه ی پخش در موارد حذف یا اصلاحات بعدی عموماً لازم است. با همه ی اینها فکر می کنم همه موافق باشند که اجازه ی پخش بی چون وچرا نیست. اگر کسی بخواهد از شما شکایت کند، به هرحال شکایت می کند. جالب است هر کانال تلویزیونی مجوزهای پخش مخصوص به خودش را دارد. هیچ کس در واقع نمی داند که یک مجوز پخش صحیح چطور باید باشد و اگر شما یک چیز پیچیده و طولانی درست کنید که مردم احساس کنند مجبورند همه اش را بخوانند و چیزی هم سر در نیاورند، این کارشما را آسان نمی کند.
به نظر می رسد شما شخصیت های فیلم lightning in a bottle مثل کورتنی لاو را دوست داشته باشید. قبل از داستان، اول به شخصیت ها فکر می کنید تا به دیدگاه مشخص تری دست پیدا کنید؟
فکر نمی کنم این طور باشد. منظورم این است که آن فیلم قرار بود مطالعه ای درباره ی کرت کوبین باشد که تبدیل به داستانی درباره کورتنی لاو شد؛ به این خاطر که آن زن سعی داشت روند ساخت فیلم را متوقف کند، بنابراین تنها داستانی بود که می شد گفت. فکر می کنم باید داستان، اتفاقاتی را که در حال روی دادن هستند تعریف کند، به جای قصه ای که از اول قصد ساختنش را داشته اید. تربلانش را من از قبل می شناختم، اما فیلم قرار بود درباره ی او و AWB ساخته شود. بدیهی است که او بسیار شخصیت دیدنی ای دارد. اما من بیشتر به راننده ی او و همسر راننده اش علاقه داشتم تا خودش.
به نظر می آید شما مصاحبه شوندگان خود را اندکی تحت فشار می گذارید. تا جایی که انگار زندگی شان در خطر است. درباره ی این روش بیشتر توضیح می دهید؟
فکر می کنم عموماً شما در جست وجوی حقیقت هستید و گمان می کنم هر فیلم سازی در اندازه های خود شمایل یک پدر روحانی را دارد که در حال شنیدن اعترافات است. سوژه ها به شما کما بیش به همین چشم نگاه می کنند. به خاطر این که می خواهید از حقیقت زندگی شان سر در آورید و به آنها هم این فرصت داده شده تا حقیقت زندگی شان را به شما بگویند. در این حالت مجال این را می یابید که سوالاتی بپرسید که احتمالاً در یک مکالمه ی عادی نمی توانستید بپرسید یا قطعاً به این صراحت نمی پرسیدید. در واقع این که شما بخشی از زندگی را برمی دارید و دوباره نشان می دهید، اهمیت بسزایی دارد. سوالاتی که شما صراحتاً می پرسید دقیقاً به همین موضوع اشاره دارد.
اگر به نتیجه ی دلخواه در مورد یک سوژه نرسید، آیا کار را تعطیل می کنید؟
یکبار در مصاحبه با ویکتور سلرز - که یا حرفی نمی زد یا داشت دروغ می گفت - یادم هست که دوربین را خاموش کردم و گفتم:" از این مزخرفاتی که داری تحویلم می دهی، خسته شدم. یا جواب سوالاتم را می دهی و راست می گویی یا کار را ادامه نخواهیم داد". نتیجه خوب بود. او در آن زمان تحت تاثیر مواد مخدر بود. بنابراین بعضی اوقات مجبور به این کار هستید.
آیا هنگام فیلم برداری کار خاصی می کنید تا بتوانید اطلاعات بیشتری از سوژه به دست آورید؟
راستش نه. باید سعی کنید ارتباط میان آنچه را می گویند بفهمید و سعی کنید اینها را عیناً در حین مصاحبه پیاده کنید. امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.
در فیلم مستند شما درباره ی ترا بلانش، راننده عقاید احمقانه ای دارد و این طور به نظر می رسد که در پاسخ، شما هم ادای او را در می آورید.
نه، من واقعاً بعضی از عقاید و حرف های او را نمی فهمیدم. گمان می کنم این فرصتی به او می داد تا واقعاً توضیح دهد که چه می خواهد بگوید. من واقعاً از نظرات عجیب او سر در نمی آوردم. اما ضروری بود که آن توضیحات داده شود. سوالاتی واقعی بود که باید می پرسیدم تا بفهمم چه می خواهد بگوید.
اخلاقیات همیشه بحث داغی است. چه توضیحاتی برای فیلم سازان دارید؟
فکر می کنم باید به وجدان خود رجوع کنند و کاری را انجام دهند که راحت ترند. یک امتحان خوب این است که بنشیند و فیلم خودش را تماشا کند. آیا احساس رضایت می کنید یا کار هایی کرده اید که منصفانه نبوده اند و یا تعریف درستی از موقعیت نبوده اند؟ یا رفتارتان احساس مسئولیت کافی به همراه نداشته است؟ این یک مطلب کاملاً شخصی است. مردم تعاریف گوناگونی از اخلاقیات دارند. برخی زیاده روی هایی می کنند که لطمات جدی به داستان می زند و برخی بیش از حد ملاحظه کارند.
برای شما چه محدودیت هایی از لحاظ اخلاقی وجود دارد؟
(می خندد) مطمئنا محدودیت های بسیاری وجود دارد. فکر می کنم مثل زندگی روزمره مرتباً خودتان را در آزمایش قرار می دهید. سعی می کنید کارهای قابل توجه انجام دهید. فکر می کنم بسیار مهم است که همواره به هدف اصلی خود از ساختن آگاه باشید و در همان راستا حرکت کنید. در غیر این صورت ممکن است برخی کارهایی را که توجیهی ندارند انجام دهید.
شما اغلب فیلم هایتان را با نگاتیو فیلم برداری می کنید. نظرتان در مورد کیفیت فیلم برداری دیجیتال چیست؟
مهم قصه ای است که تعریف می کنید نه ابزاری که با آن قصه را تعریف می کنید. من عاشق نگاتیو هستم. اما چند فیلم آخرم را با شیوه ی HD فیلم برداری کردم و باید بگویم که نتیجه اش را هم دوست داشتم. انعطاف پذیری خیلی خوبی دارد و من این طور اطلاعات را دوست دارم. فکر می کنم باعث می شود فیلم مربوط به یک عهد دیگر به نظر بیاید. مطمئنم در پنج سال آینده سبک دیگری متداول خواهد شد و هیچ کس دیگر از نگاتیو استفاده نخواهد کرد. به نظرم یک جدل گذراست. مثل این که به روش سیاه و سفید فیلم برداری کنیم یا رنگی؟ و من واقعاً فیلمبرداری سیاه و سفید را دوست دارم. اما دیگر دوره ی فیلم برداری سیاه و سفید گذشته، دلم برای قطع نگاتیو به شدت تنگ شده. به خاطر این که به این روش تدوین را یاد گرفتم و حالا تدوین به شیوه ی دیجیتال حسابی کلافه ام می کند، اما مهم است که همیشه بهترین منابع را در دسترس داشته باشید.HD قطعاً گزینه ی مناسبی است.
فکر نمی کنید در این رابطه امروزه بی نظمی خاصی غالب شده، چون افراد روش درست فیلم برداری را یاد نمی گیرند؟
گمان می کنم دیر یا زود این نظم را در اتاق تدوین فرا خواهند گرفت. چراکه باید بدانند قصه شان چیست و از چه ساختاری برخوردار است. خیلی دردناک خواهد بود که قسمت بسیاری از آن چه را که تصویربرداری کرده اند استفاده نکنند. پس دفعه ی بعد حتماً کمتر تصویربرداری خواهند کرد.
چه اشتباهاتی در کار مستندسازان می بینید که می توانند از آن دوری کنند؟
در مورد خودم، چند فیلم هست که اگر فیلم برداری شان را چند هفته بیشتر ادامه داده بودم، می توانستم فیلم شاخص تری بسازم. با کوتاه کردن زمان فیلمبرداری، هزینه های فیلم را کم کردم. این اشتباه بزرگی است که نباید تکرار شود. گمان می کنم اشتباه دیگر شک کردن به خود است. یادم می آید که داشتم فیلمی درباره ی لیلی تاملین می ساختم و هرگز فکر نمی کردم که آدم با مزه ای است. اما بقیه فکر می کردند که هست و من هم فکر کردم لابد هست. فیلم اصلاً خوب از آب در نیامد. در حقیقت باید به حس اولیه خودم اعتماد می کردم.
توصیه ای برای مستندسازان تازه کار دارید؟
اگر واقعاً موضوعی هست که دلتان می خواهد درباره اش فیلم بسازید و فیلم اولتان است، فیلم تان را بدون در نظر گرفتن بودجه ی مناسب بسازید و پس از آن فیلم را به عنوان گذرنامه ای برای ساختن فیلم های بعدی که بودجه دارید استفاده کنید. رای اعتمادی است که به خودتان می دهید و ممکن است ساختش هم ماه ها طول بکشد. اما بهتر از نشستن و صبر کردن برای پولی است که احتمالاً هرگز به دستتان نخواهد رسید.
منبع: The Documentary Filmmakers Handbook
By Genevieve Jolliffe and Andrew Zinnes
در همین زمینه:
فضای خصوصی و عمومی
چرا با من مصاحبه می کنید؟
هیچ وقت از سوژه تان چسبیده به دیوار فیلم نگیرید