کتاب «سینمای عباس کیارستمی» نوشتهی روبرت صافاریان (مستندساز، نویسنده و منتقد و مترجم) است که اردیبهشتماه منتشر و به تازگی چاپ دوم آن نیز منتشر شده است. صافاریان در دوازده فصل، سینمای کیارستمی را به سه دوره تقسیم کرده: دوره نخست (پیش از انقلاب)، دوره دوم (از انقلاب تا اوایل دهه هشتاد) و دوره سوم (دهه هشتاد تا امروز) و هر دوره را بهصورت مجزا مورد تحلیل قرار داده است.
کتاب علاوه بر این سه بخش اصلی، یک پیشگفتار و یک نتیجهگیری با عنوان «پستمدرن عامی» دارد و در انتهای آن مشخصات فیلمهای کیارستمی، گزیده مصاحبهها و پروندههای مطبوعاتی و کتابهایی درباره سینمای کیارستمی آمده است. آنچه در ادامه میآید بخشی از این کتاب است که به درخواست ما و به انتخاب صافاریان از سوی ایشان در اختیار ما قرارگرفته است.
***
... کیارستمی تا سال ۱۳۵۷فیلم مستند نساخته است؛ بهعبارتدیگر، این نیست که از ابتدا میل به مستندسازی در او بوده باشد. اینکه در فیلمهای او محیطهای واقعی و آدمهای واقعی (نابازیگران) حضور دارند، همه در خدمت بیان موثرتر داستانهایش بوده است. درواقع همانطور که ورود او به سینما و ورودش به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تصادفی بوده است، روی آوردنش به ساخت فیلم مستند هم ــ البته نه به آن اندازه ــ معلول شرایط بوده است. سال ۱۳۵۷، سال ساخت «قضیه شکل اول شکل دوم»، سال انقلاب است و به آتش کشیدن سینماها و اصلاً صحبت تولید فیلم بلند داستانی سینمایی در میان نمیتواند باشد؛ بنابراین فیلم مستند-آموزشی در دستور قرار میگیرد. یک دهه کیارستمی مستند و آموزشی میسازد؛ و ساخت این فیلمها تاثیر بسزایی در آثار بعدی او بهجا میگذارد و باعث میشود تعدادی از آنها چیزی بین مستند و داستانی باشند، درحالیکه فیلم «گزارش» یا «مسافر» را با هیچ ملاک و معیاری فیلم نیمه مستند یا داستانی-مستند نمیتوان دانست. چون همکاری کیارستمی با کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان ادامه پیدا میکند، سه تا از این فیلم همچنان به مسائل تربیتی نظر دارند و همشهری باوجوداینکه ارتباطی به حوزه فعالیت کانون ندارد، باز در آنجا ساخته میشود.
چیزی که در همین فهرست کوتاه آشکار است یکجور روحیه تجربهگری، در هم آمیختن مرزهای گونهها (ژانرها) ست. مثلاً در دو فیلمی که از آنها به نام مستند نام بردیم و همینطور در «اولیها»، موقعیتی ساخته شده وجود دارد. در «قضیه شکل اول شکل دوم» تکهفیلم کوتاهی ساخته شده همانند فیلمی داستانی تا مشارکتکنندگان فیلم دربارهاش نظر بدهند؛ در «همشهری»، مامور قانون (فارغ از اینکه واقعاً مامور قانون بوده یا (نا)بازیگری این نقش را به عهده گرفته) آشکارا آموزشدیده و یکجور همکارِ گروه فیلمسازی است و در «اولیها»، باوجود واقعی بودن بچهها و عکسالعملهایشان، خود مدیر نقشی همانند مامور قانون فیلم «همشهری» بازی میکند. حالا با نگاهی دقیقتر به فیلمهای یادشده، ببینیم اتهام بیتفاوتی نسبت به شرایط اجتماعی جامعه تا چه اندازه و به چه معنا درست است و دیگر اینکه چه ایدهها و اندیشهها و احساسات تازهای در کار فیلمساز ما پیدا میشوند.
«قضیه شکل اول قضیه شکل دوم»: گزارشی سرد در اوج تبوتاب انقلاب
این فیلم یک شاهکار کوچک است. با شاید درستتر است بگوییم یک شاهکار ناقص. ایده آن درخشان است و سند بینظیری است که فضای احساسی و اندیشهای غالب بر روزهای انقلاب را به نمایش میگذارد. امّا شاهکار کیارستمی در این میان بیش از هر چیز آن است که توانسته است در معرکه انقلاب، در بحبوحه روزهای پر تبوتاب سال ۱۳۵۷، خود را به امواج احساسات قالب روز نسپرد و با نگاهی خونسرد گزارش کند. گزارشی عینیتر از «گزارش». آنچه این فیلم را به کیارستمی و فیلمهای دیگر او پیوند میدهد، یک کیفیت در ژرفای کار است: فاصلهگیری، پرهیز از احساساتگرایی، اتخاذ زاویه دید درست، یافتن موقعیت درست یا درستتر، ساختن موقعیت درست. به عقل جن هم نمیرسد که پرسش از آدمهای سرشناس و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی مهم روز درباره مسئلهای ظاهراً بیاهمیت مانند درست و نادرست برخورد گروهی از بچهها به اخراج از کلاس، بتواند تا این اندازه وضعیت فکری و عاطفی غالب بر فضای روشنفکری کشور را به نمایش بگذارد.
البته در اینجا هم تصادف نقش مهمی بازی کرده است. به نوشته آلبرتو اِلِنا در کتاب سینمای عباس کیارستمی در زمان پیروزی انقلاب کیارستمی فیلمبرداری فیلم را تمام کرده بود. منتها مصاحبهشوندگان نه شخصیتهای فیلم کنونی که کارشناسان آموزشوپرورش حکومت سابق بودند. در ضمن فیلم یک حالت بیشتر نداشته و آن اخراج دستهجمعی بچهها از کلاس بوده و پرسش این بوده که نظر کارشناسان چیست، بچهها چه باید بکنند؟ بعد از سقوط رژیم شاه، این مصاحبهها دیگر به درد نمیخوردند، بنابراین کیارستمی تصمیم میگیرد بهجای آنها چهرههای شاخص سیاسی و فرهنگی کشور را در برابر این پرسش قرار دهد؛ و در ضمن در همین مرحله دو حالت برای واکنش بچهها قائل میشود و نظر مصاحبهشوندگان را درباره هر یک از حالتها بپرسد؛ بنابراین در اینجا نیز با اداره هوشمندانه یک موقعیت اجباری روبهرو هستیم که در سراسر کار و زندگی کیارستمی شاهد آنیم و این همان خصلتی است که دوست و دشمن از آن بهعنوان هوشمندی فیلمساز یاد میکنند.
ساختار فیلم در نگاه کلان دو بخش دارد. بخشی که سروصدای بچهها ته کلاس و اخراج آنها از کلاس و واکنشهایشان را نشان میدهد و کاملاً ساخته شده است. معلم برای یافتن دانشآموزی که با سروصدا مزاحم کار کلاس شده، دو ردیف آخر کلاس را اخراج میکند، با این شرط که یا دانشآموز خاطی را معرفی کنند، یا همه یک هفته از حضور در کلاس محروم بمانند. سپس فیلم دو حالت را به ما نشان میدهد. در یک حالت بعد از دو روز یکی از دانشآموزان وارد کلاس میشود و دانشآموز خاطی را معرفی میکند، در حالت دیگر همه تا پایان یک هفته بیرون کلاس میمانند و کسی دانشآموز خاطی را معرفی نمیکند.
بخش دیگر، مجموعه مصاحبههایی است که طی آن آدمهایی از طیفهای مختلف سیاسی و فرهنگی دیدگاه خود را درباره واکنش بچهها در دو حالت و رفتار معلم سخن میگویند. در میان این آدمها کسانی هستند چون وزیر آموزشوپرورش وقت، رئیس وقت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، صادق خلخالی، ابراهیم یزدی، اسقف ارامنه ایران، نمایندهای از کلیمیان، چند کارشناس امور آموزشی و ...؛ بهعبارتدیگر، این نکته کاملاً رعایت شده است که موضوع از دیدگاههای گوناگون دیده شود. این ساختار دوبخشی آنقدر ساده و درعینحال آنقدر موثر است که بعد از هر بار دیدن فیلم تعجب میکنم چقدر کم مورداستفاده قرارگرفته است. در ضمن این ساختار بیارتباط نیست با فیلمهای آموزشی کیارستمی. بخصوص شباهت آشکاری دارد با فیلم دو راهحل برای یک مسئله. در اینجا نیز دو راهحل برای یک مسئله پیش نهاده میشود، امّا اظهارنظر درباره این دو راهحل به فیلمساز محدود نمیماند و گروهی از سرکردگان فکری و سیاسی جامعه درباره آن نظر میدهند و بهاینترتیب، پردهای گسترده از اندیشه اجتماعی روز و طیفهای گوناگون آن بر پرده نقش میبندد. این اظهارنظرها امروز تصویر جامعی از تفکر نخبگان جامعه در آن مقطع را به نمایش میگذارند و توانایی حیرتانگیز کیارستمی را که فارغ از جوّ انقلابی نیرومند جامعه، میتواند خود را عقب بکشد، فاصلهگذاری کند و از دور، بدون داوری، داوریها را ثبت کند. این مهمترین چیزی است که از هر مستندسازی انتظار میرود.
در این فیلم بخشی نیز وجود دارد که در آن اظهارنظر پدران بچهها را نیز میشنویم. هرچند این اظهارنظرها نیز گویای طرز فکر بخش دیگری از جامعه هستند، اما با ساختار دوگانه فیلم خوانایی ندارند. به گمانم فیلم بدون این بخش منسجمتر میشد.
ازنظر اجرا به گمانم بازی بچهها، همان ورود و خروجشان از کلاس و بخصوص بازی دانشآموزی که دوستش را لو میدهد و میرود پشت میزش مینشیند، ضعیف است. بخصوص آنجا که دانشآموز آخری با بازی خود میخواهد نوعی حس عذاب وجدان یا کلنجار رفتن با خود را به نمایش بگذارد.
امّا مهمترین کاستی فیلم این است که در یک جاهایی از فیلم احساس میکنی، ایده اصلی مستهلک شده است. این اتفاق در بخش دوم فیلم میافتد. آنجا که عمدتاً همان مصاحبهشوندگان بخش اوّل درباره حالت دوم یعنی مقاومت دانشآموزان تا آخر، اظهارنظر میکنند. با توجه به آشناییمان با دیدگاه آنها در بخش اوّل، احساس میکنیم حرفهای آنها تکراری است. به خود میگوییم "بسیار خب، فهمیدیم"، اما فیلم همچنان ادامه پیدا میکند.
همهکسانی که درباره این فیلم نوشتهاند به بیطرفی فیلمساز اشارهکرده و گفتهاند که او صرفاً نظرهای گوناگون را به نمایش گذاشته و داوری را به بیننده واگذار کرده است. اما کاملاً هم اینطور نیست. در پایان فیلم روی عنوانبندی شاهد تکرار صدایی هستیم که فیلم با آن شروع شد. اما این بار انگار همه دانشآموزان باهم با کوبیدن خودکار روی میز ضرب گرفتهاند؛ بهعبارتدیگر نهتنها موضوع حل نشده، بلکه وضعیت بدتر نیز شده است. با این پایان، کیارستمی گویی با آن دسته از مصاحبهشوندگان همراه میشود که معتقدند کار معلم در قرار دادن بچهها در موقعیتی که باید دوستشان را لو دهند اساساً نادرست بوده است و اگر در کلاس شاگردان به درس معلم گوش نمیدهند، این امر دلایلی دارد که باید ریشهیابی شوند.
پرسش اصلی فیلم اما پرسش مهمی است. آیا همبستگی فینفسه، فارغ از موضوع و هدف آن، ارزش تلقی میشود؟ و آیا حرکت تکروانه دانشآموزی که نام دوست خاطی خود را افشا میکند، یا به عبارت مشهور "خیانت" یا "آدمفروشی" میکند، همیشه، فارغ از شرایط، ضدارزش است؟ آیا نمیتوان به طرز دیگر به موضوع نگریست و همراه شدن دانشآموزان با حرکتی که شاید آن را درست نمییابند را نوعی ترس از ابراز هویت شخصی دانست؟ و آیا عمل دانشآموزی که وارد کلاس میشود و نام دوستش را اعلام میکند، نیاز به شجاعت بیشتری ندارد تا همراهی با جمع از سر انفعال؟
همشهری: فیلمی علیه شهروندان
آنچه درباره توانایی کیارستمی دریافتن موضوعی که بتواند در عین سادگی تصویری از طرز رفتار و طرز فکر جامعه را به نمایش بگذارد گفتیم، در همشهری هم دیدنی است. طرح ممنوعیت ورود ماشینهای شخصی به محدوده طرح ترافیک تازه شروع شده است و سراسر فیلمی تصویرهایی است از شهروندانی از همه اقشار و طبقات که با دروغ گفتن به مامور طرح، سعی میکنند قانون را زیر پا بگذارند و وارد منطقه ممنوعه شوند. یافتن موقعیتی گِرهی و بامعنا، کانونی که کل واقعیت جامعه را در خود منعکس میکند و ثبت آن به سادهترین شکل که سالها بعد سندی میشود بازتابنده واقعیتِ یک مقطع از حیات جامعه.
نخستین بار که همشهری را دیدم، در عین اینکه ایده درخشان آن برایم بسیار جذاب بود، در اواخر آن را تکراری یافتم. امّا وقتی این بار، برای نوشتن این فصل از کتاب دوباره آن را تماشا کردم، به نظرم رسید که بدون تکرار و تکرارِ همان بهانهها و همان صحبتها و همان دروغها، تاثیری که موردنظر فیلم است، یعنی کلافگی و استیصال مامور قانون و فراگیری، گستردگی و عادی شدن روحیه قانونشکنی و فردگرایی و چانهزنی و دروغگویی بدون شرم، به این خوبی منتقل نمیشد. این فیلمی است علیه شهروندان. شهری با چنین شهروندانی قابلتحمل نیست. شاید این یکی از علتهای گریز کیارستمی به روستا و طبیعت باشد.