سیطره‌ی دیالوگ
نگاهی به مستندهای ۱۴ آبان روز آتش و گفت‌وگو با اتقلاب

[ اسماعیل میهن دوست ]

از برجستگی مستند‌های اخیر روبرت صافاریان، ۱۴ آبان روز آتش و گفت‌وگو با اتقلاب که چندی پیش در خانه‌ی سینما به‌نمایش درآمدند، جدا از طراوت نگاه و دید متفاوت به موضوع، رویکرد فیلم‌ساز در طرح دغدغه‌های شخصی در مضمون و در فرم و روایت و مباحث نظری در مورد سینمای مستند است.
شیوه‌ی موفق صافاریان در این رویکرد تلاش او برای تحقق مقوله‌ی "گفت‌وگو" است؛ گفت‌وگو با موضوع از یک سو و از خلال و آمیخته با آن با عناصر، قواعد و قالب‌های سینمای مستند از سوی دیگر. که دست‌آورد آن به چالش کشیدن مقوله‌ی "تک‌گویی" است. در شرایط و اوضاع احوالی که در اغلب حوزه‌های مختلف اجتماعی سیطره با تگ‌گویی است باید این رویکرد فیلم‌ساز را قدر نهاد. این‌که فقط در عرصه‌ی سیاسی سیطره با مونولوگ است و حوزه‌ی روشنفکری و هنری از جمله سینما از آن مبراست و به‌ویژه در فضای نقد منطق دیالوگ حاکم است تلقی معتبری نیست و این البته استثنا بردار نیست و سینمای مستند و داستانی هم نمی‌شناسد.
به‌طور مثال با نگاهی به فضای حاکم بر نقد فیلم (اعم از تنها برنامه‌ی نقد فیلم تلویزیون و رسانه‌های دیگر) به‌راحتی می‌توان به سیطره‌ی مقوله مونولوگ اذعان کرد. البته دلایل سیطره‌ی یاد شده تاریخی است و مجال بحث آن در این یادداشت فراهم نیست. در مونولوگ (تک‌گویی) هر کس میخ باور خودش را می‌کوبد، به‌راحتی حکم صادر می‌کند و گوهر حقیقت را تنها در دستان خود می‌انگارد. در حالی که دیالوگ؛ (گفت‌وگو) به جریان تبادل تجربه و نظر، ساختار و صورت‌بندی می‌دهد و کمک می‌کند تا به موضوعی که دنبال فهم آن هستیم، و در تعامل با باوری که درباره‌ی آن از قبل داریم، از منظری دیگر و تجربه‌ی فرد دیگری نگاه کنیم و پدیده‌ها را در چند سویگی و چند لایگی‌اش درک کنیم.
صافاریان در هر دو فیلم با طرح افکندن شک و تردید به بنیاد هر آن‌چه که ممکن است قطعی و بدیهی انگاشته شود و به‌ویژه به قالب‌ها، مولفه‌ها و فاکتورهای کلیشه شده که پیش از این به عنوان پایه و اساس و اعتبار مدارک قابل استناد محسوب می‌شد به گفت‌وگویی انتقادی با مبانی جزمی سینمای مستند و به طریق اولی با مقوله‌ی شناخت و نسبت واقعیت و حقیقت می‌پردازد و از این منظر با برپا ساختن چالشی نظری هر فیلم خود از سطح یک مستند خاص مربوط به موضوعی خاص فرا‌تر می‌برد. در گفت‌وگو با انقلاب موضوع فیلم دست مایه‌ی و به عبارت صحیح‌تر بهانه‌ای است برای چالشی با نفس استناد.
فیلم‌ساز در بررسی فیلم‌ها و تصاویر دوران انقلاب بعد از تلاش برای شناخت و تجزیه و تحلیل عناصر بصری و دسته‌بندی نمادهای انقلاب، مبحث ناگفته‌های تصاویر را عنوان می‌کند و با تجزیه تحلیل یک عکس، به فضای خارج از قابی اشاره دارد که به دلیل محدودیت ابزار انسانی در ثبت واقعیت و ضرورت انتخاب قاب متاثر از دیدگاه پس ذهن فرد عکاس خالی می‌ماند و همچنین با تحلیل عناصر حاشیه‌ای به ظاهر بی‌اهمیت درون قاب به محدودیت سندیت عکس‌ها در بازتاب کل واقعیت گوشزد می‌شود. اما شاه بیت بحث نظری فیلم‌ساز در بخش واسازی یک فیلم است. صافاریان در بررسی تکه‌ای از فیلم طپش تاریخ و با اشاره ظریف به باور فیلم‌سازان انقلابی روس "... به این نتیجه رسیده بودند که سینما یعنی مونتاژ" نقش این مقوله در مستند‌هایی از این دست را گوشزد و تاثیر گفتمان مسلط انقلاب و فیلم‌سازان تحت تاثیر این نگره که به شیوه‌ی تک‌گویی از اسناد و عکس‌ها و فیلم‌ها سود جسته‌اند را نقد می‌کند.
اما دیالوگ فیلم‌ساز در فیلم ۱۴ آبان روز آتش از جنس دیگری است. در این فیلم که دوسال قبل از گفت‌وگو با انقلاب ساخته شده است، اگر چه نطفه‌های رویکرد اخیر فیلم‌ساز در آن قابل ردیابی است اما گفت‌وگو در این فیلم به معنای صحیح کلمه که در بالا اشاره شد و در تمامی ابعاد آن صورت نمی‌گیرد و با درجا زدن در سطح گفت‌وگو‌های مکانیکی، فیلم ژرفای لازم را مشابه مستند بعدی نمی‌یابد.
دغدغه‌ی فیلم‌ساز و نقطه تمرکز بحث کمرنگ نظری فیلم حول برداشت و معنای متفاوت تصاویر به جا مانده از آن روز تاریخی نزد اشخاص مختلف می‌گردد؛ نزد آنهایی که در بطن جریانات انقلاب از خیابان‌های آن ایام تهران خاطره دارند و کسانی‌ که به قول فیلم‌ساز "آن زمان در خانه‌هایشان نگران آینده بودند".
از طرف دیگر اشاره به این تفاوت معنا نزد مخاطب امروزی از جمله مستندساز جوان فیلم با خود فیلم‌ساز. اما این‌که این تفاوت معنا غیر از حضور یا عدم حضور فیزیکی در آن ایام و احساسات متفاوت به تفاوت دیدگاه و معیار‌های حاکم بر اقدامات جوانان نیز ممکن است بستگی داشته باشد فیلم در این مورد ساکت است و گفت‌وگویی را سامان نمی‌دهد. صافاریان که در ۱۴ آبان ۵۷ در یکی از میادین تهران حضور داشته و خود شاهد سوختن یکی از بانک‌های دولتی بوده است، بخش عمده‌ی فیلم را به مصاحبه با دو شاهد عینی (یک فیلم‌ساز قدیمی و یک تهیه‌کننده‌ی تلویزیون)، یک مدیرمسئول واحد اسناد انقلاب حوزه هنری و یک مستندساز جوان اختصاص داده و در بستر تقابل احساس آن روز خود و همچنین وقایع‌نگاری مکتوب یکی از انقلابیون با تحلیل‌های رسمی و گفته‌های دو شاهد زنده‌ی یادشده در آن روز، مخاطب را فقط به تردید در صدور حکم قطعی در مورد عاملین به آتش کشیده شدن تهران فرا می‌خواند و در انت‌ها به این بسنده می‌کند که: "تصاویر ۱۴ آبان با همه‌ی اگر‌ها و اما‌ها، خواه کسی که بنزین را ریخته و کبریت را زده مامور ساواک بوده باشد یا یک انقلابی، بر نیروی آتش به عنوان نماد انقلاب گواهی می‌دهد. تصاویر از متنهای واقعی جدا می‌شوند و زندگی مستقل خود را آغاز می‌کنند. فیلم ما هم در ساختن این معنای نمادین نقش خود را بازی می‌کند".
هر چند به نظر می‌رسد قصد فیلم‌ساز در عدم نتیجه‌گیری فیلم و واگذاری قضاوت به مخاطب نیز یک تصمیم از پیش گرفته و مشخص بوده و در پروسه‌ی تحقیق و ساخت فیلم و واکاوی واقعیت و از خلال گفت‌وگو‌ها و مصاحبه‌هایش کشف جدیدی صورت نگرفته که دستآوردی برای فیلم و فیلم‌ساز باشد و یا احیانا مقرر نبوده که داشته باشد. اما در بین مصاحبه‌های فیلم‌ساز با اشخاص، گفت‌وگوی او با مستندساز جوان حاوی نکته‌ی جالب و سوال برانگیزی است. مستندساز جوان در جایی می‌گوید: "تصویر سوختن ساختمان‌ها و مردمی که آن‌جا هستند را که می‌بینم ناراحت می‌شوم به این دلیل که احساس می‌کنم (آن‌ها) از هر کاری برای ممانعت مردم از آمدن به خیابان‌ها ابایی نداشتند..."، وقتی صافاریان می‌پرسد پس شما فکر می‌کنید حکومت آن‌ها را آتش زده، مستندساز جوان پاسخ می‌دهد: "من این‌گونه شنیده‌ام" و اضافه می‌کند: "اگر هم کار مردم بوده به نظر من آن‌ها از شدت و حجم احساسات در آن ایام متوجه نبودند که چه کار دارند می‌کنند". یعنی این اقدامات اگر از ناحیه‌ی مردم صورت گرفته نه یک اقدام آگاهانه بلکه کور و احساسی بوده است.
صافاریان در ادامه احساس شعف آن ایام خود را از مشاهده‌ی سوختن ساختمان‌ها گوشزد کرده و می‌گوید: "شعله‌ای که آن بانک را می‌سوزاند انگار شعله‌ای بود که به جان اقتدار آن حکومت افتاده بود"؛ برای مستندساز جوان خیلی نمی‌توان خرده گرفت که به‌دلیل سن و سال و حضور نداشتن در آن ایام و یا عدم آشنایی با فضای ذهنی جوانان انقلابی آن ایام، اعمال و تفکر آنان را با معیار‌های فکری و بینش فعلی خود بسنجد و نقد کند؛ نقدی که متاثر از گفتمان مسلط "پرهیز از خشونت" عصر حاضر است و بر این اساس اقدامات جوانان آن ایام را ناآگاهانه و ناشی از احساسات تحریک شده می‌نامد و در ادامه می‌افزاید: "مشاهده آن آتش زدن‌ها، حالا هر کسی که آتش زده احساس بدی به من دست می‌دهد و این نشان می‌دهد که آن قدرت تخریبگری که روزهای انقلاب داشته بخش‌هایی از شهر آسیب دیده‌اند و این مسلما خیلی دلخراش است". ولی عدم تحلیل تغییر گفتمان از ناحیه صافاریان پذیرفتنی است؟ این‌که فیلم‌ساز ۱۴ آبان، روز آتش که خود در فضای آن ایام حضور داشته و از احساس شعف خود در فضای تسلط گفتمان انقلاب یاد می‌کند چرا این نکته را برای مستندساز جوان و یا به مخاطب نا‌آشنا به این دگردیسی گفتمان مسلط تبیین نمی‌کند تا گمان نشود عمده‌ی انقلابیون و جوانان پرشور آن دوره (مشابه محمود گلابدره‌ای که فیلم به خاطرات مکتوب او استناد می‌کند) فقط از روی هیجان و احساس صرف یک رفتار کور را مرتکب نمی‌شدند معلوم نیست! بعید می‌دانم صافاریان فراموش کرده باشد که در اثر گفتمان مسلط آن دوران، معیار انقلابی‌گری باور به تخریب ماشین دولتی با قوه‌ی قهریه بود و کم نبودند جوانانی که الگوی انقلابیشان "ماهی سیاه کوچولو با آن خنجر کوچکش برای کشتن مرغ ماهی خوار" و همچنین نواب صفوی‌ها بود! و علیرغم عدم باور رهبری انقلاب به این روش و تلاش برای جا انداختن شعار "خون بر شمشیر پیروز است" و ترویج "گل در مقابل گلوله" به دلیل فوق این مخالفت هیچ‌گاه به رد و تقبیح علنی این روش‌ها در ایام انقلاب منجر نشد؛ نکته‌ای که برعکس در مقطع فعلی و در جنبش‌های روز منطقه و همچنین جنبش موسوم به "بهار عربی" در تونس و مصر به‌طور علنی بیان و ترویج می‌شد و می‌شود. آیا نمی‌توان این‌گونه نیز فرض کرد که به دلیل سلطه‌ی گفتمان انقلاب و به‌خاطر همین زمینه‌های عینی و ذهنی نبود که حکومت شاه گمان می‌کرد اگر برای نیل به مقاصد خود‌گاه خود دست به چنین اقداماتی بزند می‌تواند آن را به انقلابیون نسبت دهد و خاک در چشم جامعه وافکار عمومی بپاشد؟ و یا احتمال نمی‌داد که با زدن جرقه توسط عمال خود و سپس کنار کشیدن، جوانان انقلابی اقدام آن‌ها را تکمیل خواهند کرد؟ آیا تصادفی است که به دلیل تغییر گفتمان مسلط امروزه کمتر شاهد چنین اقدامات و ترفند‌ها از جانب حکومت‌ها هستیم و هر زمان که صورت می‌گیرد شکل کمیک آن اجراهای تراژدیک پیدا می‌کند؟

۱۴ آبان، روز آتش
نویسنده و کارگردان: روبرت صافاریان، تصویر: محمد عاشقی، تدوین: روبرت صافاریان، صدابردار: فرشید فرجی، تهیه‌کننده: سعید رشتیان، محصول شبکه‌ی یک سیما، ۱۳۸۷.

گفت‌و‌گو با انقلاب
نویسنده و کارگردان: روبرت صافاریان، تدوین و انتخاب موسیقی: فرحناز شریفی، گوینده‌ی متن: الهه گلپری، تهیه‌کننده: پیروز کلانتری، محصول شبکه‌ی یک سیما، ۱۳۸۹.

این نوشته ابتدا در روزنامه‌ی شرق (پنجشنبه ۶ مردادماه) منتشر شده است.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1390/05/18
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد