سینمای مستند به عنوان یک نهاد بالقوه مستند چه کمکی به رفع یک مسیر گمراه و ویرانگر در توسعه ما می تواند بکند؟ نهادهای مستقل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حقوق و آزادی قانونیشان در ایران روز به روز بیشتر به سود مداخله دولت تضعیف می شوند. پدیده ی آویخته نگهداشتن سینما به دولت که در ایران تاریخی به اندازه ی عمر خود سینما دارد در فضای این شیوه تولید و حکومت آسیایی و پدرسالار معنی می یابد. تبدیل شدن نهاد نظامی به یک صاحب کار رقابت ناپذیر و دارای منافع ویژه، هم سرشت، ذهنیت، نگاه، عملکرد او را تحت تاثیر قرار داده و به یک کاسبکار صاحب منافع بدل می سازد و باعث نابودی و ضرورت انفکاکش از رقابت های درونی جامعه در قلمرو اقتصاد، سیاست و فرهنگ می شود و او را به یک سر ماجرا و دعوا و در نتیجه نیرویی جدا شده از وظیفه کلی و دفاع بی تمایزش از همه جامعه سوق می دهد و هم باعث ویرانی خود فعالیت ها و نظامیگری فرهنگ و سیاست و اقتصاد و در نتیجه بن بست آزادی و ثمرات آن در همه امور شده و حقوق دیگر شهروندان را نابود می کند. در برابر این نقش و راه کژ و عواقب شوم این اشتباه، نقش و راه و مسیر دیگری برای نهادی اجتماعی وجود دارد که معکوس این آثار را به بار می آورد. یعنی راه زندگی آزاد، قانونی و رقابتی که در چنین مسیری نهادهای فرهنگی و به ویژه سینمای مستند نقش مهمی می توانند ایفا کنند. یعنی ورود سینمای مستند به آزادی در همه ی حوزه های زندگی و نیز سیاست و اجازه ی نقد، دیدن، ثبت بصری و نمایش رخدادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به توسعه، پیشرفت آزادی و رشد جامعه و کارکرد چرخهای همه ی عرصه های اصلی به نحو بهتر یاری می رساند. مداخله ی سینما / مستند یعنی همین؛ آزادی مستقل بودن و گواهی دادن، ارائه ی نگاه خود بدون مانع - هر نگاهی - و امکان تعاطی نگاه ها و کشف آگاهی نزدیک تر به امر واقع. بر عکس حذف این آزادی و استقلال سینمای مستند و تداوم و تشدید مداخله ی دولت و نگرش رسمی به آن، همه ی ثمرات وجود یک نهاد مستقل آگاهی بخش، بیدارگر، هشداردهنده و دعوت کننده به تفکر و عقلانیت و گزینش راه حل های صحیح تر را نابود می سازد. این سینما بالقوه می تواند جست و جو کند که حرف هریک از طرفین چیست. چه مدارکی دال بر تقلب یا عدم تقلب وجود دارد. مدارک مستند، کنش ها و واکنش های نهادهای مختلف، سخنان، موضعگیری ها و عملکردهایشان را ثبت کند و به نمایش بگذارد. پرسش کند و پاسخ ها را ضبط نماید و به نمایش بگذارد. به هر سو سر بزند و خلاصه منصفانه در جست و جوی اسناد برآید. مسلما ما توقع یک عدالت معصومانه و انتزاعی را نداریم، چراکه مستندسازان خود نگرش ها و باورهای مختلف، پیشداوری و موضعگیری دارند. اما نکته آن است که همه مستند سازان آزادند که تصاویر و اسناد و گفت وگوها و رخدادها را از ماجراهای پیش از انتخابات، نوع برخورد و پیش بینی مطبوعات طرفدار جناح راست و ویرانگر کاندیداها و شخصیت های اصلاح طلب و یا برعکس برخورد مطبوعات اصلاح طلبان و مطرح کننده ی تقلب احتمالی و غیره را به فیلم بدل سازند. یعنی از هر جریان رقیب، اصلاح طلب، اصولگرا، چپ، قانونگرا، ساختارزدا، معتقد به حفظ نظام جمهوری اسلامی، دارای اعتقادات براندازانه، کسانی می توانند مستند خود را بسازند و این آثار آینه داوری اجتماع باشد و به آگاهی مردم یاری برساند. رویای این استقلال و آزادی برای مستند، رویای وجود یک نهاد مستقل مستند و رعایت حقوق مستند سازان است. در غیاب استقلال نهادهای بزرگ سیاسی یا قضایی چه بسا وجود اندکی آزادی برای سینمای مستند تاثیر تصورناپذیری برای کمی رفتار عاقلانه تر بر جای بگذارد. هرچه باشد آدم وقتی خودش را در آینه دیگری می بیند کمی دست و پایش را جمع می کند و بالاخره مدارک یا راستند یا دروغ و هر دو اثبات پذیر و اگر راست باشند دیگر مشکل بتوان خشونت و استبداد را به راحتی توجیه کرد. آیا خودکامگی تنها راه تاسیس زیرساختهای توسعه است؟ فایده ی دیگر سینمای مستند، ایفای نقش فعال در تاسیس زیرساختهای توسعه و مقابله با پنهانکاری یا خودکامگی است و برای ما این پرسش را مطرح می کند که آیا خودکامگی تنها راه تاسیس زیرساختهای توسعه است؟ پیشنهاد خداوند برای قربانی کردن گوسفند به جای انسان در دورانی است که هنوز انسان غذای آزمایشگاهی نمیتواند فراهم کند و از طبیعت تغذیه می کند. قربانی ابراهیمی باید تاریخ پایان برادرکشی خودکامه و خودخواهانه قابیلی باشد اما هنوز جهان سرشار از خشونت و قتل انسانهاست و توسعه انسانی به کندی صورت می گیرد. خوانندگانی که مقالاتم را طی بیست سال اخیر دنبال کرده اند و پیشتر از آنان دوستانی که کنار هم رویاروی با هم زیستهایم، گفت وگو کرده ایم و به جدل پرداخته ایم هر دو گروه به وضوح می دانند که - پیشداوری نکنید. 1- من عمیقا به حکومت موعود باور دارم. عمیقا تاریخ کنونی جهان را هنوز تاریخ ماقبل عقل و تاریخ غلبه وحشیگری انسانی و خشونت بر صلح بشری، تاریخ تداوم جنگ انسان با انسان و درنده خویی و وجه حیوانیِ انسان می دانم؛ تاریخی که با پیشرفت زندگی عقلانی و بلوغ انسان به نقطه عطف پشت سر گذاشتن دوران کشته شدن انسان به دست انسان دست خواهد یافت و چالش ها و تضادهای بشری در بعد مجازی و نه حتماً به صورت قتل جسمانی ادامه می یابد و این کیفیتی نو برای تاریخ بشر بر زمین است. (می توان تخیل کرد زمانی که احاطه انسان بر اشکال گوناگون امکان حیات جسمش پیشرفت کند و جسم فروپاشیده مجددا شکل گیرد قتل جسمانی مثلاً بی معناست). 2- از همین رو هر چند برای دوره ی سپیده دمان تولد دولت تا امروز، پدیده ی دولت را برای زندگی اجتماعی و جوامع بشری ضروری دانستهام، ضمنا همواره آن را آن انگاره ذهنی علیه هستی و حیات عریان فرد و اجتماع بشری علیه آزادی درونی مردم و سرکوبگر همه حکومت شوندگان میدانم. (همه ی افراد مردم حتی طبقهای منتفع از دولتی موافق موقعیتشان، امروز مقهور دولتند)، یعنی پدیده ی ذهنی دولت ماهوا امری مغایر فرد و آن پاره زاده شده از انسان و جدا شده از انسان هایی است که دولتی را بر خود پذیرفته اند و دولت با ابراز قهر ذاتی، ابزار سلطه ذاتی، نهان روشی ذاتی، حکمفرمایی ذاتی، تصمیم پردازی سلطهخو، اقتدار نظامی و اداری و خود فرمانی اجتناب ناپذیر است. با وقوف به تمایز حکومت، دولت و کابینه، باید بگویم هریک در سلسله مراتب به همین کنش مشغولند و در خیالپردازی ما بعد دیکتاتوری پرولتاریا با پساسوسیالیستها شریکیم. فرقم در قلمرو تخیل با آنارشیستها آن است که برای این محو شدن جثه ی جسیم زور بر آزادی فرد، شرایط عینی وذهنی لازم را در آینده ی توسعه تکنولوژیک که به فرد قدرت تقابل با قدرت دولت را می دهد، پدیده ی دولت را غیر ضروری مینمایاند و ادامه توسعه عوامل عینی و ذهنی اداره ی جامعه در غیاب دیوان سالاری و ماشین نظامی حاضر و رشد خرد افراد بشر در کره زمین و نفی عقبماندگی های تکنیکی، مدنی، علمی اقتصادی و عقلی میلیاردها انسان حکومت شونده آن را تحقق یافتنی می دانم. هر چند امروز آن را فعلاً غیر قابل اجرا می بینم. و تفاوت دیدگاهم با کمونیستها آن است که اعتقاد به ماتریالیسم تاریخی ندارم و دموکراسی غرب را پیشروتر از تجربه ی شوروی سوسیالیستی و در واقع سرمایه سالاری توتالیتر دولتی و دیکتاتوری تکحزبی می دانم که به نام یک طبقه ی قشر ممتاز، جامعه ای بسته می آفریند و به نام عدالت بزرگترین بی عدالتی و سرکوب آزادی طبقات مختلف ملت (و نه صرفاً روشنفکران منتقد) محقق می شود. هرچند که راههای پیچیده غلبه حکومتگران بر اراده فرد و شکل دادن ذهن افراد ملت و نفی آزادی بشری در جوامع غربی کاراتر است. 3- و بالاخره این که بنا به همه ی دلایل فوقالذکر من با همه ی دولت ها بالقوه با دولت های هرچه قدرتمندتر و خشن تر و سرکوبگرتر و سلطه جو تر و مخصوصا با آمریکا، اسراییل و روسیه، با اعضای دائمی شورای امنیت و با فاشیسم، لنینیسم و استالینیسم و نازیسم و با دیکتاتوری های مفلوک جهان سومی بهشدت مخالفم و آرزوی امحاء این شکل سلطه خوی دولت های مقتدر ملی را می پرورم. سینمای مستند هزاران مدرک در مورد ماهیت خشن دولت های ملی پدید آورده است. 4- در شرایط حاضر و وضعیت موجود هم بیش از هر متفکر غربی با ایده ی جهان پساآمریکایی و ضرورت تاکتیکی کمک به شکل گیری جهان چند قطبی توافق دارم و می اندیشم با توسعه شکل گیری هویت گلوبال برای فرد و رشد فضای مجازی و گسست فرهنگ از کشور و مکان و دولت/ ملت های جدید و به وجود آمدن یک جامعه جهانی مجازی ضرورت توسعه نهادهای مستقل و چندکانونی بین المللی اداره جهان تجربه بهتری از دستگاه زورگویی به نام دولت ملی در همه جای جهان است و هر ابزار داخلی و بین المللی در هر جای جهان که به کنترل دولت های ملی و محدود کردن سلطه و اعمال زور سیستماتیک بر مردم بینجامد باید از آن استقبال کرد. از همین رو به نظرم سینمای مستند با نشان دادن زندگی مردم جهان به به این هویت گلوبال کمک می کند. من به توسعه ی نهادهای غیردولتی، توسعه حوزه عمومی و نهادهای دموکراتیک، توسعه آزادی مدنی و فردی برابر دولت تا جایی که مخل آزادی دیگران نباشد باور دارم و خواهان از بین بردن موانع آشکار و نهان دموکراسی و حقوق واقعی اقلیت درکشورهایی با نظام بسته یا کشورهایی با نظام باز اما با بازی های نهانروشانه کانونهای قدرت و پنهان شده پشت فریب اکثریت یا دموکراسی هایی با مراکز قدرت مسلط بر دستگاه دولت و نهادهای پنهان قاهر هستم. در این مورد هم فضای مجازی و رابطه ی فرد در آثار مستند نقش مهمی ایفا میکند. من با بدل کردن دموکراسی به "شو" و نمایش و فریب دهنده و شبکه ی جابر مخفی قدرت که سرنوشت مردم را رقم می زند و مردم بی خرد در بازی از پیش تصمیم گیری شده به نحو سیستماتیک دچار فریب و فقدان سلامت تصمیم سازی آنان می شوند مخالفم. این پدیده دیکتاتوری های در حال گذار به یک شیوه و در کشورهای پیشرفته به شیوه دیگر تحقق می یابد و در هر یک وظیفه نیروهای روشنفکر و آگاه افشای محدودیت های واقعی متناسب با جامعه در حال گذار یا پیشرفته است. سینمای مستند از جمله نهادهای افشاگر این "دموکراسی" مستبدانه به سود آزادی وسیع افراد برابر دولتهاست. 5- چنین است که من وضع موجود جهان را پایان جهان نمی دانم و آرمانم، جهانی به مراتب پیشرفته تر از منظر مناسبات تولید، تکنولوژی، آزادی های فردی و اجتماعی و نفی کانون های سلطه و دولت های قهار و جهانی به مراتب آزادتر از امروز است. با تبدیل دیکتاتوری ها و عقبماندگی ها به توسعه بیشتر اقتصادی و سیاسی و با تبدیل کشورهای توسعه یافته به دولتهای کمتر سلطهجو و مهار شده به وسیله نهاد های بین المللی است. به نظرم رسیدن به آرمان یک وطن جهانی و عادلانه و رها از سلطه و استبداد ملی و ابرقدرتی یا نظام های مستبد جهان نیازمند توسعه عقلانیت است. توسعه عقلانیت ابزارهای گوناگونی دارد و پیش از هر چیز محتاج واقع بینی و تحمل واقعیت و باخبر شدن از آن چیزی است که پیرامون ما در جریان است و سینمای مستند یکی از بهترین نهادهای آگاهی بخش در مورد انسان ها، زندگی، رخدادها و دیدگاههای آنهاست که به اصلاح امور توسعه و یاری می رساند. در واقع ما چه وسیلهای جز گفت و گو برای اصلاح امور در دست داریم؟ البته خشونت، قهر، توطئه براندازی، محاربه و انقلاب هم هست! و اگر به آن باور داشته باشیم و زورمان برسد می توانیم آن را به کار گیریم و ثمرات و ویرانگریهایش را باز تجربه کنیم. با وسیله بد به هدف خوب نمیتوان رسید. متاسفانه در جامعه ی بیمار نقدستیزی چه بسا منجر به حقیقت یافتن پاره ای اتهام ها می شود، زیرا آزادی و نقد از احترام برخوردار است و چه فراوان دشمنان در پشت نقاب یک مصلح و خیرخواه از شکل سخن انتقادی به سود خودشان استفاده می کنند. اما نقد واقعی در هر شکل از جمله در قالب سینمای مستند با مخالفت طرفداران تحجر روبهرو می شود و اگر شما از سینمای مستند آگاهی بخش و گسترش حق آزادی آن دفاع کنید با انواع تنبیه ها روبه رو خواهید شد. آنقدر سنت نقد در جامعه ما با سوءتفاهم روبه رو است که هر بار در دیباچه سخن مشخصا نقادانه، ضروری می بینی درباره کلیات مشکل نقد و سوءتفاهمات احتمالی حرف بزنی. یکی از نزدیکانم که مقامی در حد مدیران ارشد داشت می گفت رئیسش چنان روحیه ی نظامی و فرماندهی میدان جنگ را هنوز یدک می کشد که نمی شود فرامین غیرکارشناسانه و مبتنی بر عدم شناخت سوژه ی مدیریتش را به او گوشزد کرد و باید هر بار با سلام و صلوات و مقدمه چینی یک ساعته یک جمله در مخالفت با رایش بر زبان آورد و گوشزد کرد که مثلاً حوزه بحران های اجتماعی و روش حل آن با فرماندهی در تقابل با دشمن تجاوزکار و سرکوبش متفاوت است و مشتی جوان را نباید دشمنان قسم خورده خدا و نبی (ص) به شمار آورد. و فراموش نکنیم قرار است به آنها خدمت کنیم و نیازهایشان را برآورده سازیم و فضای رشد اجتماع و فرد را طبق فرمان خدا فراهم آوریم نه آنکه به برده گوش به فرمان امیال خودمان بدلشان کنیم. از قضا سینمای مستند و مطبوعات هر دو به سبب اهمیت ضرورت نقدپذیری از داغ ترین قلمروهایی اند که با سوءتفاهم روبه رو هستند. هم مدیران - آنان که قصد توسعه و گسترش سینمای مستند را دارند - تحت فشارهای فرساینده نگرش جنگجویانه پاره ای فرادست ها و توقعات متحجر دست و پا می زنند و هم مستندسازان در معرض اتهام، تنگناها و ممیزی اند. زیرا نقد در جامعه ما با ستیز ناعقلانیت ریشهدارمان روبه رو است و تو در هر جمله باید مراقب هزار نکته باشی؛ اینکه ناخواسته مدیر دلسوزی را تضعیف نکنی و کار به دست افراد نابلد و متحجر نیفتد. این که سخن حق تو به ضرر حقیقت مشخصی خاتمه نیابد. این که ... . آیا بچه هایی را دیده اید که به صورت روزمره و عادی با امر و نهی و احساس عدم آزادی پرورش می یابند و به محض پیدا شدن سر و کله ی مهمان و کمی فضای رودربایستی آتش می سوزانند؟ این وا شدن درد دل در حول و حوش انتخابات آدم را یاد همان وضع می اندازد که گاه نتیجه معکوس به بار می آورد. می خواهم مجادلات اخیر پیرامون مسئله هیات انتخاب را بهانه ی نگاهی بنیادی تر به مسئله نقد در قلمرو سینمای مستند قرار دهم و امیدوارم ناشیانه منجر به تضعیف کسانی نشوم که علاقهمند به سینمای مستندند. هرچند خود دل پرخونی از حذف فیلم هایم – "جفت شش" و "تهران هزار داستان" - از جشنواره هایی دارم که سپس آقایان شرکت کننده در هیات انتخاب، تک تک، آن را به ناحق محذوف دانستند. با این همه اکنون نخواسته ام سنگ خودم را به سینه بزنم. راست است در جامعه ما که انواع تنگناها برای بیان آزادانه عقاید و ژورنالیسم منتقد وجود دارد، انتخابات مجالی است که دلمان می خواهد فرصت جویانه از آن سود جوییم و حرفهای ناگفته را بزنیم. زیرا به زودی رای گیری تمام می شود و فضای نسبتا باز به فضای محافظه کارانه بدل می گردد. اما چه بسا در این میان فرصت جویی به فرصت طلبی می تواند تغییر چهره دهد و حتی بدتر. اعتراض ها به مجالی جهت هیاهو و باجگیری، جو سازی، داوری بی انصاف، عقدهگشایی و تسویه خرده حساب تبدیل شود. کمی آزادی در فضای آزادی نچشیده همیشه به هرج و مرج دامن می زند. با همه ی اینها آیا گفت وگو درباره ی مسائل زندگیمان نقد و ارزیابی و به جان زدن برای یک قدم پیشرفت و بهبود عقلانی مناسبات، حق هر شهروندی است که بهرغم فقدان حس دشمنی با یک نهاد و مسئولی باید از آن سود جوید یا محصول خود بزرگبینی، تخاصم و توطئه و انواع اغراض پنهان است؟ با آن که خودشیفتگی، چه همچون مشخصه چرند و چولای یک ویژگی شخصیتی ام و چه اتهامی حاصل سوء تفاهم و های و هوی آنان که دوستم ندارند، انگی است بر پیشانیام، باید اعتراف کنم که جدا خودم را آدم مهمی نمی دانم و برعکس کسانی که حکم قورباغه ای را دارند و خودشان را باد می کنند و فکر می کنند گاوند، خنده ام می گیرد. با این همه گفت و گوی انتقادی را تنها راه بهبود و حق یک شهروند می دانم و از آن دست بر نمی دارم. اخیراً مجادله ای درباره هیات انتخاب جشنواره های فیلم مستند در گرفته که از اعتراض پیروز کلانتری و سپس مصاحبه های دوستان مستندساز با خبرگزاری ها آغاز شد. یکی از خبرگزاری ها هم نظرم را پرسید و حقیقت آن است که من دل خوشی از مصاحبه با خبرگزاری ها ندارم. به سهو یا عمد به سرعت مورد تحریف قرار می گیرید و به دلخواه یک نگاه راست یا چپ در حصار خواسته هایشان به نمایش درمی آیید و من به سبب همان خودشیفتگی دلم می خواهد فراتر از مقاصد این یا آن گروه استقلال نظر خودم را حفظ کنم. این است که به نوشتن و نوشته ام بیشتر اعتماد دارم. نظم رسمی به سینمای مستندمان با دیده تردید و ترس و دشمنی می نگرد. چرا؟ روراست بگویم، نقد در فضایی که نقد کردن امری مکروه به شمار می آید هم عملاً تبدیل به انواع داد و ستد نامشروع پنهانی، انواع تخریب و نیات تاریک تواند شد و هم سرمنشا انواع بدگمانی های سیاه تر و اتهامها و قبل از هر چیز در هر دو مورد، ایدئولوژی و سیاست و نیز منافع نهان نگاه داشته شده موثرند. من بی تعارف می خواهم حرف بزنم. چنین وضع تاثر انگیز و اسفباری در مورد کارکرد نقد، بی پردهپوشی بگویم محصول بحران مزمن خرد انتقادی در جامعه ی در حال گذار و گرفتار انواع آسیب هایی است که علیه عقلانیت در بالا و پایین هر دو وجود دارد، یعنی هم شرایط عقبماندگی تاریخی فرهنگ توده ای که تحت تاثیر سنت های عقل ستیز و مفاهیم مهتری، پدرسالاری و قدغن بودن بوالفضولی است. بر این نقد ستیزی ذهنی یا سوءاستفاده عملی از نقد برای کسب مقام و موقعیت و باج گیری و بند و بست و ... اثر بنیادین دارد و هم اراده قدرت معطوف به استبداد که سابقه و قرنهایش در ذهن و کنش و اسلوب مدیریت قدرتمندان و مدیران جامعه به سرعت زدودنی نیست و منجر به کنش ها و واکنش های عقلستیزانه و نقدگریزانه می شود. این است که نقد هم بیماری و فساد می گیرد و هم نقد سالم مجازات دارد. در چنین احوالی سینمای مستند نه چون ابزار احزاب و قدرت ها بلکه خود بیانگری فردی نقش بی نظیری می تواند در توسعه نقد و نفی خودکامگی ایفا کند.