زندگی کردن فیلمساز با فیلمش از قاب سینما بیرون میزند و مخاطب این زندگی را نهفقط با چشمهایش که با جانودل میبیند. از قضا تعداد زندگیهای پرباری ازایندست زیاد نیست. نهتنها برای من و شما بهعنوان تماشاگران سینما که برای داوران آکادمی بزرگ اسکار هم زندگی کردن یک فیلمساز با سوژهاش و دنبال کردن آن در سالهای متوالی توسط او پیوسته اتفاقی ارزشمند بوده است. اینکه فیلمسازی پی سوژهاش را در لحظات مختلف گرفته و همچون والدی که موظف به مراقبت و پرورش دادن او بوده است، لحظهای از او غافل نمانده است. شش قرن و شش سال از این دسته است. فیلمی با دو والد ارزشمند؛ مجتبی میرتهماسب و محمدرضا درویشی. دو والدی که همپای هم کودکشان را بزرگ کردهاند و حالا پس از شش سال او را بهجایی رساندهاند که میتواند روی پای خودش بایستد و با مخاطبش ارتباط برقرار کند. کودکی که هشتادودو دقیقه زمان دارد تا به ما نشان دهد آنچه در این جستجو و قد کشیدن اتفاق افتاده است و پلهای که حالا رویش ایستاده است.
شش قرن و شش سال بزرگداشت عبدالقادر مراغهای است. موسیقیدان ایرانی که کشورهای همسایه پیوسته قصد داشتهاند او و قطعات موسیقیاش را از آن خود کنند و تااندازهای هم در این راه موفق بودهاند. مراغهای که در ششصد سال پیش زندگی میکرده است بهجز اینکه بهعنوان برجستهترین نظریهپرداز و موسیقیدان ایرانی شهرت دارد، به خاطر تصنیفهای بسیار ممتاز و خاصش مشهور است. داستان همین تصنیفها، پیدا کردن و بازخوانیشان است که شده سیر داستانی اصلی فیلم. در شش قرن و شش سال ما شاهد جستجوهای تمامنشدنی درویشی از دریچهی دوربین جستجوگر میرتهماسب برای یافتن این تصانیف هستیم که گاه مسیر فیلم را تا کشوری دیگر وسیع میکنند. از تماشای همین لحظات است که میبینی آهنگساز و پژوهشگر ایرانی چطور برای یافتن حتی یک تصنیف گمشده، کتابها و رسل کهن را میکاود تا به نتیجه دلخواه برسد و بعد سرخوش از یافتن حتی کاغذی کوچک که رویش تصنیف کامل نوشتهشده است و حالا تبدیلشده به سندی بزرگ به مسیرش ادامه میدهد. بیهوده نیست که چند سال قبل وقتیکه آلبوم "شوق نامه" که حاصل پژوهش محمدرضا درویشی و بازخوانی همایون شجریان از آثار عبدالقادر بود منتشر شد، از واژهی "شوق" برای آن استفاده شد چراکه بدون داشتن این شوق و انگیزهی لایتناهی، پیمودن این مسیر که در برخی لحظات، دنبال کردنش به نظر امری محال میرسد ناممکن بود. همین شوق است که کمکحال آهنگساز برای یافتن تصنیف و یاریگر فیلمساز برای دنبال کردن سوژهاش طی سالیان است. شوقی که منجر به ثبتنام عبدالقادر بهعنوان موسیقیدانی ایرانی در فهرست مشاهیر جهانی یونسکو میشود و مراغهایها به افتخارش جشن میگیرند. میشود بهراحتی عنوان شش قرن و شش سال را گذاشت "یک سند تاریخی موسیقایی". چراکه بهصورت زنده تماشاگر را در مسیر این اکتشاف معنایی قرار میدهد. کشف دوباره ملودیها، ریتمها و فرمهای فراموششده موسیقی ایران؛ آثاری ناشنیده که ریشههای موسیقی ایرانی را تا شش قرن به عقب میبرد و عمیقتر میکند.
از حیث جستجوگری و توامان به نتیجه رساندن این جستجو هم شش قرن و شش سال قطعاً مستند مهمی است. مستندی که نه بر اساس نوشته و پیشفرض و کاغذ که برعکس بر اساس "سند" به معنای راستینش به جستجو پرداخته و به نتیجه رسیده است و این نتایج همچون دستگاهی اتوماتیک بهدرستی ثبتشدهاند. مستندسازی که در عین دنبال کردن لحظهبهلحظهی سوژهاش تلاشی در نمایاندن خود نداشته و در این جستجو حلشده است.
از اینها که بگذریم شش قرن و شش سال سراغ آدمهای مهم حوزهی موسیقی رفته و در لحظاتی که باید آنها را کنار خود میداشته تا نتیجه را تایید کنند از حضورشان بهره جسته است. اتفاقی که این روزها در بسیاری از آثار مستند کمتر دیده میشود و مستندساز به دلیل نیافتن آدم اصلی که باید در آن مورد خاص صحبت کند و نظر بدهد، سراغ شخص دیگری که "دم دستتر" بوده و یا زودتر پاسخگوی تلفنش بوده رفته است.
علاوه بر این، باید حتماً و بهصورت ویژه دربارهی نقش پررنگ همایون شجریان هم در شش قرن و شش سال صحبت کرد که دستکمی از درویشی و میرتهماسب ندارد. آنهایی که آثار او را از ابتدای فعالیتش تابهحال دنبال کردهاند میتوانند بهخوبی سیر تغییر او را بعد از کار کردن روی آثار عبدالقادر مراغهای ببینند. فعالیتهای او بهواقع به دونیمه قبل و بعد از عبدالقادر تقسیمشدهاند. ضمن اینکه بههرحال موسیقیهای عبدالقادر را ما از فیلتر صدای همایون شنیدهایم و حالا برای ما بهعنوان مخاطب ایرانی صدای عبدالقادر صدای همایون است. درهرصورت این تاثیر آنقدر زیاد بوده است که همایون در آثار بعدیاش حتی در کارهایش با آهنگسازانی دیگر بهجز محمدرضا درویشی هم به آن شیوهی خوانش موسیقایی گرایش داشته، از نمونههای این ماجرا میتوان به اجرای قطعهی پایانی فیلم آرایش غلیظ یا حتی شیوهی آوازخوانیاش در فیلم آتش سبز اشاره کرد. البته که تاثیرپذیری از بزرگی همچون عبدالقادر روی خوانندهی بااستعداد و تیزهوشی همچون همایون چیز بعیدی نیست بهخصوص اینکه حالا دیگر نزدیک به ده سال است که از آشنایی کاربردی او با تصانیف عبدالقادر میگذرد.
از سویی دیگر حضور همایون شجریان در مستند شش قرن و شش سال به دلیل خلقوخوی خوب و طنز ذاتی کلامش انرژی مضاعفی به فضای کلی اثر بخشیده تا جایی که در بخشهایی از فیلم از تماشاگر خنده هم میگیرد. نمونهاش صحنهای است که در استودیو همایون مشغول تمرین بخشی بسیار بالا از تصنیف است. صدایش میگیرد و با آن صدای گرفته و صورت قرمز میگوید: "من فکر کنم اگر ضبط این کار تمام نمیشد و بیشتر از این طول میکشید من حتماً میمردم."
یادم میآِید شش سال پیش با او گفتگویی داشتم درباره موسیقی فیلم شهرآشوب که تماماً موسیقیاش بر اساس آثار و زندگی عبدالقادر بود و در آن تمامی تصانیف توسط همایون اجراشده بود. راستش هیچ دلم نیامد اینجا که قرار است از همایون و موسیقی عبدالقادر بهصورت ویژه یاد کنم، سراغ آن صحبتها نروم. شاید برای شما هم خواندن بخشی از صحبتهای او دربارهی آن روزهای ابتدایی کار کردن روی موسیقی مراغهای جالب باشد: "موسیقی "شهرآشوب" برای من بسیار تازگی داشت. زمانی که من با آقای درویشی در مورد این کار صحبت کردم، قرار شده بود که موسیقی آن دوران و آثار "عبدالقادر مراغهای"، "مصطفی عطری" و "دده افندی" انتخاب شود که این افراد در دورههای مختلف زندگی میکردهاند. "عبدالقادر مراغهای" که استاد این سبک از موسیقی در حدود 600 سال پیش بوده و 200 سال بعدازآن "مصطفی عطری" آمد که ادامهدهنده این سبک بود و بعدازآن هم "دده افندی" ظهور کرد که فعالیتش در حدود 150 سال پیش بود. در ابتدا برای من این نوع موسیقی و این شیوه تلفیق صدا بسیار غریب بود اما همان همکاری بود که بهانهای شد تا ما با آقای درویشی تصمیم بگیریم که تمامی کارهای عبدالقادر مراغهای را اجرا کنیم و اصلاً گروهی به همین نام تاسیس کنیم...شهرآشوب درباره عبدالقادر و خواننده مورد علاقه او "یوسف اندکانی" بود که قرار بود من در آن مجموعه بهجای یوسف بخوانم. لابهلای آنهم قطعاتی را اجرا کنم که به فراخور فضای فیلم مناسب آن طراحیشده بود. زمانی که کارها را گوش میکردم حدود 20 روز تا یک ماه هیچ کار دیگری را گوش نمیکردم، تمرکز اصلیام روی همین کار بود و تمام کارهایی دیگری را که قرار بود بخوانم را بهصورت معلق نگاه داشتم تا بتوانم 100 درصد حس این کار را بگیرم بهخصوص اینکه زمانبندی خاص خودش را هم داشت. شاید الان برایم عادی شده باشد اما در آن زمان آن موسیقی برایم بسیار غریب بود. اگرچه شاید این موسیقی، موسیقی خیلی دوری نباشد اما گوش امروز به آن چندان عادت نداشت. درهرحال این کارها را یکییکی شروع کردم. آقای درویشی بخشی از این تصانیف یا نواها را تغییر میدادند و بخشی را عیناً بدون تغییر تنظیم میکردند اما درمجموع بهجز آثار عبدالقادر مراغهای مثل "آمد نسیم" اغلب کارها در ابتدا شعر فارسی نداشتند و ایشان بر اساس موضوعات فیلم اشعار فارسی برایشان پیدا میکردند طوری که البته آن شعر با تصنیف هماهنگی داشته باشد. کار بسیار مشکلی بود چراکه باید هر دو وجه در آن لحاظ میشد. در برخی جاها هم با همدیگر فکرهایی میکردیم و شاید درجاهایی من هم نظرات کوچکی میدادم اما درواقع کلیت کار را ایشان انجام میدادند و ما ضبط میکردیم. یادم میآید که کارها بهصورت کاست به من داده میشد چراکه نه نتی از آنها در دست بود و نه هیچچیز دیگری. گاه پیش میآمد که من چند روز قطعهای را میشنیدم تا ریتم آن در ذهنم بنشیند چون ریتم آن چیزی بود در میانه تصنیف و آواز، طوری نبود که بتوانی در ضربی مشخص آن را بگنجانی و بخوانی. هم خیلی آزاد بود و هم از سویی دیگر باید منطبق با آنچه ترکها اجرا کرده بودند میبود. منظورم این است که شبیه ریتمهای امروزی نبود. تعداد تصنیفها خیلی زیاد بود الان دقیقاً یادم نیست اما چون برای سریال اجرا و ضبط میشد فکر میکنم حدود بیستتایی میشد. البته نمیتوان روی همهشان هم نام تصنیف گذاشت چراکه خیلی از آنها آواز بودند. بههرحال موسیقی عبدالقادر مراغهای و آن دوره موسیقی پیچیدهای است. در دوران او ریتمها ادواری بوده است و با آنچه امروز ما از ریتم میشناسیم فرق بسیاری دارد و درک و شمارش آن مشکل است. فقط باید در آن شنا کرد و خود را به این موسیقی سپرد. این مسئله باعث شده است تا این موسیقی نسبت به موسیقی امروز بسیار نو باشد علیرغم اینکه میدانیم بسیار کهنه است. "
البته به گفتهی درویشی از آن دوران تغییرات بسیاری در ساختار گروه حادث شد، کما اینکه در فیلم هم با گروهی مشخص روبرو هستیم. درویشی درجایی در این خصوص توضیح داده است که:"سالها پیش در پروژه شهرآشوب یدالله صمدی قطعاتی از موسیقی عبدالقادر را برای موسیقی این فیلم که هیچوقت هم به ثمر نرسید، تمرین میکردیم. در آن زمان یک گروه هشتنفره بودیم که هسته اولیه این گروه را تشکیل میداد اما این گروه تعطیل شد. پسازآن یک گروه 30 نفر تشکیل دادم که این گروه دو اشکال داشت؛ ایراد نخست این بود که تعداد گروه زیاد بود و نکته دوم عدم سنخیت این گروه سی نفر بود که ترجیح دادم این گروه هم تعطیل شود. بعد از تعطیلی چند ماه این گروه دو نفر از دوستان را دعوت کردیم و بعد سایر اعضای گروه به کار پیوستند و درنهایت گروه فعلی عبدالقادر مراغی با حضور 8 نوازنده و یک خواننده تشکیل شد».
این نکته هم از زبان همایون در توضیح سبک و سیاق ویژهی عبدالقادر خواندنی است: "این موسیقی موسیقیای نیست که شما بتوانید به آن بگوئید موسیقی آقای درویشی یا همایون شجریان. این خاص بودن و بکر بودنی که در این موسیقی هست به موسیقی عبدالقادر مراغهای برمیگردد و تاکیدی که من روی ویژگیهای آن دارم به سبک او برمیگردد که ما او را ایرانی و سرمنشا این سبک میدانیم و خیلیهای دیگری را که بعدها در این نوع موسیقی فعالیت کردند را دنبالهروی ایشان محسوب میکنیم. کارهای ایشان آنقدر خاص هست که اگر همایون شجریانی هم آنها را نخواند بازهم موردتوجه قرار بگیرد اما اگر سعی شود که این اثر پختهتر و باکیفیت بالاتری عرضه شود میتواند بسیار بهتر و موفقتر باشد. ادعا نمیکنم که ما توانستیم تمام ویژگیهای موسیقی عبدالقادر را پیاده کنیم اما سعیمان را کردهایم. شما نمیتوانید بگوئید که این یک اثر باستانی است اما کج و ماوج است بنابراین هرچه برای انتشار باکیفیتتر آن سعی شود به نفع خواهد بود. درواقع شما نهتنها با یک اثر باستانی مواجه هستید که به قدمت آن فکر میکنید بلکه شمایل زیبای آنهم شما را مسحور میکند. البته که نمیتوان از هنر آقای درویشی هم در ساخت و پرداخت این موسیقی چشمپوشی کرد؛ اما خود این کارها هم آنقدر عالی هستند که هم آقای درویشی و هم من همچنان حیرتزده این آثار و زیباییهایشان هستیم. البته امروز که ما این کارها را گوش میکنیم بیشک بسیاری از بخشهای آن دستخوش تغییر شده است و از جایی به بعد انگار ردپایشان گم میشود بههرحال در آن زمان ضبطصوتی وجود نداشته است اما به نظر میرسد که باز به نسبت در ترکیه خوب حفظشدهاند."
بههرحال فرض اولیهی تماشای این فیلم علاقهمندی به موسیقی و حال و هوای قطعاتی باستانی است و اصلاً نمیشود بهراحتی از کنار این نکته گذشت که شش قرن و شش سال از معدود فیلمهای موسیقایی است که شانس اکران را در ایران پیداکردهاند. اتفاقی بسیار مبارک برای اهالی موسیقی و دوستداران این هنر در ایران. اتفاقی که در صورت اکران بینالمللی میتواند نهتنها در حوزهی سینما که در موسیقی هم دستاوردهای ارزشمندی را به بار بیاورد.
به قول استاد محمدرضا شجریان، درویشی "مرد پیدا کردن گمشدههای موسیقی این سرزمین است" و شش قرن و شش سال بهخوبی توانسته این وجههی بارز از شخصیت او را نمایان کند. درویشی در مراسم رونمایی این فیلم در خانه هنرمندان در پاییز سال گذشته به اهمیت این مستند از دریچهی ثبت تاریخی اشاره کرد و گفت:"حدود 9 ماه پیش از دفتر ثبت آثار ملی در یونسکو تماس گرفتند و خواستند که یک شخصیت تاریخی در حوزه موسیقی را برای ثبت جهانی به نام هنرمند ایرانی معرفی کنند و متوجه شدم که عبدالقادر مراغی در لیست هنرمندان ایرانی ثبتشده در یونسکو نیست، به همین دلیل مدارک لازم برای ثبت این هنرمند به نام ایران اقدام کردم. مجموع مستندات از رسالههای علمی عبدالقادر و مجموع آلبوم «شوق نامه» و مجموع مدارک را جمعآوری کردم و برای ثبت در فهرست شخصیتهای ملی ایران ارسال کردم تا اینکه یک ماه پیش خبر رسید که عبدالقادر مراغی به نام هنرمند ایرانی به ثبت رسیده است."
در پایان باید یکبار دیگر روی کرونولوژیک بودن این مستند موسیقایی و ارزش استنادی آن در دنیای موسیقی ایرانی تاکید کنم که اگرچه رنجی عظیم و کوششی بسیار را طلبیده است اما نتیجه، چیزی شده فراتر از ارزشگذاری. شش قرن و شش سال بهسادگی میتواند مستندی الگویی باشد نهتنها برای ساخت مستندهای موسیقایی دیگر بلکه برای هر مستندساز علاقهمندی که دوست دارد معنای واژهی "شوق" و "علاقه" را بیش از دیگر کلمات در شیوهی فیلمسازیاش جستجو کند.
* این نوشته در چهارچوب همکاری میان ماهنامه فیلم نگار و رای ُبن مستند، ابتدا در فیلم نگار منتشر شده است.