جامعه بر اساس ساختارها تعریف میشود. ساختارهایی که مرزکشی میکنند و انسان را وا میدارند که خود را درون این مرزها تعریف کند. انسانها به جبر تاریخ و تقدیر کوشیدهاند به این ساختارها تن در دهند. در بسیاری مواقع، برخی از آنها در شرایطی واقع میشوند که خود نیز از جبر ساختاریشان آگاه نیستند و از روی ناخودآگاه برای آنچه مایملک این ساختارها محسوب میشود، دل میسوزانند.
اما در برخی موارد انسانهایی یافت میشوند که از ساختار زندگی خود به تنگ آمده و بر آن میشورند. این برآشفتن نیز جز با آگاهی حاصل نمیآید و مصداق این عبارت معروف است که تا عصیان نکنند، آگاه نمیشوند و تا آگاه نشوند نمیتوانند عصیان کنند.
مستند کمی بالاتر ساختهی لقمان خالدی نیز نمایشگر یکی از همین معدود افرادی است که میخواهد از ساختارهای تعیین شدهی اجتماعی پیرامونش سرباز زده و کمی بالاتر بنشیند. خالدی در این اثر سراغ رفتگری رفته که شهریار نام دارد. او بسیار دوست دارد نویسنده شود و در این راه از همهی زندگی خود میگذرد. خالدی در مستند کمی بالاتر توانسته به زندگی فردی نزدیک شود که نمیخواهد در قواعد و ساختاری که دیگران برای او تعیین میکنند جای گیرد. قواعدی که او را نه چونان شخصیتی در جامعه بلکه به سان تیپی تکرار شونده در نظر میگیرند که رفتاری چونان دیگر تیپهای اجتماعی شبیه به خود دارد.
نکتهی جالب در مورد شهریار در این نهفته که وی علاقه به نویسندگی دارد، علاقهای که توامان با آگاهی است و همین مسئله ما را به درک موضوع بسیار نزدیک میکند. علاقهی او از جنس دستیابی به مادیات نیست، وی سری پرشور دارد که میخواهد آگاه شود و دیگران را آگاه کند. همین شناخت است که در ادامهی مبارزه او را نه تنها تلاشی برای نویسنده شدن، که به مبارزهای برای بودن و دفاع از هویت خود بدل میکند. بسیاری در تلاش هستند که میان او و علایقش خطکشی کرده و بنابر عرف اجتماعی وی را موجودی از خود بیگانه کنند، اما شهریار این اجازه را به آنها نمیدهد. در فصلی از فیلم که وی برای خواندن داستان نزد حلقهی داستاننویسی شهر خود میرود، دیگران با دیدی از روی سخره وی را مینگرند. یا آنگاه که به ناشران برای چاپ داستانش مراجعه میکند، جملگی او را فردی ناشی میانگارند؛ تقریبا از همین زمان است که ما در مییابیم شاید او نویسندهای صاحب استعداد نباشد، اما حداقل جذب تلاش او برای رسیدن به هدفش میشویم و همین مسئله راز موفقیت فیلم خالدی است که اثر وی را از یک گزارش از شخص ساده ارتقا میدهد.
در اینجا یک انسان میخواهد از هویت خود دفاع کند. زمانیکه سرباز برای بردن کبوترهای او میآید، شهریار جانانه از این کبوترها دفاع میکند، نه به این خاطر که این کبوترها تنها همدمهای او برای تنهاییها و داستانهایش هستند، بلکه او کبوترها را بخشی از هویت جدید خود در نظر میگیرد. از دیگر فصول جذاب فیلم، آن زمانی است که شهریار به همراه همسرش برای خرید مانتو میروند. در این فصل شهریار نمیتواند سلیقهی خود را که متفاوت از ساختار سنتی جامعه است به همسرش بباوراند و همسر آنچنان رفتار میکند که در ساختارهای سنتی برای او تعریف شده است. در این فصل شهریار دوباره از ساختارهای سنتی عقب میماند. همین نکته است که سبب میشود، شهریار در خانوادهاش نیز احساس غربت کند.
خالدی برای نمایش میان عقاید شهریار و اطرافیانش از تکنیک مصاحبه استفاده میکند. تکنیکی که در آن ماهیت اطرافیان شهریار به خوبی خود را مینمایاند. این افراد با آنکه آهسته، با شرم و طمانینه سخن میگویند، اما اکثرا در سخنان خود نوعی خشم پنهان را تسری میدهند. گویا شهریار در حق آنها بزرگترین ظلم عالم را روا داشته و آنها نمیتوانند انتقام خود را از وی بستانند. اینجاست که شهریار اندک اندک برای آنان به یک دیگری بدل میشود، اما آسیبپذیری شهریار سبب میشود که این افراد دیگری را که خود ساختهاند دفع نکند و بکوشند او را نیز به خود شبیه نمایند. اینجاست که دوباره میتوان به ابتدای بحث بازگشت و دفاع شهریار از خود در برابر این اجبار برای همرنگ شدن با جمع را مورد توجه قرار داد.
شاید اگر خواسته باشیم در سینمای داستانی ایران نمونهای را برای شخصیتهایی همچون شهریار مستند کمی بالاتر جستوجو کنیم به فیلمهای داریوش مهرجویی برسیم. در فیلمهای او نیز آدمهایی هستند که تاوان خود بودنشان را بسیار گزاف پرداخت میکنند و البته مورد تشابه بیشک تنها فیلم نارنجی پوش نیست.
کمی بالاتر محدودهی اصلی تصویری خود را داخل منزل شهریار تعریف میکند. فیلم فصول دیگری نیز دارد که بیرون از خانه میگذرد، اما برای نگارنده پایگاه اصلی تصویری فیلم خانهی شهریار است. جایی که او میتواند آزادانه به هر سو حرکت کند، اما در نهایت به بندی میماند که جز در قفس خود اجازه حرکت ندارد. از همین روی دائم خود را به در و دیوار میکوبد. خالدی با همین انگارهی مختصر نیز توانسته به ارائهی چهرهی دقیقی از سوژهی مورد نظرش دست یابد. اتفاقی که برای یک اثر مستند بسیار مغتنم است.
عکس، صحنهای از فیلم است.