ذات سینمای مستند استناد به واقعیت است. این نخستین حکم فیلم مستند، واجد مباحثی چند سویه حول واقعیت است:
• معنای واقعیت
• چگونگی نسبت سینمای مستند با واقعیت
• ارتباط مخاطب و درک واقعیت نزد او
ارائهی تعاریف بنیادین و اولیه از واقعیت، بانی فهم متفاوت از هنر، نقش مخاطب و چگونگی ارتباط او با اثر است. در بحث از سینمای مستند، چگونگی خوانش واقعیت، حیات سینمای مستند را رقم میزند. از همین جا است که مجموعهی پرسشها و تردیدها در آموزههای قاطع و قواعد خشک سر برمی آورد:
- آیا واقعیت امری یکه و حاضر و تک معنا است که بیرون ما حضور دارد؟ یک معنای از پیش تعیین شده و همسان برای تمامی آدمیان؟
- ارتباط و درک واقعیت- از برخورد مستقیم در زندگی هر روزه تا نقش هر فرد به عنوان مخاطب وبینندهی اثر- چگونه است؟
- آیا سینمای مستند، گزارش بیواسطهی واقعیت بیرونی است و بازتاب دیگرگونه از واقعیت ناآشکار، امری غیر مستند؟
اگر فیلم مستند را در تنگنای تعاریف کلاسیک از واقعیت محدود کنیم، آن را به نسخهی بدل واقعیت ظاهری تقلیل دادهایم؛ به ردیف کردن ابژههای جهان بیرون و به جمع جبری پوستههای ظاهری واقعیت. و این به معنای تقلید خشک از طبیعت است با نظامی قراردادی. درک واقعیت به عنوان امری تک بعدی، سینمای مستند را به تکرار موقعیتهای مالوف کلیشهای میکشاند که هر یک از ما، در برخورد با روزمرهگی زندگی هر روزه بدان خو کردهایم، تصاویری قابل پیش بینی، رام و تسلیم که راهی جز مسدود کردن کشف و بازشناخت جهان، اندیشه خلاق و تفکر مستقل مخاطب ندارد.
آیا اساسا در سینما، واقعیت محلی از اعراب دارد یا خود،"بازنمود" آن است؟ نزد بودریار حتی در مستندترین نوع فیلمها مثل گزارش ورزشی، واقعیت وجود ندارد. کلوزآپ بازیگران، وولههای تصویری، توقف زمان، بازگشت به لحظات گزارش، هیچ یک نمایش واقعیت نیست، که"وانمایی" آن است،"وانمود" آن است. و فراتر، " آرمان مکالمهی حضوری، زنده و مستقیم" با واقعیت نزد دریدا اساسا ناممکن و بیمعنا است. (۱)
واقعیت مفهومی متناقض و چند سویه است. اگوستین قدیس، زندگی آدمی را "مجموعهای از لحظات و اجزای پراکنده ... و تجارب روانی، یعنی خاطره، ادراک، و پیش بینی" میخواند. (۲) ذات واقعیت واجد آشوب و بینظمی است. برخورد تک معنا و مستقیم در این میان وجود ندارد. حتی تجربهی آدمی در زندگی روزمره و در هر واقعه، واجد تکثر مفاهیم، دریافتی چند پاره، ناهمساز و فرازمانی است. هر واقعه، مجموعهای به هم بافته از تمامی مکانیزمهای فوق را در خیال و ذهن آدمی ایجاد میکند. در این تعریف، اگر فیلم مستند توان نمایش چند پارهگی و کارکرد ذهن و روح آدمی را داشته باشد، به واقعیت زندگی نزدیک شده است و ذات اسنادی خود را حفظ کرده است.
تعریف سینمای مستند از واقعیت تعیین کننده است. طرد مفاهیم نمادین، استعاری و چند لایه از واقعیت در شکلی افراطی، میتواند سینمای مستند را به کاریکاتوری ناتورالیستی بدل کند که صرفا "واقعیت نما" است، که مفاهیم رمزی، ظرفیتهای عمیق تخیل، صور خیال مخاطب، و دریافت دیگرگونه و خلاقهی او از جهان هستی را حذف میکند.
از آدورنو تا ریکور، هنر همچون شکلی از" ابداع معناشناختی" تعریف شد. در چنین دریافتی، بنیان معنا بخش زندگی و هستی، چیزی جز جوهر هنر نیست. این دیدگاههای نوین مولود" تخیل خلاقی" است که کانت پیشتر در "شماتیسم"خود، از آن همچون منشاء اصلی خلق معانی یاد کرده بود. به اعتقاد کانت مفاهیم و مقولات جهان واقع را تنها به میانجی تصاویر یا ایماژهای ذهنی یا بازنمود شماتیک آنها میتوان فهم کرد. پس"قوهی تخیل"، هر مفهوم را به صورت یک تصویر ارائه میدهد. و این شماها به قول کانت "قواعدی برای ترکیب و تالیف تخیلاند" که در ترکیبی پیچیده، به صورت فرازمانی تاویل میشوند. (۳) فهم پذیری نهفته در تصاویر سینمایی را میتـوان با عملکرد شماتیسم قیاس کرد، چنانچه ریکـــور پیشتر آن را با روایت مقایسه کرده بود. (۴) از این رهگذر فیلم مستند میتواند میانجی واقعیت انسانی شود و به آفرینش معناهای جدید بیانجامد.
اگر بپذیریم که ساختار یا شکل بیانگر مفهوم است، آنگاه نوعی از سینمای مستند که نگاهی تک معنا به واقعیت دارد، در عرصهی ساختار، غالبا به سوی الگوی آشنای روایت تک خطی و ریتم یکنواخت میل میکند. نوع دیگر، با تعریفی متکثر از واقعیت، حتی در سادهترین گزینه، لاجرم مفهوم خود را از طریق پیکربندی ساختـاری بیان مینماید. چه، نمایش واقعیت نامنسجم و طبیعت چند پارهی آدمی، تنها از طریق شکست قواعد تک خطی و کـــلاسیک روایت، زمان، و مکان میسر است.
سینمای مستند میتواند جهان را تاویل کند، از واقعیت آشکار به معانی ناآشکار و چند لایه دست یابد. میتواند فراتر از نمایش صرف واقعه و کنش عینبهعین در واحد "نما"، با تغییر ماهوی نگاه، به منش ناپیدای سیال واقعیت، و به چند معنایی دست یابد، که این خود نه دوری از واقعیت، که عین اسناد بدان است.
سینمای مستند میتواند با ویرانی عادتها، ساختارها و مضامین مالوف، از همرنگ پنداری و یکسان شدگی مخاطب در گذرد و انفراد فکری، آزادی اندیشه، و رهایی مخاطب را به او باز پس دهد. از این رهگذر "همگانی شدن دریافت" و مفهوم نامعلوم "مخاطب عام" بدل به گشایش تنوع مکالمه، تفاوت تاویل نزد مخاطب، و نقش او در خلق اثر میشود. و این همان جوهر دمکراسی و آزادی مخاطب بیشمار و ناهمسان است در قبال اثر هنری؛ مگر آنکه از آغاز فیلم مستند را هنر نخوانده باشیم.
۱- رک. احمدی. بابک. معنا و بیمعنایی در بحث بودریار، در: حقیقت و زیبایی، درسهای فلسفه هنر، تهران: مرکز، چاپ دوم ۱۳۷۵، صص ۴۷۲-۴۷۳
۲- رک. فرهادپور، مراد. یادداشتی درباره زمان و روایت، در: ارغنون، شماره ۹-۱۰، ص۳۰
۳- برای شماتیسم کانت، رک. س، کورنر. فلسفه کانت، ترجمه ع. فولادوند، تهران، ۱۳۶۷، فصل چهارم.
۴- رک. ریکور، پل. استحالههای طرح داستان، در: ارغنون، همان شماره، بویژه صص ۵۱-۵۲
این مقاله ابتدا در کتاب حقیقت سینما و سینما حقیقت منتشر شده است.