میلاد بهار، از اواخر دهه ی هفتاد تاکنون، هرچند به صورت پراکنده، اما به صورت مستقل و تجربه گرا به ساخت فیلم مستند مشغول بوده است. فیلم مستند همه تون منو می شناسین؟ به موضوع تغییر جنسیت هنرپیشه ی تئاتر و سینما، سامان (فرزانه) ارسطو می پردازد و توانسته با نزدیک شدن و برقرار کردن ارتباطی انسانی و زیبا با سوژه، ابعاد اجتماعی و انسانی این تغییر جنسیت را نمایش دهد. میلاد بهار در این اثر رویکردی اجتماعی در پیش گرفته و به عنوان سینماگر مستند، مقهور سوژه ی جذاب اثرش نشده. در جای جای فیلم حضور فیلم ساز و ردپای او مشخص است و بر خلاف دیگر آثاری از این دست که سوژه نقش پیش برنده دارد، در این فیلم، این مستندساز است که روایت و حرکت فیلم را مطابق میل خود تنظیم و پیاده کرده است. به عنوان نمونه در فصل نخستین فیلم که ارسطو به اداره ی تئاتر می رود، کارکنان با ابراز شگفتی از حضور دوربین و حضور تغییر جنسیت یافته ی ارسطو از او می پرسند که این دوربین برای چیست؟ و بهار هوشمندانه شگفتی آشنایان و همکاران ارسطو را از این که برای نخستین بار با وی که تغییر جنسیت داده روبه رو می شوند، پشت شگفتی آنان از حضور دوربین و گروه فیلم سازی پنهان ساخته و توانسته است بازخوردهای جالب و در عین حال بی پروایی از آنان را ثبت و ضبط کند. در فصول خانه ی ارسطو و درگیری خواهرهایش با همسر وی نیز باز با همین شگرد بدیع و جالب توجه مواجهیم. مستندساز با دخالت و دامن زدن نامحسوس در ارتباط های خانواده ی ارسطو توانسته بحثی عمیق و دیرین را پیش بکشد که منجر به درگیری های لفظی خانوادگی شده و آنقدر این جدال بالا می گیرد که دوربین دیگر دیده نمی شود و به مثابه ی عضوی از خانواده درآمده و واکنش ها و بازخوردها کاملاً طبیعی در حضور دوربین مستند و گروه فیلم سازی رخ می دهد. شاید این فصل از فیلم که به مدد تصویربرداری روی دست ـ و هیستریک ـ امیر جغتایی، بسیار دیدنی و ملموس شده است، از درخشان ترین فصول فیلم است.
تازه بعد از این فصل است که ما باز به زندگی حرفه ای آقای ارسطو نزدیک می شویم و تصاویری از انتخابات بازیگران خانه ی تئاتر را می بینیم که ارسطو برای عنوان بازرسی آن خود را کاندید کرده است. تماشای تصاویر آشنای هنرپیشه های گوناگون و حضور ارسطو در بین آنها با استفاده از موسیقی (که در این جا برای نخستین بار موسیقی در اثر حضور می یابد) بر جذابیت کار افزوده. علی الخصوص این که با استفاده از تدوین موازی در فصل قبل نیز یکی دو نما از این انتخاب دیده شده و برای مخاطبان ایجاد پرسش شده بود.
نقطه نظر مستندساز آن جا پررنگ تر و حضور و دخالت او آشکارتر است که جدای ایجاد فاصله گذاری که از آغاز فیلم با آن مواجهیم، از کارشناس مشاور روانشناسی استفاده شده که حرف هایش را نمی تواند درست و دقیق ادا کند و حضورش در فیلم هربار تصنعی تر و فرمایشی تر می شود. و هربار دوربین نیز به او نزدیک تر شده و نماهایی متفاوت از او را می بینیم که علاوه بر وظیفه ی اطلاع رسانی و پیش برندگی که در فیلم دارد، خود نیز به نوعی هجویه ای بر خود است و بر تمام موانع و مشکلات اداری که پیش راه سامان ارسطو وجود داشته برای عمل تغییر جنسیت، نمایاننده ی این مساله است که چقدر جهان رسمی انسان های رسمی ـ حتی وقتی درگیر موضوع تغییر جنسیت فردی باشند ـ با جهان واقعی فرد در تضاد است.
فصول مربوط به بیمارستان نیز با شگردی جذاب گرفته شده است. استفاده از قطع کوچکتر نما و این که فیلم ساز دوربین را به دست همسر سامان ارسطو داده تا با ایجاد فضایی خصوصی خود او تصویربرداری کند، توانسته نماهایی ظاهراً آرشیوی، و بسیار مهم از فیلم را بسازد که بیش از هر لحظه ی دیگر به حس و ارتباط های سوژه ی فیلم نزدیک شده است.
در این گونه از فیلم های مستند، معمولاً از عکس های مختلف لابه لای تصاویر فیلم استفاده می شود؛ کارکردی که در فیلم همه تون منو می شناسین؟ هم به عکس های کودکی و بازی های تئاتری فرزانه (سامان) ارسطو داده شده و علاوه بر این عکس ها و چند ویدئوی آرشیوی از تئاترهای او، استفاده از سایت های خبری و نظرات مردم در وبلاگ شخصی ارسطو نیز به پژوهش فیلم و پیشبرد مخاطب همراه روایت، کمک کرده است.
نمایش روند تحقیقات و موضوعات خبری و پژوهشی در حین نمایش و ساخت اثر می تواند به باورپذیری هرچه بیشتر اثر و درگیری مخاطب با آن کمک شایانی کند. ویژگی استفاده ی میلاد بهار از این تصاویر حفظ سبک فیلم برداری روی دست ـ که در تمام طول اثر هست ـ و یکپارچگی تصاویر آرشیوی به لحاظ ساختار بصری با روند کلی اثر است. کاری که مستندساز حتی در نمایش عکس ها هم با نزدیک شدن و نمایش بخشی از عکس (مثل خود سوژه که همواره جزئی در کنار اجتماع بوده و نه درون اجتماع) انجام داده؛ و حتی در انتخاب بخش هایی از سریال های تلویزیونی که فرزانه (سامان) ارسطو در آن نقش آفرینی داشته نیز این شیوه دیده می شود.
از نقاط ضعف عمده ی مستند همه تون منو می شناسین؟ می توان به فقدان نوشته و ضعف صدا، که ضعف غالب چنین ساختارهایی در سینمای مستند است، اشاره کرد. اما نیاز به وجود میان نویس و توضیحات نوشتاری در آغاز بیشتر فصول در این فیلم، به چشم می خورد؛ و در کنار کارگردانی، تدوین و تصویربرداری اثر به تکمیل روایت فیلم کمک قابل توجهی خواهد کرد.
جستجوی ظرافت های محتوایی و توجه به ساختار است که به اثری مستند، ارزش می بخشد. اگرنه استفاده از ساختارها و روایت های مرسوم سینمایی امروزه که سینما به عنوان هنری فراگیر و در دسترس در اوج تکامل فنی است، چندان بدیع نیست و نمی تواند به چین اثر مستندی کارکردی مردمی و قابل دفاع بدهد. درحالی که با فراموش کردن و پشت سرگذاشتن دستورالعمل ها و بی پروایی در ساختار و محتوی اثر می توان به شیوه هایی خاص و منحصر به فرد در روایت دست یافت، کاری که میلاد بهار در فیلم همه تون منو می شناسین؟ تا حد زیادی به آن نزدیک شده است.