آینه ای در برابر تاریخ

[ امیر حسین ثنائی ]

1
این روزهای بهمن که می شود، چه در خیابان ها باشید و چه از روی اتفاق، ناخواسته از مقابل تلویزیونی بگذرید، باز باید حرف ها، عکس ها و فیلم هایی که سی و یکسال است تکرار می شوند را تحمل کنید. شاید شما هم همسن و سال من باشید و روزهای تاریخی انقلاب را ندیده باشید؛ اما در تمام این سال ها، فیلم ها، عکس ها و حرف های گزینش شده ای به عنوان تاریخ، تاریخی که خودشان خواسته اند برای خودشان روایت کنند، مدام برایتان تکرار شده باشد، آن هم فقط 10 روز در سال. شاید شما هم همسن و سال من باشید و خواسته باشید بدون هیچ قضاوتی با تاریخ تان روبه رو شوید. بخواهید بدانید در آن روزهای آتش و خون چه گذشته است. بخواهید بدانید بر خیابان های شهرتان چه رفت. حافظه ها مگر تا کجا یاری می کنند؟ چقدر در پیچ و خم تاریخ دوام می آورند تا در دسترس ما قرار گیرند؟  آنها هم مانند فیلم ها و عکس ها رنگشان کم رنگ و کم رنگ تر می شود. نمی شود؟ شاید شما هم در تمام این سال ها خواسته اید که بدانید و ببینید و هی ازتان دریغ شده است. حالا من و شما پناه برده ایم به عکس ها، موسیقی ها، کتاب ها، خاطرات و فیلم ها، اما آنها هم در این سال ها انگار هی آب رفته اند، هی کوچک و کوچک تر شده اند و هی سانسورشان کرده اند؛ تا روایت تاریخی شان از تاریخ تنها همانی باشد که می خواهند. همین است که عکس ها دیگر اجازه ی انتشار پیدا نکردند. دیگر چاوشی در کار نیست. فیلم ها مدام تکه تکه شدند، مبادا آن کسی که بوده و حالا قرار است نباشد، دیده شود. مانند همین روزها و ... .
2
در واژه نامه ی وبستر، مستند هر آن چیزی است که"می آموزد، گواه و مدرک است، حقیقت است، ناقل اطلاعات و قضاوتی معتبر است." و ... و حالا باز شما درمانده اید که پس این حقیقت، مدارک و اطلاعات کجاست؟ چرا هیچ نهاد دولتی و خصوصی برای گردآوری و آرشیو این اسناد تصویری از انقلاب وجود ندارد؟ عکس ها، راش ها و فیلم های مستند انقلاب در چه شرایطی نگهداری می شوند؟ چرا در دسترس مان قرار نگرفته اند و نمی گیرند؟ چه کسی به سوالات ما جواب خواهد داد تا دیگر نسل سوخته و ... لقب نگیریم؟ مگر تصاویر انقلاب ما را به دیدن چه چیزهایی وا می دارند؟ در آن روزها چه چیزهایی از انقلاب ثبت شد؟ حضور بی شمار مردم، خشونت ها، مقاومت ها، ایثارها، اعتقادات و ...؟ در غیاب اهمیت آن رخداد و حوادث داخل تصویر، فیلم ها روی چه چیزی در زمان دوام می آورند؟ در جامعه ی امروز و فارغ از هرگونه قضاوت ایدئولوژیک، چه گونه می توان از انقلاب یاد کرد و سخن گفت؟ مگر سهم ما و آیندگان از این تجربه ها چیزی جز همین انتقال مفاهیم، که بخشی از آن قرار است بر اساس همین تصاویر ثبت شده شکل بگیرد، نیست؟ چرا در تمام این سال ها از راش های باقیمانده از روزهای انقلاب استفاده ای نشد؟ چرا تصاویر مستند انقلاب در تمامی این سال ها گم شده اند؟ چرا باید به همین چند تصویر تکه تکه شده ی تکراری که بارها از تلویزیون پخش می شود قانع باشیم؟ چرا ... ؟
این پرسش ها تازه نیستند؛ سال هاست که تکرار و تکرار می شوند. اما گویی صلاح شنیدن نیست. و ما مانده ایم و یاد آن روزها و نام سینماگرانی مانند باربد طاهری، اصغر بیچاره، مسعود جعفری جوزانی، محمد علی نجفی، حسین فردوست، کامران شیردل، محمد رضا اصلانی، منوچهر مشیری، محمود بهادری، مسعود کیمیایی، حسین ترابی، فریدون ری پور، پرویز نبوی، اصغر شهدوست، محمد صدرزاده، فرامرز باصری، کیانوش عیاری، امیر نادری، حسین رسائل، احمد هاشمی، کریم دوامی و ... که آن روزها و ماه ها و سال ها در خیابان ها، هر کدام به شکلی حقیقت را ثبت می کردند.
3
یادداشت را تمام کرده ام که یکمرتبه یاد جمله هایی از "ایوان کلیما" می افتم در کتاب "روح پراگ" (ترجمه ی خشایار دیهیمی)؛ آن جا که در بخشی از مقاله ی ادبیات و حافظه می نویسد:"در ایام خفقان، در ایامی که ما را دروغ باران می کردند، در ایامی که به نظر می آمد هر چیز واقعی، هر چیزی که هدفی بود فراتر از انسان، دیگر اصلا وجود ندارد و ما محکوم به هیچی و فراموشی شده ایم – در چنین ایامی، آدم می نویسد تا بلکه بتواند بر این خلط و هرج و مرج فائق آید .... ما می نوشتیم تا واقعیتی را که به نظر می آمد در حال فرو رفتن و غرق شدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است در حافظه هامان زنده نگه داریم. این جمله ی میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به یادم می آید: ملت ها این گونه نابود می شوند که نخست حافظه شان را از آنها می دزدند، کتاب هایشان را تباه می کنند، دانش شان را تباه می کنند و تاریخشان را نیز. و بعد کسی دیگری می آید و کتاب های دیگری می نویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها می دهد و تاریخ دیگری را جعل می کند." ... و بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر.

بخشی از این یادداشت ابتدا در ماهنامه فیلم نگار (شماره 88 | بهمن 88) منتشر شده است.

در همین زمینه:
با هزار دوربین هم ...
به پیشواز مرگ، برای آزادی ...

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1388/11/21
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد