اربعین و بیرق ساکن یک جنبش

[ همایون امامی ]

نوشته هایی از این دست که در نکو داشت والا بانویی یا بزرگ مردی نگاشته می شوند، غالباً سرشارند از تعارفات و تعریف ها؛ و اغراق سکه ای که در این میان بیش از همه خرج می شود. و تقوایی را نه نیازی به این ستایش هاست و نه حال و حوصله ای و رغبتی در خواننده ای برای خواندن این اراجیف باقی مانده است. پس حدیث دیگری باید گفت تا مگر شنیدنی و خواندنی باشد. شاید که به کار آید.   ه. الف                           

درباره ی ناصر تقوایی بسیار می توان نوشت. چه در مقام تحسین و ستایش و چه بر سبیل نقد؛ و نیز چه بر مدار تحسر از مردی که نه زمانه قدر او بشناخت و نه خود رسم خویشتن داری بجا آورد. اگرچه او همواره در کلامش از خود به نیکی و گاه به اغراق یاد کرده است (1). لیکن در عمل چنان عمل کرد که مخالفانش می خواستند؛ و این همه از او که هوش سرشاری دارد بعید می نمود و همین تحسر می زاید. این مجال را نه فرصتی است؛ در پرداختن به این موضوع، و نه بهانه ی سخن که نکوداشت وی است، چنین اجازه ای می دهد. پس این سخن بگذار تا وقت دگر.
بی تردید مستند های تقوایی بر بسیاری از مستند سازان سینمای ایران تاثیرات جدی گذاشته است. حتی بر سینمای بلند داستانی. لیکن صرف نظر از کلی بافی های ستایش آمیز، در تاثیرگذاری این فیلم ها، به ویژه آثار مستند تقوایی تردیدی نیست. خیلی ها از همان سال های دهه ی شصت که سینمای مستند می رفت به مدد جشنواره های ریز و درشتی، که یک یک سربر کردند مورد معرفی دیگری قرار بگیرد، با نمایش این آثار، به درک متفاوتی از فیلم مستند رسیدند (2). دراین مجال اندک ترجیحم بر این است که از آموخته هایم بگویم. از مستند های تقوایی بسیار آموخته ام، از یکایک شان. حتی از گزارشی ترین آنها که برخلاف مستند های گزارشی امروز تلویزیون سردستی ساخته نشده اند. در این میان اربعین برای من جایگاه دیگری دارد. مستندی شکل گرا که بی نیاز از هر توضیح کلامی معانی گاه پیچیده ی خود را به راحتی بیان می دارد. آموخته هایم بی تردید می تواند آموخته های هر مستند ساز دیگری نیز باشد.
تقوایی در فاصله ی سال های 1346 تا 1350 سرجمع دوازده فیلم مستند برای تلویزیون ملی ایران ساخته است (3).  فیلم هایی با ارزش های متفاوت. از مستند های گزارشی ساده ای چون تاکسی متر تا مستند های گزارش پالوده تری چون نان خور های بی سوادی و آرایشگاه آفتاب، از رویکردی سیاسی در بطن فیلمی مردم نگارانه چون بادجن، اربعین و مشهد قالی تا پنجمین جشن هنر شیراز، از نخل و پنجشنبه بازار میناب تا فروغ فرخزاد و رابطه، همه و همه در یک نگاه، سرشت مشترک خود را به چشم می کشند: اعتراضی اجتماعی سیاسی. رد این اندیشه و رویکرد را در تمامی آثار تقوایی می توان یافت. حال در یکی بیشتر و در یکی دیگر کمتر. ولی رویکرد تقوایی در تمامی این آثار همان است که بود.  قرار شد از دریافت ها و آموزه هایی بگویم که فیلم اربعین به من بخشید.
نخستین درسی که از اربعین گرفتم نحوه ی بیان سینمایی است. سینمای مستند سینمای بسط و گسترش است. یک مستند ساز باید بتواند از یک حادثه ی معمولی پیش پا افتاده ی روزمره، فیلم جذابی بسازد. اینجاست که زمینه ی آگاهی های اجتماعی، فلسفی، سیاسی، که من از آن با دید مستند ساز و یا جهان بینی او یاد می کنم، اهمیت بسیار می یابد. مستند ساز در مواجهه با واقعیت، و در فرآیند تداعی معانی، به مدد آن دانش عمومی، در ذهن خویش، سویه های دیگری از آن رخداد را ترسیم می کند. واکنشی که به شکل گیری تاویل او منجر می شود. هریک از این سویه ها، صورت های ذهنی و مکملی از آن رخداد تلقی می شوند. وقتی این وجه ها مبنای تصویر سازی یک فیلم مستند قرار می گیرند، در عمل به بسط آن یاری می رسانند و آن را در حوزه های دیگری جاری و ساری می سازند. حوزه هایی که معانی متعدد و نهفته ای از آن رخداد را آشکار می سازد. یک برداشت من از بسط، از چنین فرآیندی بدست می آید. به اربعین بازگردیم. فیلمی که قرار است به مراسم سوگواری مردم بوشهر در سوگ حسین بن علی(ع) بپردازد. او نخست با نور و ظلمت می آغازد. در نما های متعددی از پنجره های رنگی بوشهر علاوه بر اشاره به یکی از نماد های زندگی قومی مردم آنجا، به ستیز نور علیه ظلمت اشاره کرده و از این طریق آن را با اسطوره ی نور و ظلمت ایران باستان، پیوند می زند. دوربین در داخل اطاقی تاریک کار گذاشته شده و نوری تند برای لحظاتی از پشت شیشه های رنگی پنجره ای به داخل یورش می آورد و بعد تاریکی است تا یورش بعدی نور که از پس ملاطفت پنجره ها ی بوشهری به درون بتابد. نوعی موسیقی حماسی بوشهری این تصویر ها را همراهی می کند.   
بخشو، آنطور که تقوایی می گوید یکی از خوش صداترین مراثی خوان های عاشوراست. چه آن روز و چه امروز که چهل سال از تاریخ ساخته شدن فیلم می گذرد. هیات عزاداران مسجد دهدشتی، دست در کمر یکدیگر، آن چنان که سنت سوگواری مردان بوشهری ست، حلقه ای تشکیل داده و بر سینه می کوبند؛ و با هر کوفتن، گامی به جلو و گامی دیگر به عقب بر می دارند. بخشو با لحنی سوگوار از زینب می گوید، از ظلمی که بر او رفت و در تصویر همراه با صدای بخشو زنی را می بینیم که در تاریکی ، کوچه پس کوچه های بوشهر را در می نوردد. شدت تاریکی به حدی است که گاه تنها باریکه نوری بخشی از تصویر را روشن کرده و دیگر هرچه هست آوار ظلمت است؛ و زن همچنان زیر صدای بخشو از ظلمت می گذرد؛ و سرانجام با گشودن در خانه ای برای چند لحظه در نور ناپدید می شود. و ظلمت است که همچنان بر کوچه سایه افکنده است. گشودن راهی از واقعه ی کربلا تا به امروز، تمهیدی است تا تقوایی یک بار دیگر از اندیشه ی ظلم ستیز خود بگوید. با این انتقاد که فلسفه ی شهادت حسین بن علی(ع) از محتوا و روح اصلی خود خارج شده و تنها به یک سوگواری صرف و زنجموره بدل شده است. به یاد بیاوریم شروع فیلم را که عنوان درشت اربعین تمام کادر تصویر را پر کرده و به تدریج به عقب رفته و کوچک می شود. آنقدر تا به نقطه کوچکی تبدیل شده و در سیاهی گم می شود. و تصویر باز می شود به تصویر یک سقاخانه با شمع های بسیاری که در آن روشن است؛ و نوعی موسیقی حماسی بر آن مترنم. در اینجا با دو نوع تصویر روبرو هستیم. نخست تصویر هایی از مردان عزاداری که با شور و حرارتی خاص بر آلالت موسیقی کوبه ای خود کوبیده و نوعی موسیقی حماسی پرشور را می نوازند؛ و دو دیگر تصاویر هایی از واقعه ی کربلا که بر یک بیرق سیاه نقش بسته است. تدوین متقاطع تصاویر و حالت پرتحرک موسیقی حماسی به خوبی واقعه ی کربلا را برابر چشمان امروز ما زنده می کند؛ و بینابین تصویر های گاه مجرد و گاه کامل از شیشه های رنگی و آن بازی نور و ظلمت که قبلاً اشاره کردم، واقعه ی کربلا را با دیدگاه باستانی ما در هم می آمیزد تا از پیشینه ی چنین تفکری نزد ایرانیان بگوید. تقوایی در این سکانس تاریخ را با اسطوره می آمیزد تا علاوه بر ترسیم یک رخداد تاریخی مذهبی، سویه های دیگر آن را نیز مقابل دیدگان ما بگذارد. دیدگان ملتی که سلحشوری و حق طلبی از یک سو و مقابله اش با جهل و خرافه و ناآگاهی جزء صفات بارز او از دوران باستان بوده است. وقتی آن سلحشوری را در قاب های بسته و با تإکید بر عضلات محکم عزاداران می بینی اندیشه ی سیاسی تقوایی، بی آنکه کوچکترین نیازی به توضیحی کلامی داشته باشد، خود را بیان می کند. ناگفته نماند که با استفاده از نقوش روز واقعه که بر روی یک بیرق نقش شده، و تدوین متقاطع آنها با یکدیگر به خوبی حادثه ی روز عاشورا برابر چشمان ما شکل می گیرد. زیر همان موسیقی حماسی. نوعی برابر نهادی سیمای دیروز و آن روز قیام حسین بن علی(ع).
تصاویر بعدی، در سکانس هایی که به زندگی بی رونق مردم می پردازد، از علت این خمودگی پرده بر می دارد. اسکله ی خالی و بی تحرک بندر، وقتی زیر تکرار همان موسیقی پرتحرک ابتدای فیلم بر پرده ظاهر می شود، به خوبی از فقر شدیدی سخن می گوید که گریبانگیر مردم بوشهر است. تعطیلی و رکود کاری بندری که روزی جزء فعال ترین بندر های بازرگانی ایران بوده است (4). نمایش نما هایی از نوعی کشاورزی بسیار بسیار ابتدایی، صیادی بی رونقی که در بهترین شرایطش تنها سفره ی کوچک خانواده ی صیاد را برای چند وعده غذا رنگین می کند؛ از نما هایی هستند که از آن باید به عنوان نما های مکملی یاد کرد که فقر را در حسی ترین نمود خود بر پرده تصویر می کنند.
در پایان هیات عزاداران مسجد دهدشتی، پس از آنکه مدتی بر سر و روی خود کوبیدند؛ لباس هایشان را پوشیده و به تدریج متفرق می شوند؛ و از آن جمع پرخروش و آن نواحی حماسی، جز بیرقی که به دیوار چهارمیخ شده و حتی در باد نیز تکان نمی خورد بر پرده ظاهر می شود. بیرقی با نام مسجد دهدشتی.

پی نوشت ها
1. طالبی نژاد احمد، .... به روایت ناصر تقوایی، نشر روزنه کار، تهران، چاپ اول1375
2. از جمله نخستین جشنواره ی فیلم کوتاه بود که در 25 – 20 تیرماه 1369 در تهران برگزار شد.
3. تاکسی متر (1346)، آرایشگاه آفتاب (1346)، نان خور های بی سوادی (1346)، رابطه (1346)، فروغ فرخزاد (1346)، رقص شمشیر (1346)، نخل (1348)، باد جن (1348)، اربعین (1349)، پنجشنبه بازار میناب (1349)، مشهد قالی (1350)، پنجمین جشن هنر شیراز (1350). البته بعدها تقوایی در سال 1383 مستند دیگری به نام تمرین آخر ساخت که به سنت نمایشی تعزیه می پرداخت؛ و جمعی از بهترین تعزیه خوان های ایران در آن حضور داشتند..
4. تقوایی یک جا، در گفتار متن باد جن به رکود تجارت در بنادر جنوب ایران به صراحت اشاره می کند:" لنگه را بادها ویران کرد. نفوس لنگ یک روز هفتاد هزار بود. در سیزده خاکستان بزرگ لنگه، امروز حتی شوره هم نمی روید. و زن شوی مرده بر خاک شوهرش گُل کاسه ی چینی نثار می کند؛ و چراغ نفتی بی نفت به یاد روشنایی." و یا در چند سطر بعد:" نیش داغ آفتاب مار تشنه را گزید و و کُشت؛ و حجره های بازار بزرگ لنگه لانه ی جن شد؛ و موریانه تشنه مرگ شد که نقش چوب دوام آورد."

عکس: جشن مستقل فیلم کوتاه و اهدا نشان ایسفا به ناصر تقوایی، 18 شهریور 89

بخشی از این نوشته ابتدا در روزنامه ی شرق (89/6/18) منتشر شده است.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/06/23
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد