گذشته نگذشته است
نگاهی به مستند نوستالژی نور


چنین به‌نظر می‌رسد که آخرین ساخته‌ی پاتریسیو گوسمن جوهره‌ی همه آثار گذشته‌ی اوست. در سه گانه‌ی مشهور نبرد شیلی که جزء ۱۰ فیلم بر‌تر تاریخ سینمای سیاسی هم انتخاب شده، گوسمن مرتباً تکرار می‌کند: "گذشته نگذشته است".
برای او گذشته معنایی ندارد و خاطره تنها اتفاقی در گذشته نیست. خاطره با ما همراه است و لحظه‌ای از ما جدا نمی‌شود. نوستالژی نور با تصاویری از یک رصدخانه‌ی بزرگ آغاز می‌شود. گوسمن که خود راوی فیلم هم هست توضیحاتی درباره‌ی صحرای آتاکاما و نخستین رصدخانه‌ی شیلی می‌دهد. انگار ما قرار است فیلمی علمی درباره‌ی ستاره‌شناسی و علم نجوم ببینیم.
سکانس‌های بعد، ما را به خانه‌ی دوران کودکی کارگردان می‌برد، جایی که گوسمن متولد شده و رشد یافته. اتاق نشیمن، دیوار‌ها و تابلو‌ها، در ورودی. او از دوران کودکی خود و علاقه‌اش به ستاره‌شناسی حرف می‌زند تا ما همچنان گذشته را با نگاهی از سر دلتنگی به یاد بیاوریم. در حقیقت فیلم‌ساز مشارکت فعال تماشاگر مستند را در این صحنه‌ها طلب می‌کند و به او می‌گوید: تو هم خاطره‌ای از خانه کودکی خود به یاد داری. آن را به خاطر بیاور، آن را در ذهن تصویر کن چنان که من هم مشغول همین کار هستم.
این‌‌‌ همان مفهوم خالص نوستالژی است که گذشته را با نگاهی حسرت زده می‌نگرد. به همین دلیل هم معادل غم غربت را در فارسی برای آن انتخاب کرده‌اند (که شاید ترجمه‌ی دقیقی هم نباشد)، یا چیزی را در زمان‌های دور جا گذاشته‌ایم و اکنون برای آن دلتنگیم. مثل خانه‌ی کودکی، مثل خاطره‌ای از گذشته یا حتی یاد بود عزیزی که دیگر نیست. اما گوسمن مستندساز باهوشی است. او یکی از بزرگ‌ترین شاگردان مکتب سینما/شاهد است و شاید با استعداد‌ترین شاگرد مکتب فیلم‌سازانی مثل کریس مارکر و ورنر هرتزوگ باشد. برای همین به دم دستی‌ترین مفهوم عامیانه از نوستالژی بسنده نمی‌کند.
کنجکاوی کارگردان او را به صحرای آتاکاما می‌کشاند، جایی که باستان‌شناسی و ستاره‌شناسی به هم می‌رسند. نقش و نگارهای کشیده شده بر سنگ که از هزاران سال پیش در این صحرا باقی مانده راهی برای کنکاش انسان امروزی در گذشته است که آثارش امروز هم پابرجاست و منجمانی که در مبداء پیدایش جهان و انسان بر کره‌ی زمین (با دیدی علم گرایانه) تحقیق می‌کنند.
مانیفست فیلم از زمان گاسپار شنیده می‌شود. نور ستاره‌ها که اکنون به ما می‌رسد شاید میلیارد‌ها سال پیش درخشیده باشند و حتی ممکن است آن ستاره دیگر وجود نداشته باشد، اما ما حالا آن را می‌بینیم. حتی از این هم می‌توانیم جلو‌تر برویم و بگوییم شنیدن صدای من و دیدن تصویر من که همین حالا با هم داریم حرف می‌زنیم میلیون‌ها ثانیه قبل تولید شده و سپس به تو می‌رسد، پس می‌توانیم بگوییم از اساس زمان حال وجود ندارد و ما در گذشته زندگی می‌کنیم. این‌‌‌ همان جوهره‌ی آثار گوسمن است که در ابتدا به آن اشاره کردم. حالا با این مقدمه‌ی جذاب، گوسمن می‌تواند به مفهوم آثارش در چهار دهه‌ی گذشته برسد، آثار و عواقب کودتای پینوشه. در همین صحرا که ستاره‌شناسان و باستان‌شناسان گذشته و حال را به هم پیوند زده‌اند، گروهی دیگر نیز خاطره‌ای را جست‌و‌جو می‌کنند، در این صحرا زمانی یکی از بازداشتگاه‌های زندانیان سیاسی برپا بوده است. زندانیانی که در طول دوران زمامداری پینوشه یا کشته شده‌اند و در گورهای دسته جمعی مدفون شده‌اند یا حتی جنازه‌ی آن‌ها هم دیگر به دست نیامده است و حالا وابستگان این قربانیان در آن‌جا به دنبال نشانی از عزیزانشان می‌گردند.
گوسمن صحرای آتاکاما را به قهرمان اصلی فیلمش بدل می‌کند، جایی که گذشته و حال معنا باخته می‌شوند و در ترکیبی دیالکتیکی به هم می‌رسند. حالا دیگر عنوان اثر نیز عنوانی کنایی و نیشدار به نظر می‌رسد. آن‌چه فیلم‌ساز در مقدمه نشان ما داده است نوستالژی‌ای است که در پایان معنایی متفاوت پیدا می‌کند. گذشته هیچ‌گاه از ما جدا نیست و همیشه راهی به اکنون پیدا می‌کند. اتفاقی که در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی روی داد تا همیشه در خاطره‌ی مردم شیلی باقی می‌ماند. این باقی ماندن، باقی ماندنی غیر فعال و آرشیو شده نیست، خاطره‌ای است که همیشه حضور دارد و در ذهن مردم شیلی نقش بازی می‌کند. نوستالژی نور نوستالژی زمان حال است، غم غربتی که گریبان زمان حال را هیچ‌گاه‌‌‌ رها نمی‌کند و محدود به خاطره بازی و غم گذشت زمان نمی‌ماند. فیلم شیوه‌ی کار کارگردان در چهار دهه‌ی گذشته را هم توضیح می‌دهد.
باور این نکته که پاتریسیو گوسمن فیلم‌سازی تاریخ نگار است، باوری است بی‌پایه. او همچنان مومنانه و پایدار درباره‌ی دوران کوتاه آلنده فیلم می‌سازد تا نشان دهد گذشته نگذشته است. او فیلم‌سازی مدرن است که امروز را در گذشته معنا می‌کند و این معنا تلنگری است به ذهن ما که مفهوم مستندگرایی چگونه در سینمای گوسمن تعریف شده.
مستند کنکاشی است ذات و ماهیت رویداد‌ها؛ این‌که چطور سینما حقیقت نهفته از چشم ما را در برابرمان قرار می‌دهد. به این ترتیب است که سینمای گوسمن به صادق‌ترین شاهد همه‌ی دوران‌ها تبدیل می‌شود، از میلیارد‌ها سال قبل که ستاره‌ای می‌درخشد تا هزاران سال قبل که انسانی تصویری را بر سنگی حک می‌کند و تا ۳۰ سال قبل که دیکتاتوری جمعی را پس از تیر باران در گور بی‌نام و نشان دفن می‌کند به این خیال که نسیان و فراموشی همزاد گذشت زمان است؛ غافل از این‌که گذشته هرگز نمی‌گذرد.

این نوشته ابتدا در روزنامه‌ی روزگار (۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰) منتشر شده است.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1390/05/07
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد