گفتوگو در مه ساختهی محمدرضا مقدسیان، بیشک یکی از تاثیرگذارترین آثار مستند این سالهاست. هم در ارتباط با تماشاگر و هم در چگونگی برخورد یک مستندساز با موضوع. این است که هنوز هم تر و تازه است و چرا نباشد؟ وقتی که یک مستندساز در عین اینکه تلاش میکند تا سند روزگار خود باشد و هم زمان تلاش میکند تا با روایتی جذاب، تماشاگر را به درون داستان بکشاند و او را شریک کند در نظارهی زندگی یک زن، "آذر"، "آذر زینلی".
زنی که به مرور تمثیلی میشود از زن معاصر، زنی که میخواهد بماند... میخواهد بسازد، امّا برای خویشاناش هم غریبه است... چه برسد به "حاج کمال"، "حاج کمال کمالی"! گفتوگو در مه برشی از زندگی "آذر زینلی" است. تنها زن شورای روستای دستجرد. با آنکه با رای مردم بالا آمده، امّا کدخدای ده حاضر نیست با او در یک جلسه بنشیند. اصلاً چرا باید زنی در شورا باشد؟ "من یک عمر با شیران نشستهام، با روباه نمینشینم"!
فیلم با نماهایی از مه و دشت و دوربین روی دستی که سایهی مردی داس به دست را تعقیب میکند آغاز میشود. آورندهی نامهای است. نامهای که واسطهی آشنایی ما میشود با موضوع، با "آذر"، با "حاج کمال" و حتی سبک و سیاق مستندساز و رویکرداش را با موضوع، همان اول نشانمان میدهد. مقدسیان در همان آغاز خود را وارد موضوع میکند و میپرسد:
- چی بود این؟ نامه بود حاج کمال؟
- سفارشیه.
- چه سفارشی؟ میشه بخونی؟
- نه؟ سفارشیه. بعداً با هم صحبت میکنیم.
...
کی این نامه را برای شما نوشته حاج کمال؟
- این نامه از غیب اومده. غیب. غیب، میدانی چیه؟ از غیب آمده.
- فکر میکنم که نامهای از آذر خانم برای شما آورده.
- من نمیدانم، دیگر با آذر خانم سر و کار ندارم... اصلاً چنین نامهای برای من نیامده... صد کلمه، یک کلمه!
این آغاز خودش یکی از درخشان ترینهای سینمای مستند است. "حاج کمال" را هم نخستین بار این جا میبینم... که یکی به دو میکند با فیلم ساز... که رندیاش را رو میکند... و نشان میدهد که چه اندازه لجباز است.
آنکه قهرمان گفتوگو در مه است، "آذر" است البته، "آذر زینلی". مستند هم قهرمانهای خودش را دارد... قهرمانی که "پویاست" و "به معرفتی رسیده که نمیتواند از آن دست بشوید" و مقدسیان با هوشمندی داستان زندگی او را برایِمان تعریف میکند.
او در مقابل "آذر" قهرمان، ضدقهرمانی را هم قرار میدهد که چندان هم ضدقهرمان نیست، البته و "حاج کمال" ریش سفید شورا را به ما میشناساند تا "آذر" برایِمان کاملتر شود. حریف قدری که خون به دل "آذر" میکند، امّا اصلاً آمده است انگار که به "آذر" اعتبار بیشتری ببخشد تا به شناخت دقیقتری از او برسیم. از گرههایی که قرار است سد راهش باشد... از نبرداَش با کهنه پرستی... از غصه خوردناش برای درختهای خشکیدهی روستا. زنی که حس مسئولیت بالایی دارد. زنی که دوست ندارد مثل بقیهی زنان روستا باشد. میخواهد کاری بکند... امّا نمیگذارند. نمیخواهند صدایاش را بشنوند و خُب، گفتوگو در مه ساخته میشود که صدایِ او باشد. صدایِ اعتراض او باشد و مگر نه این است که مستند قرار است صدایِ بیصدایان باشد و مقدسیان از این امر به خوبی برآمده است.
فیلم ساز – پژوهشگر چون "آذر" را طی پژوهش و بازبینیهای متعدد خوب شناخته، چالشهای او را به درستی بیان میکند. جوری که از دیدن "آذر" در تجمع این همه بیگانه دلت میگیرد جایی که تک تک درها را میزند، امّا زنان ده نمیآیند. به یاد آورید که به تنهایی در کوچهها قدم میگذارد و صدای عوعوی سگها تمام روستا را لبریز کرده است. با این وجود تلاشاش را تحسین میکنی و جدالاش، با "حاج کمال" برای او میشود نبرد علیه سنتهای پوسیده، انگار... بیآنکه فیلم به ورطهی شعار کشیده شود، این تعارض و جدال با تدوین موجز و درستی که در روایت فیلم بسیار موثر است، به قدری صادقانه روایت میشود که درست میشود بخش جذاب فیلم.
چیرگی فیلم ساز و تدوینگر - محسن عبدالوهاب -، در هم نشینی دو شخصیت جذاب فیلم تا به آنجاست که تو علاوه بر اینکه عمیقاً با "آذر" احساس همدلی داری، از سوی دیگر نمیتوانی از حاج کمال متنفر باشی و انگشت اتهام را به سوی او بگیری.
در واقع مقدسیان در ترسیم این دو، با شیوهی ترکیبی مشاهدهگرانه و تعاملیاش روشی را برگزید که حاج کمال عبوس فیلم، نه تنها رنگ و بوی انسانی خود را در فیلم حفظ کرده، بلکه با طنازیاش به یکی از شیرینترین شخصیتهای سینمای مستند بدل شود. نگاه کنید جایی که به شیرینی، ترانهی مشهور "رعنا" را برایِمان میخواند.
دقت کنید که یک مستند شخصیت نگار تا چه اندازه باید با ظرافت عمل کند که هم بتواند لایههای درونی و انگیزههای آذر را به خوبی ترسیم کند و هم بتواند توافق شخصیت لجبازی مثل حاج کمال را بگیرد و البته همراهی این دو را تا پایان فیلم داشته باشد؟ که پا پَس نکشند؟ که باشند تا انتها و از همه مهمتر اینکه خودِ فیلمساز هم بتواند در برابر کج خُلقیهای حاج کمال دلسرد نشود و حتی جایی متواضعانه بگوید: "من معذرت میخواهم". و آنها که مستند شخصیت نگار ساختهاند، میدانند که سختترین بخش ماجرا همین است انگار. و این نکتهای است که تبحر فیلم ساز را در روششناسی با موضوع نشان میدهد و نشان میدهد که تنها موضوع نیست که اهمیت دارد که برخورد با موضوع شاید مهمتر است.
این است که گفتوگو در مه هم سرگرم کننده است و هم آگاهی بخش و ورودش به سینمای خانگی بیشک موفق. پنجرهای برای دیدن. تجربهی جدیدی که مخاطباناش را با خود به سفر فراموش ناشدنی میبرد تا صدای اعتراض زنی را بشنوند که میخواهد شنیده شود و به قول آن منتقد محبوب؛ "چه خوب که فیلم آن گونه تمام میشود... که گویی هرگز تمام نمیشود!".
در همین زمینه:
مجموعهی مستند "هوای تازه" عرضه شد