حقیقت ناخوشایند
یادداشتی درباره ی" تهران انار ندارد"
[ پرویز نوری ]
قبل ترها ـ به گمانم حدود دو جشنواره فجر پیش ـ رفقا گفتند که حتما بروم فیلم مستند"تهران انار ندارد"را ببینم، می گفتند که خیلی محشر است و چنین و چنان. راستش از عنوان فیلم خوشم نیامده بود و تصور یک جور اثر شبه هنری روشنفکرانه یا از نوع"معناگرا"را در ذهنم تداعی می کرد. همین مساله موجب شد که نروم ببینم. چند وقت بعد در ایالات متحده پیچ تلویزیون را می پیچاندم که تصادفا رسیدم به کانالی به اسم"لینک"ـ که از شبکه های آزاد بود و با سرمایه ی هواداران و کمک های آنان اداره می شد ـ داشت فیلمی ایرانی نشان می داد درباره ی تهران قدیم و جدید و کنجکاو شدم ببینم و قدری که گذشت احساس کردم عجب ظریف و هوشمندانه شهر ما را ترسیم کرده است. وقتی جلوتر رفت یکمرتبه به ذهنم زد"تهران انار ندارد"! یادم افتاد که رفقا درست گفته بودند مستند فوق العاده ای است. آن وقت بود که دانستم در ساخت آن فیلمساز چه جسارتی به خرج داده است. چقدر هزل آمیز و طعنه دار پایتخت را زیر ذره بین گذاشته، و چقدر شفاف و تلخ ـ شیرین مسائل اجتماعی در آن شهر بزرگ را مطرح کرده است. طی این مدت تقریبا فیلم از یادم رفته بود تا خواندم که تازگی ها بر پرده ی یکی از سینماهای پایتخت رفته است، و البته تعجب داشت نمایش آن و اما، ضمنا اقدامی شایسته و قابل ستایش هم بود. یکی از اقوام سی دی آن را آورد و به من داد و مرا از رفتن به سینما و زجر فیلم دیدن در سالن هایی که زیاد باب طبعم نیست، باز داشت. این بار که نشستم و فیلم را با خیال راحت تماشا کردم دریافتم یکی از زیباترین مستندهای نوع خودش است. شاید بعد از دو مستند مایکل مور ["بولینگ برای کلمباین" و "فارنهایت 11/9"] این فیلم بیشترین تاثیر را بر من گذاشته است."تهران انار ندارد"با مقدمه ای بکر و طنزآلود آغاز می شود. مسعود بخشی ـ کارگردان و نویسنده ـ دارد نامه ای برای ریاست مرکز سینمای مستند و تجربی می نویسد با معذرت خواهی از این که نتوانسته فیلم را تمام کند و در حقیقت سرمایه ی آنها را به باد داده است. بدین گونه موضوع ـ که شرح تاریخی شهر تهران از قدیم تا به امروز باشد ـ همزمان با حضور اکیپ سازنده (فیلمبردار، صدابردار، عکاس و دستیار کارگردان) از فرم متداول و معمول خود فاصله می گیرد. در همان ابتدای ترسیم سیاه و سفید شهر با صدای خسته نصرت کریمی می شنویم که:"تهران روستای بزرگی در حوالی شهرری است که باغ ها و درختان میوه فراوان دارد ... میوه هایشان نیکو و فراوان است و به ویژه اناری دارند که در هیچ یک از شهرها نظیرش یافت نمی شود." این"انار" به مثابه ی تمثیلی از زیبایی و رنگ و لطافت و شیرینی در کنار گوشه ای از تصویر یک زن، لحظه ای در آغاز و سپس در پایان نمود می یابد. آن چه دیگر در طول تجسم اوضاع گذشته و حال شهر پیش رو قرار می گیرد، فاقد نشانه هایی از آن تمثیل است. در واقع اناری وجود ندارد. مسعود بخشی با زیرکی و دانایی همه وقایع ناگوار یا احیانا شاد و سرخوش را در گذر از"طهران"به"تهران"به ما نشان می دهد. می گوید:"تهران از بزرگ ترین، مدرن ترین، منظم ترین، قانونمندترین و عجیب ترین شهرهای جهان است" و به دنبالش روی تصاویری تاریک ادامه می دهد:" اما همچون تمامی شهرهای بزرگ جهان لندن، توکیو، پاریس و نیویورک شهری آلوده، پرسروصدا، کثیف و شلوغ است."نحوه ی اجرای صحنه ها- از ورود مظفرالدین شاه با دوربین فیلمبرداری و آوردن فرهنگ و تمدن غرب به وسیله ی ناصرالدین شاه تا ظهور و کودتای رضاشاه و سلطنت محمدرضاشاه و واقعه 28 مرداد- در خلال نماهایی از حلقه های فیلم که یا رها شده و به دور هم می چرخد یا به وسیله مونتور در اسپلایسر به هم چسبانده می شود، شکل و حسی از حقیقتی که ساخته و پرداخته شده به ما القا می کند. حتی در برخی از جاها انگار که دستی در کار است، فیلم ناگهان قطع شده و فضا از آن که هست به کلی تغییر حالت پیدا می کند. آنچه به توصیف شهر روال و مسیر خاصی می بخشد - و خصوصا جنبه ای مطایبه وار می گیرد- شخصیتی روستایی با لهجه ی آذری است که هر وقت تصویرش در بین صحنه نمودار می شود، می شنویم که می گوید:" تهران شهر بسیار خوبیه، خیلی سرسبزه ... اصلا شهر دگرگون شده، زیبا شده"و این دیالوگ به روی برخی از مناظر و معابر ناجور شهر، واکنشی متضاد به وجود می آورد و خنده ناشی از این واکنش بسیار کارساز جلوه می کند. با تصنیف" ای دریغا که ندانسته گرفتار شدم..."به روی عمیق ترین مسائل اجتماعی مطروحه در شهر تهران، به موقعیت خانه و آپارتمان و برج سازی و مهم تر از آن ملک و زمین بازی می رسیم که البته گناه آن به گردن ساخت آجر توسط کارگران افغانی در پایین شهر و به مهندسان زرنگ برج ساز در بالای شهر انداخته می شود. درباره ی"تهران انار ندارد" بیشتر از این ها می توان گفت. از موسیقی های فولکلوریک یا عامیانه ی قدیمی بر مناظر دیروز و امروز یا فیلمبرداری با دور تند از ترافیک و بهره گیری از آن در شتاب و سرعت و نمایش تصویر شهری آلوده به دود و غبار... سرانجام فیلمساز می خواهد دورنمای حقیقی تهران را مقابل ما بگذارد. اما کدام حقیقت؟ فیلم به ما می گوید:"در دو قرن اخیر تاریخ تهران را یا فرنگیان رقم زده اند که خالی از حب و بغض و تحقیر نیست یا ایرانیان گرد آورده اند که نیمچه حقیقت است."