در سالهای اخیر، مشاهدات رندانهی ورنر هرتزوگ در باب راه و رسم جهان هستی در مستندهای شگرفی چون مرد گریزلی و برخوردهایی در پایان جهان جدای از جایگاه ثابتش در تاریخ سینمای آلمان، جنبهی آیینی یافته و طرفدارانی پرشور به دست آورده است. ویدیوهای بسیاری به ویروس تقلید از لهجهی متمایز باواریایی فیلمساز که داستانهای کلاسیک کودکان از والدو کجاست؟ گرفته تا جورج کنجکاو را میخواند، مبتلایند.
واقعیت این است که هرتزوگ میتواند کتابچهی راهنمای تلفن را به چیزی جالب مبدل کند، اما معمولاً هدفی بس مهمتر را دنبال میکند. تازهترین فیلم غیرداستانی او، غار رویاهای فراموش شده، دوباره بر این مهم صحه میگذارد: این فیلم اثر برجسته و غیرمعمولی است که از امیال شخصی او فراتر میرود و در عین حال برای درخشش این امیال فضا ایجاد میکند. غار رویاهای فراموش شده ما را به سفری جذاب و سه بعدی به درون جایگاه مقدس از نقاشیهای غاری در جنوب فرانسه میبرد که تا به حال مستند نشده است.
فیلم که به دلیل تاملات غیرمعمولش در باب موضوع تکامل خلاقیت به گونهای است که طرفداران هرتزوگ را به وجد میآورد، بار فلسفی فراوانی نیز با تکیه بر زیبایی و رازناکی ذاتی موضوع پیدا کرده است. هرتزوگ در حالی که مخاطبان را با روایت شاخص خود به شیوهی صدای خارج از تصویر، هدایت میکند، به درون یکی از بزرگترین کشفیات تاریخ فرهنگ بشر نقب میزند؛ کندهکاریهایی بر دیوار غار ۱۳۰۰ فوتی شووه، که به جرئت میتوان گفت جایگاه قدیمیترین نقاشیهای جهان است. غار که تحت تملک دولت فرانسه است و تاکنون تنها شمار اندکی از متخصصان از آن بازدید کردهاند، به اندازهی تاریخ محتویاتش اسرارآمیز باقی مانده است.
هرتزوگ به طور طبیعی با شکوهی حماسی معما را بزرگ جلوه میدهد،گاه بیش از حد به آن ابعاد حماسی میدهد، اما معمولاً به هدف میزند. دوربین او در غار اوج میگیرد و چشمانداز متروک را کاوش میکند، به این ترتیب کل مجموعه را با کرین شاتی (crane shot) شکوهمند (که به ویژه با فرمت ۳-D مجذوب کننده شده است) به بیننده معرفی میکند. او با آزاد کردن مشاهدات کیهانی در باب "هاویه زمان" و موارد مشابه، جسورانه با گروه کوچکش به درون تاریکی رسوخ میکند و به دقت به نور افکندن بر آثار هنری ۳۵ هزار ساله درون غار میپردازد.
فضای عمیقاً جادویی دیوارنگارهها از کنده نگاری با زغال از حیوانات در حال حرکت (تقریباً شبیه گونهای سینمای ابتدایی) تا تلاشهایی برای ثبت تصویر خود (گویی روح آدمیت در درون آنان بیدار شده بوده) را در بر میگیرد. با این حال غار رویاهای فراموش شده، جدای از خصوصیات فردی هرتزوگ، دربرگیرندهی تاملات متخصصان واقعی نیز هست. باستانشناسان بهرهبرداری خلاقانهی نقاشان باستانی را از مختصات فضایی غار برای بازگو کردن داستان و خلق تصور حرکت، مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند. شخصیتهای دخیل در کار مطالعه غار نسبت به ساکنان نامتعارف قطب جنوب در برخوردهایی در پایان جهان که در آن هرتزوگ به پژوهشگران به اندازهی موضوع مورد پژوهش علاقه نشان میداد، مورد موشکافی قرار نمیگیرند. با این حال هرتزوگ غارشناسان را وادار میکند فراتر از نتیجهگیریهای آکادمیک بروند و به تصویر بزرگ نگاه کنند؛ کاری که آنان با کمال میل انجام میدهند. یکی از آنان میگوید: "من دانشمندم، اما انسان هم هستم."
هرتزوگ وقتی نقاشیها را تا آن حدی که به او اجازه داده شده، به طور کامل کاوش کرد، به سراغ زوایای کمتر مهیج اطراف میرود تا بلکه بتواند شیوهی زندگی احتمالی ساکنان غار را نیز بررسی کند. این بخش با کمرنگ کردن عامل حرمت و هیمنه، بخشی از جذابیت ذاتی فیلم را تنزل میدهد. اما درست زمانی که به نظر میرسد هرتزوگ از موضوع بیش از حد فاصله گرفته است، با نشان دادن یکی از متخصصان که با فلوتی ابتدایی آهنگ Star Spangled Banner را مینوازد، بازگشتی فوری انجام میدهد. مطابق معمول، پیشرفت انسان تحت تاثیر پردازش متعالی هرتزوگی قرار میگیرد و مناظر و آگاهی مدرن و نخستین تشکیل یک کل واحد را میدهند. هیچ چیز بهتر از الهام یکسر دیوانهوار نیست که در آن نیروگاهی هستهای و کروکودیلهایی که به واسطهی رادیواکتیو بدون رنگدانه متولد شدهاند نشان داده میشود. به طور طعنه آمیزی، چنین برمی آید که جلوههای سه بعدی تنها جنبهی فیلم است که در آن هرتزوگ خویشتنداری و امساک کرده است. با این حال، با توجه به طبیعت بیسابقه بودن پروژه، تلاشهای فیلمسازی هرتزوگ به شدت کنترل شدهاند و بیش از کارهای غیرداستانی اخیرش به قراردادهای فرم نزدیکاند.
او در سراسر فیلم به هدف عملی نشان دادن هنر درون غار پایبند است و فیلم را با تقدیم آن به کاشفان غار به پایان میبرد. ظاهراً طرحهایی تهیه شده تا نسخهی مشابه غار را برای بازدید عموم بسازند، اما هرتزوگ با نشان دادن این موزهی طبیعی پیش دستی کرده است.