در دنیای سینمای مستند استفاده از تصاویر آرشیوی و بازسازی شده قواعدی مشخص و ساده دارد. برخی سمت چپ تصویر آرشیوی را حدود دهدرصد مشکی میکنند و این دهدرصد سیاهی گاهی بر چهار طرف تصویر اعمال میشود. بعضی هم در کنار تصاویرِ ساختگی، عبارت "بازسازی شده" را حک میکنند و سبب این کارها آن است که بیننده قادر به تفکیک تصاویر آرشیوی از تصاویر بازسازی شده باشد.
مجموعه مستند آخرین روزهای زمستان روایتی است از زندگی شهید حسن باقری که در گروه حماسه شبکه اول سیما تهیه شده و این روزها تقریبا از همه شبکههای تلویزیون ایران بازپخش میشود. میزانسنهای خوب دوربین و بازیگران و استفاده از نگاتیو شانزده میلیمتری، که ماده رایج دهه پنجاه بوده، تصاویر مجموعه مستند آخرین روزهای زمستان را واقعنما و باورپذیر کرده است. از آنجا که نام مستند بر این مجموعه نهادهاند، فیلمساز موظف است مرز میان تصویر بازسازی شده و تصویر آرشیوی را مشخص نماید و این نکته مهمی است که به رغم تمام ریزبینیها، در این مجموعه از آن غفلت شده. به این اعتبار، شیوه استفاده از درخشانترین بخش این مجموعه، که بازسازیهای آن باشد، بزرگترین ایراد آن نیز هست. هنگام تماشای آن بیننده باور میکند که تصویرها واقعی است. فلسفه مستندسازی حکم میکند که ما احتمال آرشیوی پنداشته شدنِ تصاویر بازسازی شده را منتفی کنیم. عنوان "مستند" زمانی معتبر خواهد بود که بتوان تصاویر واقعی را از تصویرهای ساختگی بازشناخت. عجالتاً از مخاطب عام بگذریم و تصور کنیم سالها بعد، سالهای سال بعد، کسی در جریان تحقیق و جستجو درباره شهید باقری یا جنگ ایران و عراق به این مجموعه برسد. از کجا بداند که تصاویر این مجموعه سراسر بازسازی شده یا اینکه بخشی از آن واقعی و قابل استناد است؟ اگر این شخص هوشمندانه و به خاطر شکی که ممکن است در اثر تجربه به دست آورده باشد قید ارجاع دادن به تصویرهای مشکوک را نزند، شیوع این تصاویر ساختگی به جای مواد قابل استناد تاریخی، به گردن کسانی است که اولینبار در این تفکیک سهلانگاری کردهاند. و این سهلانگاری در پرداختن به اساس یک فیلم مستند، که همانا تفکیک مواد واقعی از مواد بازسازی شده است، نه تنها فیلم را در همان دقایقِ اولینبار دیده شدن، از نظر عنوانِ مستندکماعتبار و بیاعتبار میکند، که عاقبت جایی به اشتباه در انتشارِ تصویرِ بازسازی شده به جای واقعیت و ارائه بدلی به جای اصل خواهد انجامید. مستندساز چنان که به جذابیت و روایت و ریتم توجه میکند باید به قابل استناد بودن کارش نیز التفات داشته باشد.
چندی پیش داشتم به سفارش کانون پرورش فکری مستندی با عنوان بچه اینجا درباره خرمشهر میساختم. از خرمشهر پیش از سقوط، یعنی از آن هنگام که مقاومت مردمی و جنگ شهری در جریان بوده، تصاویر متحرک بسیار اندکی وجود داشت. همه آرشیوهای رسمی و غیررسمی را جستجو کردم. اکثر فیلمهایی که دیدم ملقمهای بود از تصاویر مربوط و نامربوط. گویا برای سازندگان مهم نبوده که فیلمشان مربوط به بعد از آزادسازی است یا برای جبهه فاو است یا آبادان؛ مهم این بوده که در تصویرشان نخل باشد و آدم سیهچردهای و مردی اسلحه به دست در حال دویدن در کوچهای ویران. توجه نداشتهاند که چند سال بعد این تصاویر نشانی نادرست و حدیث جعلی خواهد شد در دست محققین و فیلمسازان. به زحمت مربوط و نامربوطِ این تصاویر مخلوط و مخدوش را در مقابله با تعداد زیادی فیلم و پس از گفتوگوهای بسیار با حاضران و ناظران صحنههای آن روزگار، مشخص کردیم. در این جستجوهای تصویری نظرم جلب شد به صحنههای فیلمی مربوط به خرمشهر که از تلویزیون پخش میشد. تا آن موقع این تصاویر را هیچ جا ندیده بودم. ذوقزده از یافتن تصاویری کمتر دیده شده، دست به کارِ یافتن کارگردانش شدم. بالاخره نام کارگردان را جُستم و تصاویر مذکور را در جایی مهم از فیلمم قرار دادم. در این تصاویر رنگ و رو رفته میبینیم که یک نفرآهسته و نیمخیز درکوچهای پهن به موقعیتی خطرناک نزدیک میشود. تصویربردار، نگران، آن آدم را تعقیب میکند. فریادهایی که از پشت دوربین به گوش میرسد هرلحظه بلندتر و عصبیتر میشود و به فضای پرخطری که در ذهن بیننده شکل گرفته دامن میزند:
- واستا شیرعلی!... بخواب!
- شیرعلی بخواب! دینامیته!... منفجر میشه!
- عجب کلّه خرابهها...
- شیرعلی نرو جلو!
- شیرعلی جلوتر نرو! بخواب! بمون!
- ولش کن خودش حواسش هست...
- جون مادرت بخواب!
ناگهان انفجار دینامیت، وَ شیرعلی پخش زمین میشود. بعد، شیرعلی از زمین بلند میشود و میدود به سمت ته کوچه. سه-چهار نفر رزمندهی اسلحه به دست وارد کادر میشوند و فیلمبردار در پی آنها میدود.
خوشحالی یافتن این تصویر شگفتانگیز دوام نداشت. یکی از رفقا، که اتفاقاً برای یافتن تصاویر دیده نشده از خرمشهر رفته بودم سراغش، وقتی هیجان مرا از یافتن این تصاویر دید گفت که اینها بازسازی است. عجیب بود. مگر میشود؟! اما شده بود. چند نفر از رزمندههای خوشذوق بعد از آزادسازی خرمشهر هوس میکنند در یکی از کوچهها این صحنه را با مواد منفجره واقعی بازسازی کنند و با دوربین هشت میلیمتری فیلم بگیرند. این فیلم در مجموعهای که "روایت فتح" از فیلمهای هشت میلیمتری تهیه کرده بود با همین توضیح از تلویزیون پخش شده و راهی آرشیو میشود؛ و بعد، دیگران آن را از آرشیو برمیدارند و در فیلمهای مربوط به خرمشهر استفاده میکنند و دیگر یا لزومی به گفتن واقعیت نمیبینند یا اصلاً نمیدانند که موضوع از چه قرار است. از این فکر خندهام گرفت که اگر این فیلم چند دهه بعد به شکلی پیدا میشد که هیچ مرجعی برای کشف هویت اصلی آن نمیبود احتمالاً جزو نمادهای مقاومت خرمشهر برای همیشه در تاریخ ثبت میشد. شاید هم برای شیرعلی به عنوان قهرمان ملی بزرگداشتها میگرفتند.
به نظر میرسد اولین بازسازیهای جدی و قابل اعتنای سینمای مستند جنگ را محمدعلی فارسی در مجموعهی پایان انتظار انجام داده باشد. این مجموعه که زندگی علی صیاد شیرازی را بررسی میکرد پر است از تصاویر بازسازی شده از حضور صیاد شیرازی در جبهه کردستان. شنیدهام وقتی فیلم ساخته شده را به جلسه ارزیابی تلویزیون میبرند مدیرِ مدبّر و مسئول مربوطه میگوید: "ای آقا! شما که همهاش آرشیوی خرج کردهاید. پس آن پولی که برای بازسازی گرفتید چه شد؟" و این مثلاً متخصصشان بوده؛ درحالی که تصاویر بازسازی شده برای مجموعهی پایان انتظار را با توجه به جنس تصویر آنکه ویدئو بود به راحتی میشد تشخیص داد.
اینک بعد از آخرین روزهای زمستان آب از لب و لوچهی مدیران رسانهها راه افتاده و همه میخواهند همه چیز را بازسازی کنند؛ آن هم از آن بازسازیهای برابر اصل. خدا به داد برسد.