راز موسیقی
نگاهی به فیلم مستند نواهای گمشده

[ احمد زاهدی ]

این یادداشت کوچک به پاس موسیقی و مهرش، ‏ پیشکش می‌شود به رفیق شفیق: هانی زاهدی

فیلم مستند نواهای گمشده‏ با موسیقی و روایت متن حسـین علـیزاده و کارگردانی علیرضا قاسم خان سال ۱۳۸۶ ساخته شده و در پائیز سال جاری در شبکه‌ی ویدئویی نمایش خانگی منتشر شده است. فیلم روایتی از ساز‌ها و تندیس‌های مربوط به موسیقی از موزه‌ی ملی ایران است.
جدای از انتشار این فیلم مستند در شبکه‌ی نمایش ویدئویی خانگی که در میانه‌ی این بازار مبتذل، خود اتفاقی فرخنده محسوب می‌شود؛ ارائه‌ی مطلوب، بسته‌بندی، طراحی و اجرای جلد قابل قبول و همتراز با آثار جهانی، خود نقطه‌ی قوت و موجب مسرت اهل تماشای آثار ویدئویی و موسیقی شبکه‌ی خانگی است که مدت‌هاست از نحوه‌ی ارائه‌ی غلط و بد این آثار در عذابند. خصوصاً این‌که اثر به همت تهیه‌کنندگانش و به صورت دی‌وی‌دی توسط نشر ماهور، به دو زبان فارسی و انگلیسی عرضه شده که این خود تجربه‌ای بدیع و مفید محسوب می‌شود.
در آغاز روبه‌رو شدن با اثر روی جلد آن با جملاتی به خامه‌ی استاد حسین علیزاده مواجه می‌شویم که ابهام برانگیز و استعاری‌اند. این روند در متنی که کارگردان‏ نیز درباره‌ی فیلم نوشته است ادامه می‌یابد. قاسم خان می‌نویسد که با نمایش آثار مربوط به موسیقی ایران در موزه‌ی ملی ایران‏ فکر ساخت فیلم مستندی به ذهنش خطور کرده که با همراهی تنی چند از دست‌اندرکاران و در ‌‌نهایت استاد حسین علیزاده ـ که فیلم را نیز به‌وی تقدیم کرده است ـ مستند نواهای گمشده ‌ساخته می‌شود.
این ابهام در دقایق آغازین فیلم نیز که با صداگذاری همراه‏ محمدرضا دلپاک ساخته شده‏، باز به چشم می‌خورد. سبک کار قاسم خان در آغاز فیلم، متاثر از فیلم‌های مستند ابراهیم گلستان مانند تپه‌های مارلیک، گنجینه‌های گوهر و یا جام حسنلو ساخته‌ی محمدرضا اصلانی است. و مجسمه‌هایی باستانی را توامان نمایش می‌دهد که تصاویرشان، همراه با موزیک تدوین شده‌ است. تدوین تماشایی و جذاب محمود یار محمدلو که موفق به دریافت دیپلم افتخار برای تدوین این فیلم از نخستین جشنواره‌ی سینمای مستند ایران نیز شده بود.
گفتار متنی هم که به نثری شاعرانه نوشته شده و با صدای گرم و گیرای استاد حسین علیزاده بر تصاویر شنیده می‌شود، ما را بیشتر به حال و هوای مستندهای مذکور نزدیک می‌کند. این موضوع گرچه نقطه‌ی ضعف فیلم محسوب نمی‌شود و فیلم‌ساز مستند با تکیه بر تجربیات موفق گذشته، به آن‌ها اتکا کرده است، اما با این وجود یک‌نواختی آن و تغییر نیافتن فضا هم دست تدوینگر و فیلم‌ساز را در زمان فیلم بسته و آن‌ها مجبور شده‌اند فیلم را بسیار کوتاه‌تر از اندازه‌ای که می‌توانست باشد از کار دربیاورند و هم منجر به ایجازی مضر در روایت شده است. اگرچه کارگردانی قاسم‌خان روح اثر را دریافته و فضا و حس‌آفرینی‌هایش را در خور آن ساخته و همین ایجاد حس نوستالژیک و یادآوری خاطره‌ای بصری در ذهن مخاطب سینمای مستند ایرانی، آگاهانه توانسته فیلم را با معنا‌تر و دلپذیر‌تر سازد.
قرار دادن بخشی با عنوان پشت صحنه در نسخه‌ی منتشر شده، اگرچه توانسته است مقداری از خلاء تصویری و روایی فیلم را پر کند، با این وجود به نظر می‌رسد که خود اثر جای گسترش و بسط بیشتری داشت و بسیار زیبا‌تر می‌شد اگر علیرضا قاسم‌خان به ترکیب و تلفیق فرم‌های مختلف سینمای مستند در ساخت و کارگردانی نواهای گمشده می‌پرداخت.
نخستین تصاویر رویارویی حسین علیزاده با آثار باستانی ـ هفت‌هزار ساله ـ موسیقی ایران و آزمایش آن‌ها، معماگونگی‌ای را که از آغاز اثر با آن روبه رو بوده‌ایم کامل می‌کند. کارگردان آگاهانه ما را به درون حس موسیقیدانی بزرگ از امروز، در مواجهه به نوازندگان و موسیقیدانانی از هزاره‌های گذشته می‌برد. چرا که موسیقی رازی‌ست که به‌سادگی نمی‌توان دریافت. از همین‌روست که در فصل نخست فیلم ابهام غالب است و معما طرح می‌شود تا استاد امروز موسیقی، ما را با خویش همراه سازد برای کشف رازهای موسیقی هزاره‌های دور، برای کشف نواهای گمشده.
نماهای موضوعی و تکرار شونده از دستی که خاک را در جست‌وجوی مجسمه‌ای می‌کاود تا دستی که خاک را با آب آمیخته، مجسمه‌ای می‌سازد، در جهت افشای‌‌ همان راز هستند. دستانی که خاک را جست‌وجو می‌کنند، گویی تا به پیکره‌ای باستانی و گنج نهان آن دست یابند. با آب ـ روشنایی و دانایی ـ که از نخست صدایش را بر فیلم می‌شنویم و آتش که تصویرش را می‌بینیم و آغاز و انجام این فیلم مستند را تشکیل می‌دهد، در می‌آمیزند تا در انت‌ها مجسمه‌هایی از موسیقی بسازند. کاری که فیلم مستند نواهای گمشده نیز به مدد کارگردانی هوشمندانه و دقیق علیرضا قاسم‌خان انجام می‌دهد و از فیلم مستند، به مثابه‌ی یک اثر هنری برای نمایش و انتقال حس آثار هنری باستانی و موسیقی مربوط به آن‌ها استفاده می‌کند.
سکانس رقص پیکره‌ی زن مفرغی مسجد سلیمان از زیبا‌ترین سکانس‌های فیلم است. تندیس کوچک ابتدا در بین دو انگشت دست‌های استاد حسین علیزاده به‌تصویر کشده شده، که گویی با قدرت این دست‌هاست، وقتی ساز‌ها نواخته می‌شوند و صداگذاری کم‌نظیر محمدرضا دلپاک خود می‌نماید‏ زن به‌مدد تدوین هدفمند محمود یارمحمدلو ـ که این هم به طبع سنت تدوین دیالکتیکی، نوعی تداعی معانی و حس‌آمیزی را پدید آورده ـ به رقص درمی‌آید. با موسیقی و تصاویر، تندیس جانی دوباره یافته، از پس هزاران سال خاموشی بر می‌خیزد به پایکوبی.
پس چنین است که علیزاده نوشته: آن روز، روز رستاخیز آن پیکره‌های، سنگی و گلی و مفرغی و نقره‌ای بود و....

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/11/12
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد