امیر حسین ثنائی: مهرداد زاهدیان کارگردان فیلم مستند میدان بیحصار در گفتوگویی در بارهی استفاده از گفتار در فیلم مستند میگوید: "سینما تلفیقی از عناصر مختلف مثل تصویر، متن، صدا و تولید لحظات استثنایی است تا مخاطب را در فضای فیلم قرار دهد. اینکه فیلم نریشن نداشته باشد، هنریتر محسوب میشود و بر خلافش غیر هنری را قبول ندارم. نریشن هم یکی از ابزارهای فیلم است که البته نباید تمام بار فیلم را حمل کند. بین پدیدهها مناسبات و ارتباطهایی وجود دارد و وظیفهی سینما کشف این ارتباطها است. اگر سینمای مستند بتواند این ارتباطها را واضح و قابل درک کند، به هدف خودش رسیده است. برای کشف این ماجرا گاهی لازم است از کلام استفاده کند." او در بارهی ارتباط با ساختار و گفتار در فیلم مستند ادامه میدهد: "درست است که این ارتباط به ساختار برمیگردد، اما این شما هستید که تصمیم میگیرید که چه ساختاری را برای فیلمتان در نظر بگیرید. فراموش نکنیم که فیلمهای حلقههای گمشده و خاطرات روی شیشه برای نمایش در شبکهی چهار تلویزیون ساخته شده بود و لازمهی ارتباط سریعتر با مردم بدون نگرانی از تاویل متعدد در مورد یک جریان تاریخی استفاده از نریشن بوده است. در این فیلمها ساختار بر این مبنا شکل گرفته که گوینده ارتباط اجزا را برملا میکند. اما وجود نریشن به این معنی نیست که همهی فیلمهایی که مضمون تاریخی دارند، باید به کمک نریشن ارتباط اجزا مطرح شود. بلکه ممکن است کارگردان ساختاری داشته باشد که بدون گفتار متن ارتباط اجزا برقرار باشد. مثلاً فیلمی دربارهی گایوس ژولیوس سزار دیدم با موضوعی تاریخی، ولی کارگردان فیلم را بر مبنای نریشن استوار نکرده بود، البته جاهایی از آن استفاده شده ولی محور اصلی ارائهی اطلاعات در فیلم نیست. همان طور که من هم در آخرین فیلمم، گفتار متن را به عنوان تنها پیوند دهندهی اجزا قرار ندادم."
زاهدیان با کارگردانی فیلمهایی چون: تخت جمشید، ارگ بم، مسیح در جلفا، کرمان دل عالم، فارس فراسوی خیال، خاطرات روی شیشه، حلقههای گمشده و … همواره مخاطب را به دل تاریخی برده که فراموش شده و یا در حال فراموشی است. فیلم مستند میدان بیحصار نیز به بهانهی میدان توپخانه که در حدود هفتاد سال مرکز تهران بوده است، به مرور حوادثی میپردازد که تاریخ معاصر ایران را شکل دادهاند؛ فیلم مستندی که ساختش دو سال زمان برده و برای کارگردانش تندیس بهترین فیلم و پژوهش از دوازدهمین جشن خانه سینما، جایزهی بهترین فیلم، بهترین پژوهش و بهترین گفتار از دومین جشنوارهی سینما حقیقت و … را به ارمغان آورده است.
گفتار فیلم
اینجا خروجی ایستگاه مترو در میدان توپخانه است. اگر این ایستگاه و پلّهها حدود یکصد سال پیش وجود داشتند و کسی قصد خروج از آنرا در غروب نهم مرداد ماه ۱۲۸۸ میکرد، با این صحنه مواجه میشد. جنازه شیخ فضل الله نوری بر دار.
شیخ یکی از بزرگان روحانیت در عصر مشروطه بود، که پس از فتح تهران توسط قوای مشروطهخواه، به حکم شیخ ابراهیم زنجانی، یکی از همدرسانِ خود در دوران طلبگی، به اعدام محکوم شد. تمامی مقّدمات اعدام شب قبل فراهم شده بود، یکساعت به غروب مانده چارپایهای را زیر دار گذاشتند و ساعتی بعد، جنازه شیخ از طنابِ دار آویزان بود. درست جاییکه امروز خروجی متروی تهران قرار دارد.
زمان زیادی از تاسیس میدان نمیگذرد، امّا، بخش بزرگی از تاریخ معاصر در همینجا، رقم خورده، تاریخی که بر نزاعِ دیرینِ بینِ سنّت و مدرنیته شکل میگیرد.
فکرِ استفاده از این گوشهی میدان، بعنوان ایستگاه، اوّل بار به ذهن این موتوریهای مسافربر خطور نکرده بود. خیلی پیشتر، کالسکهچیها و درشکهچیها که در این محل میایستادند و مسافران یکدیگر را میربودند. پیش از آنکه میدان وسیع توپخانه احداث شود و راههای متعددی برای دسترسی به اقصی نقاط شهر از آن منشعب شود، شهر تهران اصولا فاقد راه درشکهرو بود. با ورود این وسیله، چهرهی شهر که با کوچههای تنگ و پیچ در پیچ بهم مربوط میشد، آرام آرام تغییر کرد و موجب شد تا معابر فراختری در شهر ایجاد شود.
توپهای توپخانه پس از تاسیس میدان بهغرش درآمدند. ده سال قبل از آن، فرمان تاسیس میدان توپخانه را ناصرالدین شاه قاجار صادر کرد. او بعد از سفر دومش به فرنگ، دستور به گسترش شهر تهران داد و به این شکل، شهر، دروازههای پیرامونش را رها کرد و وسعت یافت. توپخانه اولین محصول این گسترش بود. بنای میدان یکپارچه و در عرض ده سال توسط محمد ابراهیمِ معمارباشی شکل گرفت. او در شمال، جنوب و غرب میدان، حجرهها و انباریهای دو طبقهای ساخت که در طبقهی پایین توپها را نگهداری میکردند و طبقات بالا، محل سکونت توپچیان بود. میدان بشکل مستطیلی بنا شد که نسبت آن یک به دو است. شش خیابان به آن متصل میشدند که تا کنون تعداد و موقعیّت آنها تغییر چندانی نکرده است. بر روی هریک از این خیابانها دروازهای ساخته شده بود. در ضلع شمالی سردر علاءالدوله بر روی خیابان علاءالدوله فردوسی امروز قرار داشت. بیشترین حجرهها در ضلع شمالی میدان ساخته شده بودند، سالها بعد تعدادی از آنها به ادارهی احتسابیه اختصاص داده شد که سنگ بنای بلدیه تهران بود. در کنار این حجرهها، سردر لالهزار بر روی خیابان لالهزار قرار داشت. در ضلع شرقی میدان تنها بنای مشخص بانک شاهنشاهی بود که بجای عمارتی متعلق به میرزا قهرمان امین لشکر تاسیس گشت در کنار آن سردر چراغ گاز بر روی خیابان چراغ گاز و امیر کبیر فعلی ساخته شده بود و به فاصله کمی در ضلع جنوبی دروازه ناصریه بر روی خیابان ناصریه قرار داشت. این خیابان در امتداد شرقی کاخ گلستان به مرکز شهر منتهی میشد. در ضلع غربی میدان، سردر مریضخانه بر روی خیابان مریضخانه، خیابان امام خمینی امروز ساخته شده بود و اوّلین بیمارستان به سبک امروز در این خیابان قرار داشت.
کف میدان خاکی و مسطح بود و در محوطهی آن درختچههایی کاشته بودند که سالها بعد تنومند و پر سایه شدند. در گوشهی جنوبی در غرب میدان، دروازهی بسیار زیبای باب همایون در ابتدای خیابان الماسیه قرار داشت که ورودی ارگ سلطنتی بوده و به کاخ شاهی باز میشد. در وسط میدان تقریباً به همان اندازه که امروز هم دیده میشود باغچه و استخر بزرگی بود. آب این استخر را قنات کوهپایههای شمال شهر تامین میکرد. در چهار گوشهی باغچهی وسط میدان، روی چهار سکوی مدور، چهار توپ بزرگ قرار گرفته بود و گاهی توپهای داخل انبار را نیز دور باغچه ردیف میکردند.
برای ساخت میدان، از الگوی بزرگترین و کاملترین نمونهی میدانهای حکومتی ایران یعنی میدان نقشِ جهانِ اصفهان کمک گرفتند. در میدانهای حکومتی ایران، سه عنصر نمادین و الگویی در پیرامون میدان شکل میگرفت. حکومت، که در عمارت عالیقاپو نمود پیدا کرده، مسجد شاهی و شیخ لطفاله، که معرف و نماد مذهب در میدان بوده و بازار، که در سر در قیصریه و بازار بزرگ تبلور یافته. در شکلگیری میدان توپخانه این عناصر متفاوتترند. بازار در شکل مدرن آن، یعنی بانک، نمود پیدا میکند. در ضلع شرقی میدان، ساختمان اولین بانک ایران قرار داشت. در ضلع غربی میدان، علاوه بر حجرههای ساخته شده، دیوار قورخانهی شهر و در پس حجرههای جنوبی، ارگ سلطنتی، نماد حکومت در میدان بود. اما عنصر مذهب در حاشیه میدان قرار گرفت. بقعه امامزاده روحاله نیز، سالهای زیادی در پشت دروازهی باب همایون، نماد مذهب در میدان توپخانه بوده است.
حکام قاجار که شیفتهی پدیدهها و تحولات غرب بودند، دستاوردهای تکنولوژیکی غرب را با خود به ایران آوردند. در کنار دروازهی ناصریه، اولین تلگرافخانه تاسیس شد. همانطور که سالها پیش از آن در پس همین دروازه اولین مدرسهی علوم جدید، یعنی دارالفنون، ساخته شده بود. در این مدت، فقط برج و باروی شهر نبود که فرو ریخت و تهران، بزرگ شد، بلکه برخی از آدمها نیز با پندارهای گذشته وداع گفتند و همپای شهرشان بزرگ شدند. آنقدر که بدانند غیر از آب و نان، آزادی هم لازم است و جرات کنند کلمات ممنوعهی عدالتخانه، قانون، پارلمان و مشروطه را بر زبان بیاورند.
تجدد طلبیای که از دوران ناصرالدین شاه شروع شده بود در دوران مظفرالدین شاه با صدور فرمان مشروطیت به اوج خود رسید امّا مخالفت فرزندش محمد علیشاه با آن، بلوای میدان توپخانه را در آذرِ ۱۲۸۶ رقم زد.
پس از تاجگذاری دورهای که به استبداد صغیر شهرت دارد آغاز شد، دشمنی او با مجلس و مشروطه بالا گرفت و هر روز به تعداد مشروطه خواهانِ در غل و زنجیر، اضافه میشد مشاور نظامی شاه حدود دوهزار نفر قدّارهبند و چماق بدست متشکل از قوای دولتی را جهت مخالفت با مشروطه، از خیابانهای اطراف به مقصدِ میدان توپخانه حرکت داد. شیخ فضلاله نوری و هوادارانش نیز در میدان توپخانه گرد آمده و خواستار مشروطهی مشروعه شدند.
سرهنگ لیاخوف، فرمانده روسی قشون قزاق، توپچیها را از توپخانه فرا خواند و مجلس را به توپ بست. میدان آوردگاه مشروطهچیان و مخالفانش شده بود. در این هنگامه فکل کراواتیها هم جزو اصحاب مشروطه قلمداد میشدند. یکی از آنها جان خود را بر اساس همین پندار از دست داد و چشمانش از حدقه بیرون کشیده شد. تیراندازی زنی مشروطهخواه هم سودی نداشت، او نیز قربانی خشم و خشونت مخالفان مشروطه قرار گرفت و تکه تکه شد.
با فتح تهران توسط قوایِ مسلحِ مشروطهخواه که از تبریز و رشت و اصفهان گردآمده بودند، زمانه برگشت. محمد علیشاه به سفارت روسیه پناهنده شد و در پی آن از کشور تبعید گردید. اما تهران هنوز هم در بلوا و آشوب بود. اینبار جنازهی مخالفان مشروطه بود که در میدان توپخانه، از طنابهای دار آونگ شدند.
در همین سالها کالسکهی احمد میرزا پسر محمد علیشاه، از مقابل بانک شاهی در میدان عبور کرد. جمعیت حاضر شاهدِ عبور آخرین شاه از سلسلهی قاجار بود که برای تاجگذاری به کاخ گلستان میرفت. دوازده سال بعد، رضا خان سردار سپه، طی تمهیداتی انقراض سلسلهی قاجاریه را اعلام کرد و خود رسماً شاه ایران شد. کالسکهی او اینبار از ضلع غربی میدان برای تاجگذاری به سمت کاخ گلستان رفت. تجدد طلبی جزیی از اهداف رضا شاه بود. میدان توپخانه هم شامل این سیاست شد. برای اولین بار اتوموبیل در میدان حضور پیدا کرد، در نتیجه میدان و خیابانهای متصل به آن، بر اساس حرکت سواره طراحی شدند. میدان توپخانه و خیابانهای اطرافش بسرعت به بازاری برای فروش محصولات جدید غربی بدل شدند.
کریمآقا خانِ بوذرجمهری، رییس بلدیه تهران، دستور تخریب دروازههای اطراف میدان را صادر کرد. با تخریب حجرههای شمالی در سال ۱۳۰۲ عمارت بلدیه ساخته شد. در محل تلگرافخانهی قدیم، در ضلع جنوبی میدان نیز در سال ۱۳۰۵ عمارت تلگرافخانه با الهام از بناهای سنپترزبورگ، توسط مهندس علیخان احداث شد. در ضلع شرقی در سال ۱۳۱۲ آرچیبالد اسکات ساختمان بانک بازرگانی را بر جای عمارت بانک شاهنشاهی احداث کرد و در سمت غربی و جنوب غربی در محل قورخانه ادارهی نظمیه ساخته شد. پیشتر، نام میدان توپخانه به میدان سپه تغییر کرده بود، حوضِ بزرگِ وسط میدان، تبدیل به دو حوض و بین آن در سال ۱۳۱۸ مجسمهی رضاشاه بر بالای سکویی قرار گرفت.
تهران هر روز از گذشتهی خود فاصله میگرفت، کالسکهخانهها و گاریخانهها به گاراژهای اتوبوس و اتوموبیلها بدل شدند. فروشگاهها و نمایشگاههای اتوموبیل ابتدا در خیابان چراغ برق مستقر شدند و پس از آن نوبت به لوازم یدکی فروشیها رسید. سینماها و نمایشخانهها در لالهزار توسعه یافتند و به تعداد فروشگاههایی که اجناس خارجی عرضه میکردند بسرعت افزایش یافت.
با افزایش تعداد اتوموبیلها رقابت میان درشکه و اتوموبیل بالا گرفت و کالسکهچیها و درشکهچیها بتدریج میدان را در اختیار اتوموبیلها گذاشتند.
شکل جدید میدان و ظاهر مدرنِ بناهای آن، توجهِ اهالی پایتخت را بخود جلب میکرد. در این دوره میدان یکی از نقاط دیدنی و از جمله تفریحگاههای تهران بود، بخصوص هنگام جشنها که در آنجا آتشبازی میکردند و شبهای میدان که چراغانی و غرق در نور بود.
میدان توپخانه از همان ابتدا میدانی حکومتی بود، در نتیجه تظاهرات دولتی وحتی آیینها و مراسم سنتی با کمک قوای دولتی در این میدان برگزار میشد. مراسم شتر قربانی از دورهی ناصرالدینشاه بنیان گذاشته شده بود و تا چند سال اول حکومت رضاشاه همچنان هرساله برگزار میگردید. در روز نهم ذیالحجه، طی مراسمی، شتری را آذین میبستند و در روز عید قربان به میدان میآوردند و در همانجا قربانی و گوشتش را توزیع میکردند. در همین سالها بود که هر روز غروب دستهی موزیکانچی بلدیه کنار حوضِ بزرگِ میدان، برای انبساطِ خاطرِ اهالیِ دارالخلافه، قطعات موسیقی، که عموماً مارشهای نظامی بود، اجرا میکردند و مردم به تماشای آنان میایستادند. از آن هنگام تا هنوز، آوای انواع موسیقی در میدان و محوطهی اطراف طنینافکن است.
پیشرفت به سبک غربی در کانون توجه حکومت قرار گرفت و تعداد خارجیانی که به تهران میآمدند بسیار بیشتر از قبل شد، در همین جهت، بهتدریج، لالهزار به کانونی برای استقرار انواع هتلها، کافهها، تاترها و سینماها تبدیل شد. در واقع، لالهزار خیابانی بود با مغازههای لوکس و تفریحات جدید و غیر سنّتی و محل رفت و آمد اعیان و اروپائیان. همانگونه که صرافیها در خیابان علاءالدوله بواسطهی وجودِ تعداد زیادی سفارتخانه شکل گرفتند. از میان آنها، سفارتخانههای آلمان، عثمانی، بریتانیا و روسیه در خیابانهای بالایی منتهی به میدان مستقر بودند و بر معادلات سیاسی روز ایران تاثیر میگذاشتند.
در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، بیطرفی ایران توسط قوای متفقین نادیده گرفته شد و عملاً تهران، اِشغال شد. با خروجِ اتباعِ آلمانی، از تهران، سربازان روسی و انگلیسی جای آنها را گرفتند. رضاشاه خلع شد و در کنفرانس تهران، سرانِ کشورهایِ آمریکا، روسیه و بریتانیا به ایران لقب پل پیروزی دادند. با سقوطِ رضاشاه، آزادیهای نسبی پدیدار شد، احزاب زیر زمینی دیروز، فرصت ابراز وجود پیدا کردند و بسیاری از آنان میدان توپخانه را برای متینگهای حزبی خود انتخاب نمودند. حزب توده یکی از این احزاب بود.
متفقین تا پایان جنگ، در ایران ماندند و سربازان آنها مشتریان کافهها یا سالنهای تاتر لالهزار بودند. مضامین نمایشهای آنروزگار که بهترین آنها در تاتر نصر اجرا میشد، عمدتاً اقتباس از پیِسهای معروف اروپایی بود.
هنگام حکومت رضاشاه، ساختمانِ آگاهی تهران و زندان آن در این محل قرار داشت. ملکالشعرای بهار، مدتی در زندان آن در بند بود. او که ظاهراً فقط صدای هم همهی میدان را از پس پنجرهی زندان میشنیده، در یکی از اشعارش، تصویری واقعی از فضای پر هیاهوی میدان ساخته:
آوردندم کنون به محبس بالا محبس بالا بَتَرز محبس پایین
هست وُثاقم بروی شارع و میدان ناف ری و رهگذ ار خیل شیاطین
چَق چَق پای ستور و هم همهی خلق فِرفِر واگون و بوق و عَرعَر ماشین
کاخ بلرزاند و سَماخ بِدرد چون گذرد پُر ز بار کامیون سنگین
سیبی و آلویی و هلویی و جوزیگاه به بالا روند، گاه به پایین
این یک گوید بیا به سیب دماوند وآن یک گوید به آلوی قزوین
بَتَر از این هرسه روزنامه فروش است زیر بغل دست دسته کاغذ چرکین
آن یک گوید کههای گُلشن و توفیق مختصرِ واقعاتِ قمصر و نایین
وین یک گوید کههای کوشش و اقدام کشتنِ پورِه ملخ به خار و ورامین
وز اول صبح این بلا شروع نماید وآخر شب رفته رفته آید تسکین
هنوز هم از پس پنجره موزه صنعتی که در شمال غربی میدان قرار دارد، مجسمه ملک الشعرا در ارتباطِ همیشگی با اصوات و هیاهوی هر روزهی میدان است.
در سیام تیرماه ۱۳۳۱ تظاهرات ضد شاه بالا گرفت و ائتلافی از یاران مصدق و سایر گروهها به خیابان ریختند. قوام را که به فرمان شاه حکم نخست وزیری دریافت کرده بود کنار زدند و مصدق را مجدداً بر مسند ریاست دولت نشاندند. در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ طنابها دوباره بهکار آمدند و مجسمهی رضا شاه را از فراز میدان توپخانه به زیر کشیدند. خشم مردم متوجه خاندان سلطنتی پهلوی شده بود. سه روز بعد امّا ورق برگشت. دولت مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط نظامیان ساقط و فضلاله زاهدی از طرف شاه بجای او منصوب شد. عرصهی شهر از جمله میدان توپخانه محلِ عرضِ اندامِ اجامری بود که بر ضدِ حکومتِ مصدق شعار میدادند و فریاد میکشیدند و طرفداران وی را سرکوب میکردند.
میدان توپخانه تا اوایل دههی ۴۰ نسبتاً شکلی منسجم و هماهنگ داشت، امّا در اواسط این دهه، با تخریب ساختمان شهرداری در شمال و ساختمان تلگرافخانه در جنوب، چهرهی میدان کاملاً دگرگون شد. در ضلع جنوبی میدان، ساختمان جدید مخابرات شکل گرفت که بنایی مرتفع بود و معماری آن هیچ سِنخیّتی با عناصر سابق میدان نداشت. در ضلع شمالی امّا پس از تخریب ساختمان شهرداری، دیگر هیچ بنایی بجای آن ساخته نشد. زمینی که ساختمان شهرداری در آن احداث شده بود، مدتی بعنوان فضای باز مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن تبدیل به پارکینگ اتوموبیلها شد. در نتیجه ساختمانهای کوچهی پشت شهرداری که مجموعهای از بناهای ناهماهنگ بودند، عملاً به بدنهی شمالی میدان تبدیل شد. و هویت معماری میدان کاملاً دچار اغتشاش گردید. تفکر و اندیشهی حاکم بر معماری و شهرسازی این دوره با درکی نادرست از مدرنیسم، در پی ایجاد تفاوت، باعثِ بروزِ ناهماهنگی و اغتشاش در فضاهای شهری شد و در نتیجه فضای باقیمانده از میدان توپخانه فاقد هر گونه نظم و هماهنگی و مفاهیم زیباییشناختی گردید. تنها ساختمانهایی که از گذشته باقی ماند، ساختمان بانک بازرگانی در شرق میدان و بنای موزهی صنعتی در شمال غربی میدان است که در سال ۱۳۲۵ توسط سیّد علی اکبر صنعتی افتتاح شده بود.
او نقاش و مجسمهساز مشهوری بود که تابلوها و مجسمههای گچی، سنگی و برنزی فراوانی از شخصیّتهای علمی و ادبی ایران و تیپهای مختلف اجتماعی خلق کرده. شماری از آنها در این موزه نگهداری میشوند. پیکرههای این موزه، نمونهای از مردمانی هستند که روزگاری نقشی آفریدند و اکنون برای همیشه در قالب خود ساکن ماندهاند. اینک همچنان حیرت زده و ناباورانه بار دیگر به وقایع دوران خویش نگاه کنند.
یکی از وسایل حمل و نقل شهری که در اواخر عهد ناصرالدین شاه در تهران بهراه افتاد، تراموا بود که تهرانیها به آن واگن اسبی میگفتند، چون این واگنها را اسبها بهروی ریل میکشیدند. دکتر فِوریه پزشک ناصرالدین شاه، در ذیل وقایع ۲۹ آبان ۱۲۶۸ نوشته: "امروز شاه رسماً اولین خط تراموای را در تهران افتتاح نمود. این خط که از میدان توپخانه به سمت مشرق میرود، از خیابان چراغ گاز و مقابل بازار پامنار میگذرد. واگنها را طوری ساختهاند که یک قسمتِ وسط آنها محفوظ و پوشیده است تا زنان در آنجا بنشینند و با مردها مخلوط نشوند. تراموا برای تهران بسیار مفید است و به پیاده خدمت بزرگی میکند. زیرا عبور از خیابانها مخصوصاً از خیابان چراغ گاز، بهعلت کثرت سواره و شتر، برای شخص پیاده اشکال فراوان دارد." استفاده از این وسیله پس از زیاد شدن اتوموبیل در سال ۱۳۱۳ بکلّی از رونق افتاد.
سال ۱۳۵۶ جرقههای انقلاب آغاز میشود و در سال ۱۳۵۷ یکباره بالا میگیرد. در ساعت ۵ بعدازظهرِ دهم دیماه، تاریخ تکرار میشود و یکبار دیگر مردم مجسمهی رضا شاه را از فراز میدان توپخانه بهزیر میکشند. رژیم شاهنشاهی سقوط میکند و حکومت جمهوری اسلامی جای آنرا میگیرد. فضای انقلاب و انقلابیگری در همهجا دیده میشود، حتی در سالنهای نمایش لالهزار.
در سالهای اول پس از انقلاب، صدایی مهیبتر از غرّش توپچیان عهد ناصری میدان توپخانه را لرزاند و جان چندین نفر را گرفت. این انفجار به قصد آسیب رساندن به برج مخابرات صورت گرفت و موجب شد تا سالها پس از آن ملاحظات امنیتی ویژهای در محدودهی میدان برقرار باشد. بقعهی امامزاده روحاله در حیاط جنوبی ساختمان مخابرات و در زیر سایهی عمارت عظیم آن قرار دارد. سربهزیری امامزاده در برابر بلندی عمارت مخابرات بیشتر بهچشم میآید و حکمرانی بیچون و چرای برج مخابرات موجب شده تا دسترسی به امامزاده شامل محدودیتهایی باشد. زائران این امامزاده چند ساعت در هفته اجازه مییابند تا برای ادای نذورات و زیارت به اینجا بیایند. با وجود این محدودیتها، هنوز هم امامزاده روحاله زائران فراوانی دارد.
از ابتدای تاسیس توپخانه همواره این قسمت از میدان به ساختمان تلگرافخانه و مخابرات اختصاص داشته، راهاندازی اولین دستگاههای تلفن در تهران و قبل از آن تلگرافخانهی مبارکه در اینجا بوده. بطور حتم پیغامها و اخبار زیادی در این محل رد و بدل شده، امّا بیشک پیغام علی اصغرخان اتابک، صدر اعظم ناصرالدین شاه، یکی از مهمترین آنها بوده است که طی آن خبر مرگ شاه را به مظفرالدین میرزا در تبریز میدهد.
"تبریز، پیشگاه اعلیحضرت، قدر قدرت شهریاری ارواحُنا فِدا
چرا خون نگریم، چرا خوش نخندم، که دریا فرو رفت و گوهر برآمد. اگر شاهنشاه مبرور اناراله برهانه که پادشاه سالخوردهای بود، حق تعالی در کنف مرحمت خود او را برد و از فیض و احسان خویش برخوردار ساخت، بحمداله تعالی، عنایت خداوندی شامل حال مسلمانان شد و شاهنشاهِ مهربانِ مشفقِ جوانی به ایرانیان ارزانی نمود که امیدوارم در سایهی ذات مقدس و وجود اقدسش، ایران و ایرانیان سربلند، مملکت آباد و خلق آسوده خاطر و دعاگو باشند. حکم آنچه تو فرمایی، ما بندهی فرمانیم. چاکران این دولت روز افزون، تمامی چشمشان بهراه و گوش به در چون گوش روزهدار بر الله اکبر است."
پنجشنبه ششم اردیبهشت سال ۱۲۷۶ یعنی یکسال بعد، تشییع جنازهی ناصرالدین شاه برگزار شد. ساعت ۱۱ جنازهی شاه را از دروازهی باب همایون با تشریفات فراوان وارد میدان کردند و از آنجا بهسمت حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری حرکت دادند. تنها ۵۳ سال بعد در ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۲۹ جنازهی رضا شاه را کمابیش از همان مسیری عبور دادند که او خود برای تاجگذاری به کاخ گلستان رفت، امًا اینبار مقصد او آرامگاهش در شهرری بود.
محمدرضا پهلوی، بعنوان آخرین پادشاه از سلسلهی پهلوی و آخرین پادشاه ایران نیز فضای میدان را برای عبور هنگام تاجگذاری انتخاب کرد، امّا او هم مانند آخرین شاه سلسلهی قاجار در غربت از دنیا رفت.
پس از انقلاب، ساختمانهای گوشهی جنوب غربی میدان به منظور احداث ایستگاه مترو تخریب شدند. متاسفانه این بنا هم بدونِ هیچگونه هماهنگی با سایر قسمتهای میدان، طراحی و ساخته شد و با این اقدام، ضربهی دیگری بر پیکرهی نحیف آن وارد شد. در این دوره، میدان دیگر نقش یک میدان حکومتی را ندارد و همچون بسیاری از میادین شهر، ترکیبی آشفته از معماری و تجمع اصناف و ساختمانهای دولتی است. نوعی غربگرایی با الگوبرداری مستقیم از غرب چهرهی میدان و شهر را تغییر داد و با توسعهی شهر تهران مرکزیت از میدان توپخانه برداشته شد.
چهرهی امروز میدان محصول این تغییر و تحولات است. با وجودیکه عناصر بسیار کمرنگی از گذشتههای یکصدو چند سالهی میدان باقی است، امّا هنوز روح زندگی در کالبد آن جریان دارد. هنوز هم با تابش پرتوهای آفتاب بر حاشیههای پر خاطرهی میدان، زندگی روزانه آغاز میگردد و شب هنگام فرصت خلق حادثهها را به فردا میسپارد.
ترانهها:
شبهای تهران، میکند پنهان، صحنهی بسیار، از چشم انسان
زین شبهای تار، مانده یادگار، راز بیشمار، بهر عاشقان
هر شبی، سرزمین پر زماجراست
یکسو عشق و طرب، یکسو رنج و تعب، برخیز از همه شب، غوغای تهران
قلب یار، بیقرار، کام او رواست
عاشق در همه حال، باشد فکر وصال، بر او داده مجال، شبهای تهران
یاران، جام باده بر لب دارند، هر شب چون ماه و پروین بیدارند
ای که چو من بیداری، مستی خود یادآری، چون شنوی بانگ مستان
منتظری روز آید، عقده دل بگشاید، کین شب غم یابد پایان
شبهای تهران، میکند پنهان، صحنهی بسیار، از چشم انسان
زین شبهای تار، مانده یادگار، راز بیشمار، بهر عاشقان
رپ:
اینجا تهرانه، ینی شَعری که، هرچی توش میبینی باعثه تَعَریکه
(اینجا تهرانِ، یعنی شهری که، هرچی توش میبینی باعثِ تحریکه)
اینجا تهرانه، لعنتی شوخی نیستش، خبری از گُل و بستنی چوبی نیستش
(اینجا تهرانِ، لعنتی شوخی نیستِش، خبری از گُل و بستنی چوبی نیستِش)
اینجا همه گُرگن، میخوای باشی مثه بره، بذا چش و گوشتو وا کونم یه ذره
(اینجا همه گرگاند، میخوای باشی مثه بره؟ بذار چشم و گوش تو باز کنم یه ذره)
اختلاف طبقاتی اینجا بیداد میکنه، روح مردمو زخمی و بیمار میکنه
همه کنار هم، فقیره و مایهدار خفن توی تاکسی
همه میخوان کرایه نَدَن، حقیقت روشنه، خودتو به اون را نزن
(همه میخوان کرایه ندن، حقیقت روشنه، خودتو به اون راه نزن)
یکی یه پوله خروس
از قند و شکر ساختهام جوجه خروس*، باباجان یکی یه پوله** خروس، ماماجان یکی یه پوله خروس، آقایان یکی یه پوله خروس، بهبه، بهبه، بهبه، چه خروسی! چه قشنگ است و ملوس، باباجان یکی یه پوله خروس، آقایان یکی یه پوله خروس، ماماجان یکی یه پوله خروس.
* منظور خروس قندی است که قبلا استفادهای شبیه به آبنبات چوبی داشت
** منظور یک سکه یا حداقل پول خرد است
لیست دیالوگها:
- موتور... موتور (موتوری مسافربر)
- مرگ بر شاه
- آتش (فرمان شلیک)
- یا مرگ یا آزادی
- نفر بعد، تشیف (تشریف) بیارین جلو، نفر بعدی، اینجا آقا، عکس تاریخ، آقای فیلمبردار ببین، اینِهها، در کنار فلسطین، اینهها، ناصر عرفات، ببین آقا، اینه، اینهها
- یه صدای انفجاری اومد که هنوزم که هنوزه گوشای من درست نمیشنوه
- در پی انفجار بمب از سوی عوامل داخلیِ آمریکای جنایتکار در خیابانِ ناصر خسرو که سبب به شهادت رسیدنِ تعداد زیادی از هموطنانمان شد، آقای نخست وزیر...
- نفر بعدی آقا، آقای خوش تیپ چشات تو دوربین باشه، عکسهای فوری، بدو آقا، عکسهای دجیتاله بدو، تموم شد، آقای فیلمبردار با فتو شهابه (فتوشاپ)، نفر بعدی، عکسهای فوری دیجیتاله با فتو شهاب.
میدان بیحصار
پژوهشگر، نویسنده و کارگردان: مهرداد زاهدیان، تصویربردار: عباس صاحب، رضا تیموری، تدوینگر: وحید باقرزاده، گویندگان: بهزاد فراهانی، شهرام درخشان، مدیرتولید: شهنام صفاجو، تهیه کننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، ۴۰ دقیقه.
این نوشته ابتدا در پروندهی گفتار در فیلم مستند در سایت ومستند منتشر شده است.