موسیقی اورجینال یکی از علل اصلی جذابیت مستندهای موسیقیایی است که آن را حتی برای مخاطبان عام سرگرمکننده و وجد آور میکند و از این رو بخش بزرگی از مستندهایی که ساخته میشوند از این دست است. داستان سازها، نوازندگان، خوانندگان و سرگذشت و تکوین هر کدام در چنین مستندهایی دنبال میشود و معمولا چنین مستندهایی آلبومی است رنگارنگ که پر از کلیپهایی است که در کارنامهی هنرمندان بسیاری دیده میشود.
نمونهای دیدنی از این دست، مستند دلت را جا بگذار محصول ۲۰۰۸ و ساختهی ساشا پالادینو است که برگزیدهی تماشاگران و بهترین فیلم مردمی شده است. با اینکه پالادینو در مقام نویسنده، کارگردان، تدوینگر و تهیهکنندهی پرکار مستندها و انیمیشنهای تلویزیونی شناخته شده است، اما از میان آثارش دلت را جا بگذار و مستند کوتاه ابستیناتو، ساختن موسیقی برای دو نفر محصول سال ۲۰۰۴ به شکلی شخصیتر محسوب میشود؛ چرا که دربارهی برادر ناتنی و بزرگترش بلا فلک است که از بانجو نوازان مشهور و برندهی جوایز متعدد موسیقی از جمله جوایز گرمی به همراهی گروه فلکتونز است.
فلک و پالادینو به آفریقا سفر میکنند تا خاستگاه ساز بانجو را جستوجو کنند. اگرچه آفریقا بهشت مستندسازان ماجراجوست و طبیعت رنگارنگ، تنوع آیینها و هنر آفریقایی جذاب و دیدنی است اما تاثیر انکارناپدیری که هجرت اجباری بردگان به کشورهای غربی داشته و همچنین آثاری که در کشورهای مقصد دارد، معمولا سوژهای نو برای واکاوی است و یکی از بهانههای این مستند هم همین است. با این حال در مصاحبه رادیویی ضبط شدهای که صدایش را بر تصاویر فیلم میشنویم، بانجو نواز آمریکایی اقرار میکند که هدفش از این سفر، رسیدن به یک موسیقی عالی است.
پالادینو گروه فیلمسازی را از تنسی آمریکا به ترتیب به شرق آفریقا، کشورهای اوگاندا و تانزانیا و بعد به غرب و به کشورهای گامبیا و مالی میبرد در حالی که تیتر فیلم دلت را جا بگذار که عنوان یکی از قطعات موسیقی فیلم هم هست بر پهنهی آبی آسمان که هواپیمایی در آن پرواز میکند، نقش میبندد. عنوان تیتراژ فیلم دستاوردی از سفر است؛ جایی که مترجم و نوازندهی آفریقایی به فلک میگوید که بردگانی که از اقیانوس به بردگی میرفتند، میدانستند که هرگز باز نخواهند گشت و از اینجا تصنیف دلت را جا بگذار شکل گرفته است. اگرچه این عنوان و سرگذشتش، روایت رنج بردگانی است که به اجبار همه چیز خود را جا میگذاشتند اما واقعیت؛ بقای ساز بانجو به عنوان یک ساز با ریشهی آفریقایی در کشور مقصد است و شاهدی بر این مدعا که بردگان، دلشان را با خود بردهاند!
تدوین این مستند عالی است و گنجاندن صحیح برداشت نخست صحنههای بداهه نوازی برای هماهنگی و هم نوایی بانجوبا سازهای محلی و مکالمهی اولیهی سازها تا رسیدن به زبان مشترک، هوشمندانه و تاثیرگذار است. جایی که دستاورد مهم فیلم یعنی یکی شدن طبیعی به مدد گوش و فطرت موسیقیایی و وجد ناشی از آن به دست میآید. اگرچه این فیلم از جمله فیلمهای اطلاعرسان نیست اما آشنایی با سازهای آفریقایی مختلف و تلفیق آنها با بانجو تا حدی انجام میشود. انواع پیانوهای شصتی از جمله سانزا و کالیمبا، زایلوفونهای بزرگ، ماریمبا و سازهای زهی مثل لوت و نگونی و کمال نگونی و اکونتینگ در این فیلم معرفی میشود.
سفر به اوگاندای جنگزده، مقصد نخست سفر است که البته از جنگ به جز رقص آیینی جنگ که در آخر سفر دیده میشود و فلک را هم میرقصاند، اثری نمایش داده نمیشود. سفر به تانزانیا، گامبیا و مالی سفرهای بعدی است که بانجو نواز را با نوازندگان و آهنگسازان و خوانندگان محلی و خانوادههایی که موسیقی به شکل موروثی در آنها دنبال میشود، همراه میکند. فیلمساز به خاستگاه بانجو و یا اطلاعات تاریخی و مستندی دربارهی این ساز که حالا در آفریقا وجود ندارد، نمیرسد و این موضوعی است که منتقدان این فیلم هم به آن اشاره داشته و به آن خرده گرفتهاند. با این همه ساز اکونتینگ به اتفاق آرا سازی است که شباهت زیادی به بانجو دارد. گروه فیلمسازی به سراغ اهل موسیقی رفته و تاریخ موسیقی به شکل آکادمیک وباستانشناسانه دنبال نشده اما دستاورد مهم این مستند شاید به وحدت رسیدن و ملودیهای مشترک است که شاید مضمونی بر معنای جهانی شدن وحتی، برتر از آن، جهانی بودن! باشد.
تلفیق موسیقی محلی آفریقایی و آواها و نواهای بانجو گوشنواز و زیباست و تقریبا در تمام بخشهای فیلم به هنگام هارمونی نوازندگان خنده و شادی عمیق و واقعی در برابر دوربین تصویر میشود که چه بسا چشمان هر مخاطب دوستدار موسیقی را به اشک، تر کند.
سکانسهای زیبای دیدگان کنجکاو محلیها در مواجهه با ساز سفر کرده دیدنی است؛ سازی که به سرزمینهای دیگر رفته و حالا بازگشته است. همراهی سازهای دستساز و ماریمبا ی بزرگ و همسرایی سنتی مردم آفریقا اگرچه نه به شکل کارشناسانه و علمی، شاهدی زنده بر پیشینهی موسیقی آمریکایی -آفریقایی و ادامهی حیات این موسیقی در سرزمینی دیگر است.
مستند پالادینو همچنین مردمی بودن و تواضع اهالی موسیقی آفریقا و خانوادگی بودن موسیقی در آن دیار را نمایش میدهد؛ بیشتر کسانی که موسیقی فولکلور آفریقا را دنبال میکنند رسالت خود را در حفظ آن از نسلی به نسل دیگر میدانند. به طور مثال خانوادهی کویاته در کشور مالی ساز نگونی مینوازند؛ اتفاقا این ساز شبیه دوتار خراسانیهاست و سه سیم دارد و مثل بخشیهای خراسان ایران، این افراد که به آنها گریو میگویند داستانها، تاریخ و آیینها را سینه به سینه نقل میکنند. یکی از کودکانی که میراثدار این فرهنگ است حتی بقای کشور را در ازای ادامه این هنر میداند.
ضبط موسیقیهای این مستند چه آنهایی که در استودیو کار شده و چه قطعاتی که سر صحنه صدابرداری شده، عالی و قابل تحسین است. دوربین کلوزآپهای خوبی از زاویه دید مخاطب و یا نوازنده دارد و مخصوصا کلوزآپهای خوانندگان و نمایش مضراب زدن بر بانجو دیدنی است. نریشنهای گاه و بیگاه فلک در بیان احساساتش را شاید بتوان ضعف این مستند دانست که ممکن است برای حفط ریتم تند فیلم و تعادل با موسیقی بسیار زیاد و متنوع فیلم باشد و شاید هم تایید انتقاد دیگری است که منتقدان بر این فیلم داشتهاند؛ اینکه شخصیت فلک با این پنجههای ماهر و نوازندگی عالی و جوایز متعدد، کاریزمای زیادی ندارد؛ شاید سادگی و بیپیرایگی این هنرمند بیمانند در تقابل با هنرمندان معمولی اما مشهور صحنههای پرزرق و برق تجاری، پارادوکسی ایجاد میکند که مرسوم نیست.
موزیسین نابینای تانزانیایی یک آواساز بینظیر است که بخشی از جذابیت فیلم مرهون اوست و خودش به تنهایی همچون بسیاری از نوازندگان و خوانندگانی که در این فیلم هستند، میتواند سوژه یک مستند تمام عیار باشد. اهالی دیگری از موسیقی آفریقا، معمولا معروف و شناخته شده و گاهی مهجور در این فیلم دیده میشوند که قطعات هر کدام به نوبه خود جذاب است و فیلمساز در تدویناش ترجیح داده تا داستان هر کدام را تمام کند و بعد به سراغ دیگری برود. همه این افراد حتی زنانی که به هنگام کارهای روزمره سرود میخوانند تا سختیهای زندگی را تاب آورند، با بانجوی مسافر، آهنگی مشترک میسازند، مینویسند و ثبت میکنند مثل قطعهی مریم که کار مشترک بانجو و گیتار است و در غرب آفریقا ضبط میشود. روایتهای ترانههای آفریقایی جنگ، مرگ؛ عشق و بیشتر از همه شادمانی است.
دوربین مستندساز به جلوههای بصری هم بیتوجه نبوده است و مخصوصا در قاب گرفتن خواننده نابینا و بانجونواز در آخرین همنوازیشان بیایراد و دیدنی عمل میکند که شاید در نخستین نظر به خاطر قدرت و تاثیر موسیقی از دید مخاطب دور بماند.
تیتراژ پایان فیلم کلیشهای و شبیه فیلم هم ژانر و تقریبا هم زمانش جنگ، رقص است که یکسال پیش از این فیلم در اوگاندا ساخته شده و برندهی جوایز متعدد از جشنوارههای معتبر است. فیلمساز بخشهایی از قطعات دیگری را که در فیلم نگنجانده در تیتراژ طولانی پایانی کار کرده که نشانگر قطعات بیشتری در راشهای فیلم است که به هنگام تدوین کنار گذاشته شده است. دلت را جا بگذار مانند مستندهای مشابهاش مستندی است ستایشگر موسیقی که بخشی از موسیقی آفریقا و افراد متعهد به فرهنگ و هنر را به تصویر میکشد و مخاطبان دوستدار سینما و مخصوصا موسیقی را راضی میکند.