"دمایِ هوا پایین. باد از شمال غرب میوزد. رگبارهای باران. دریا پرشکن و خاکستری. درختان سرو، بلند و ابرهای پاییز، امروز سی شهید را در شمال غزه به خاک افکندند. از جمله دو زنِ شرکت کننده در راهپیمایی که خواستار سهم زنان از امید بودند. آسمان بلند است. دریا، آرام و آبی. باد از جهت شمال میوزد... و هنوز مردم اگر زنده بیدار شوند، میتوانند بگویند صبح به خیر. سپس به کارهای روزمرهی خود بپردازند: تشییع شهدا.» *
این کلمات، سطرهایی از گفتارِ متن پنج دوربین شکسته نیست اما کلماتِ همان تصاویریست که مستندِ پنج دوربینِ شکستهی عمادبرناط هم عمیقن با آن سرو کار دارد؛ گویا وقتی رنج و جنگ حقیقتِ زندگی میشود واکنشِ آدمها دربرابر این جهان خشونت بار- وقتی درماندهاند، وقتی کاری از دستشان بر نمیآید - ثبتِ آن خشونت است. آدمها با ثبتِ «بدی» از «بدی» انتقام میگیرند انگار. و پنج دوربینِ شکستهی عمادبرناط هم برآمده از دل این سنت قدیمیست.
عمادبرناط فیلمساز نیست البته. او کشاورزیست که چندسالیست شب و روزش را با ضبط کردن تصاویر میگذراند؛ تصاویری از روستای بلعین- در کرانهی غربی رود اردن- که خانوادهاش نسلهاست در آن زندگی کردهاند. سال دوهزاروپنج بود که هم زمان با تولد چهارمین فرزندش «جبرئیل» تصمیم گرفت دوربینی بخرد و با آن تصاویرِ خانوادگی خود را ضبط کند. تصاویری که در بهترین حالت میتوانست مجموعهای از خاطراتِ شخصی و خنثی باقی بماند؛ ولی به زودی با شروع شهرکسازیها و محصور ساختنِ روستا عماد برناط احساس میکند که نمیتواند خود را از آنچه که در بیرون ِخانه اتفاق میافتد جدا بداند. این گونه است که دوربین به بیرون راه باز میکند؛ بیرونی که عماد برناط شاهدش است بیرونیست که جنگ و خشونت بخش جدایی ناپذیر آن است. بیرون اندوه و جنگ؛ بیرونِ درختان زیتون و خانههایی که در محاصرهی سربازان است. در محاصرهی بلدوزرها و تانکها. او طی پنج سال هر هفته جمعه عصرها به میان هموطنانش میرود و از تظاهرات و درگیریها تصویر میگیرد. روستائیان و حامیانِ صلح در اعتراض به حصاری که مقامهای اسرائیلی اطراف ِ روستا کشیدهاند و بناست آنها را از زمینهای کشاورزیشان جدا کند تظاهرات میکنند و دوربین برناط از لحظه به لحظهی این اعتراضات حدود هفتصد ساعت تصویر میگیرد. از طریق پنج دوربین که هر کدامشان طی این سالها به خاطر اصابت گلوله، ترکش و گازهای اشک آور بارهاو بارها شکسته شدهاند. با این حال او تصویربرداری را رها نمیکند و جسورانه در همهی این لحظهها هربار با دوربین جدیدی به ضبط و ثبت اتفاقات میرود و سرانجام تصمیم میگیرد با همراهی گای داویدی- که پیش از این در ایندی مدیا مشغول بوده و فیلمسازی را تجربه کرده بود کار را ادامه دهد. آنها با شجاعت و مداومتی که ذات مستندهای بحران است به فیلمبرداری ادامه دادند و با سیصد ساعت راش دیگر فیلمنامه را نوشته و تدوین را آغاز کردند.
اما فیلمی که مجموعهای از تصاویر ضبط شده است بر چه ساختاری بنا شده؟ چگونه میتواند از یک گزارشِ خبری یا یک اثرِ خودبیانگر و اتوبیوگرافیکال صرف آن سوتر رود؟ ساختار سینمایی فیلم هم از دل رئالیسم جاری در زندگیاش شکل میگیرد. فیلمسازان نقطهی شروع فیلم را با تولد جبرئیل فرزند عماد برناط آغاز میکنند و به این ترتیب نشانهگذاریهای بعدی فیلم هم با بزرگ شدن جبرئیل پیش میرود. ایدهی دراماتیکی که علاوه بر اینکه فیلم را به اثری فرایندمحور تبدیل میکندگاه حتا به تصاویر آن وجهی تغزلی و تمثیلی میبخشد؛ «جبرئیل» «فلسطین» است انگار وقتی تمامِ رویاهای معصومِ کودکانهاش را به خاک میسپارند؛ همچنان که سالها میگذرد. درختان زیتون در پیش چشمانِ جبرئیل در محاصرهی تانکها و بلدوزرها از جا کنده میشوند، به آتش کشیده میشوند، به سیمهایِ خاردار و حصارهایِ دورِ خانهها اضافه میشود و آدمها معصوم و بیگناه جلوی چشمانش جانشان را از دست میدهند. جبرئیل از وقتی که نوزادیست تا وقتی که چهارساله میشود، تمامِ این سالها با نگاه خود حیران به تماشای زخمهای جهان مینشیندکه با هرفصلِ تازهی فیلم زخمی تازه بر میدارد؛ فصلهای فیلم هم حاصل توقفهاییست که بعد از هر بار شکسته شدن دوربینها برای عماد رخ میدهد. این موتیف به الگوی ساختاری فیلم تبدیل میشود و بعد از شکستن هر دوربین فصل جدیدی روایت میشود و به این ترتیب لحن ساده و صریح فیلمساز در رئالیسم جاریِ فیلم حل میشود. همین سادگیها باعث میشود که تحسین خود را نثار فیلمسازانی کنیم که بیهیچ ادعای عجیب و غریب و ساختار روایی پیچیده تصاویر خام و تکان دهندهای را به فیلم مستندِ تحسین برانگیزی بدل میکنند که کارکرد جهانی دارد.
مستنِدی که از دلِ یک آماتوریسم تفکربرانگیز خلق شد و تحسین منتقدان را برانگیخت. حضور در جشنوارهی ایدفا، نامزدی برای اسکار و جایزهی اصلی جشنوارهی ساندنس و زردالوی طلایی از دیگر افتخاراتی بود که پنج دوربین شکسته برای عماد برناط به ارمغان آورد. هر چند فیلم بعدها به سبب تهیهکنندگانش مرکز مناقشاتِ بسیاری شد، اما عماد برناط و گای داویدی در اظهار نظر شخصیشان گفتهاند: "امیدواریم مردم پیش داوریها را کناربگذارند و با چشمانِ نویی به تماشای فیلم بنشینند؛ به نظر ما ساده است که هنگام تماشای فیلمی با چنین محتوایی از درد و مناقشه چشمانمان را ببندیم و این تجربه را به مجموعهای مرزکشی فروبکاهیم: درست و غلط، خوب و بد، ما از بیننده میخواهیم تا بغرنج گونگی، زیبایی و عواطف این شرایط را به تمامی لمس کند."
* رد پروانه ها/ محموددرویش/ برگردان مریم حیدری
- این مستند سال گذشته در جشنوارهی بین المللی سینماحقیقت در ایران به نمایش درآمد.
- این یادداشت ابتدا در ماهنامهی تجربه منتشر شده و توسط نویسنده برای باز نشر به رای ُبن مستند ارایه شده است.