استیو هوور کارگردان برادر خونی، در میانه فیلم به استنباط زیبایی از جهان آدمهای مقابل دوربینش میرسد. زندگیهایی سراسر در رنگ و شادمانی که درنهایت در پایانهایی تلخ و تاریک به سکون میرسند. هوور در این اولین مستند و درواقع اولین فیلمش، چندان علاقهای به یافتن دلیل چنین پایانهای تیره و تاری ندارد. او درواقع در واکنش به اقدام شخصیت فیلمش ــ که به اقتضای روایت برادرش برادر مینامدش ــ تنها در آنچه شاهدش هست، سیر میکند و سعی دارد به تصویری مشخص از ماهیت و واقعیت پذیرفتهشده آدمها و اتفاقها دست یابد. راکی در پی یک تصمیم تقریباً ناگهانی تمام زندگی خود در آمریکا را رها میکند و به دنبال فرو نشاندن چیزی در درون خود به آن سوی کره زمین به هند سفر میکند تا با کمک کردن به یکسری بچه به زندگیاش معنای دیگری بدهد. اقدام ناگهانی او درواقع با تصمیمی عجیب به اتفاقی منحصربهفردتر تبدیل میشود. او به عضویت هیچ سازمان یا ارگان دولتی یا خصوصی درنیامده است. تنها و بدون هیچ پشتوانه مشخصی به هند سفر کرده و درنهایت به مدرسه و بیشتر پرورشگاهی مخصوص کودکان مبتلا به ایدز رسیده است. او حتی تصمیم بر جمع کردن کمکهای مالی یا درمانی برای این بچهها را نیز ندارد. تنها هدف او بودن در کنار این کودکان است. چراکه به دلیل بیماری خطرناکی که مبتلا هستند، اغلب حتی از سوی خانوادههای خود نیز رانده شدهاند؛ روستایی دورافتاده و پروشگاهی که با حداقل امکانات درمانی و رفاهی تنها مامن این بچههاست. استیو هوور در سرتاسر فیلم همچون برادر خود تنها در پی بودن در کنار این کودکان است. نه از برادرش قهرمان میسازد، نه از ارگانهای مسئول دیوهایی بیرحم و نه حتی از بچهها ابزارهایی برای برانگیختن ترحم دیگران. این دستاوردی است که مستند برادر خونی را در کنار ساختار قابل قبولش به فیلمی تاثیرگذار و موفق بدل کرده.
فیلم در روندی مشخص و با به تصور کشیدن بیقراری برادر در سفر کوتاهش به آمریکا سعی در نزدیک شدن به شخصیت او دارد. او همواره بیقرار و مضطرب است و همواره به دنبال راهی است تا بتواند با بچههایی که به همان اندازه منتظر بازگشت او هستند، ارتباط برقرار کند. این مقدمهچینی محرک موفقی است برای برانگیختن حس کنجکاوی مخاطب برای پی بردن به دلایل چنین اتفاقها و رفتارهایی. فضای سرد، خالی و مضطرب شهر آمریکایی بلافاصله بعد از رسیدن به هند در شلوخی و رنگ و شادابی بچهها و محیط زندگیشان غرق میشود. دوربین هوشمند هوور با قابهای نامنظم و حرکات سریع هارمونی جذابی را با رنگهای شاد و متنوع محیط برقرار میکند. برای مدت تقریباً زیادی فیلم از مسئله اصلی بچهها یعنی بیماری ایدز فاصله میگیرد. درواقع نیاز اصلی این بچهها و به زعم فیلم تمامی کودکان در بند چنین تراژدیهایی در وهله اول یک همراهیکننده است. کسی که نه از روی ترحم بلکه از روی حس انساندوستی در دیالکتیکی رفتاری با آنها وارد شود. خلا بیکس بودن چنین اهمیت و جایگاهی به این حس ساده و ابتدایی داده است. به جز چند پلان معدود تقریباً هیچوقت شکایتی از کمبودهای دارویی یا مالی و رفاهی موجود در زندگی این بچهها خبری نیست. اما همین چند پلان به اندازه یک فیلم کامل شدت و عمق این کمبودها را به نمایش میگذارد.
درنهایت فیلم در ادامه روند مشخص خود و با دستاویز قرار دادن وخیم شدن بیماری یکی از بچهها در موازات با تم اصلی خود به دومین مسئله و البته دردناکترین مسئله زندگی این بچهها نزدیک و نزدیکتر میشود. این انتظار برای مرگ هر چند در سراسر فیلم مشهود است، اما تقریباً و شاید به خاطر ماهیت بیماری ایدز هیچ آمادگی مشخصی برای روبهرو شدن با چهره کریه آن وجود ندارد. دستپاچگی پدر یکی از همین بچهها در شبی که بیماری دخترش را از پای درمیآورد همانطور که در سکانس آغازین فیلم به تصویر کشیده شده است، دوباره و دوباره و هر بار در شکلی جدید در زندگی مبتلایان به ایدز بازمیگردد و تکرار میشود. هوور نیز با آگاهی به این حقیقت تصاویر رنگارنگ فیلمش را درنهایت به مواجه رودررو با وضعیت اسفبار یکی از این کودکان در دوران اوج بیماریاش میرساند. از این رو شاید مکثهای طولانی دوربین روی چهره متلاشیشده از شدت بیماری یکی از همین بچهها سخت و حتی زننده باشد، ولی به همان اندازه امری لازم و ضروری و البته در هماهنگی کامل با ساختار مشخص فیلم به عنوان یک اثر هنری با هدف مشخص انسانی-اجتماعی قرار دارد.
فیلم درنهایت با بهبود بیماری کودک و بازگشت او به وضعیت نرمال دوباره گریزگاهی برای بازگشتن به دنیای رنگارنگ پرورشگاه پیدا میکند. تا درنهایت با پیش کشیدن مسائلی که راکی برای ماندن در هند دست به گریبان آنهاست، دوباره برادر خونی را در مرکز فیلم قرار دهد. از لحاظ ساختار دیالکتیکی فیلم این گریز دوباره و پرداختن به برادر هرچند از یک بعد به نوعی کاملکننده شعاع دید فیلم است، اما در تضاد شدید با استنباطی قرار دارد که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد. فیلم برای باقی ماندن در نقطه اوجی که برای رسیدن به آن برنامهریزی کرده است، نیاز به یک پایان تکاندهنده دارد؛ پایانی در قرینهگی تمام با زندگی این بچهها. اما شاید بیشتر به خاطر یک نوع مکانیزم دفاعی احساسی از سوی فیلمساز و قدری تحت تاثیر انتظار مخاطب، هوور با تاخیر زیاد روی مسئله اقامت برادر و راه چاره او... ازدواج با یک دختر هندی موفق میشود تراژدی زندگی بچهها را در امیدواری و ملودرامِ کشوقوس داستان ازدواج راکی تا حد زیادی از شکل اصلی خود خارج کند. هر چند این تمهید یک بیراههروی نامعقول در مسیر فیلم است و درنهایت تاثیر مسئله اصلی را کاهش میدهد. با این حال پتانسیل موجود در اتفاقات پیرامون میسر شدن یا نشدن اقامت برادر نیروی محرکه کافی برای پیش رفتن مکانیزم فیلم را فراهم میکند و درنهایت برادر خونی را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین مستندهای سال 2013 مطرح میکند؛ سالی که بدون شک سینمای مستند یک قدم از سایر گونههای سینما جلوتر بود. و اهمیت این موضوع زمانی بیشتر مشخص میشود که یک نگاه ساده به فهرست برترینهای سال نزد منتقدان مطرح دنیا خبر از سالی پربار برای سینما در همه شاخهها و گونههای آن میدهد.
* این گفتوگو در چهارچوب همکاری میان ماهنامه فیلم نگار و رای ُبن مستند ابتدا در شماره 138 فیلم نگار منتشر شده است.