چهره ها و مستندها

[ رضا بهرامی نژاد ]

شاید این یکی از ساده ترین تعاریف درام باشد:"یک شخصیت با یک مسئله". فیلم های مستند شخصیت محور نیز از این الگو خارج نیستند و از آنجایی که ذات درام را در خود دارند یکی از محبوب ترین انواع مستند هستند و به همین علت امروزه شبکه های تلوزیونی جهان، بیشتر مایلند فیلم هایی با این رویکرد تولید کنند. در این نوشتار به بررسی دو فیلم شخصیت محور خارجی می پردازم که هر کدام از زاویه ای متفاوت به سفری درون روان یک انسان پا گذاشته اند و مساله و یا مسائل پیش روی او را بررسی کرده اند.

"گریزلی من": از سوژه ای کاملا هرتزوگی برخوردار است و یکی از مستند های به ظاهر ساده ای است که تنها از پس کهنه کاری همچون او بر می آمده. این مستند شخصیت محور در جست و جوی ترسیم چهره ی مردی با نام"تیموتی تریدول" است که سیزده سال از عمرش را در آلاسکا و در میان خرس های وحشی آنجا گذرانده و اعتقاد داشته که رسالت اش محافظت و نگهبانی از خرس ها بوده است. اعتقاد عمیقی که سرانجام با پنجه های یک خرس قوی دریده می شود. این فیلم برای پیش بردن روایت اش از همه ی تکنیک های مرسوم این نوع مستند ها استفاده می کند. از مصاحبه با بازماندگان تریدول و دوستان اش و از نریشن و مواد خام آرشیوی. و البته یکی از ویژگی های برجسته ی فیلم نیز در همین فیلم های ویدیویی آرشیوی اش است. تریدول در تنهایی های پنج سال آخر عمرش مشغول ساخت فیلمی درباره ی خرس های قهوه ای بوده است و هرتزوگ برای ساخت مستندی از زندگی او، به صد ساعت نواری دسترسی داشته که عمدتا تریدول را در پیش زمینه ی قاب و در حال روایت حس و حال خرس های پشت سرش نشان می دهد. هرتزوگ آگاهانه و عمدا در همان ابتدای فیلم ماجرای کشته شدن او را عنوان می کند و به این وسیله هرگونه تعلیق در این زمینه را به کناری می نهد تا ذهن تماشاگرش را تنها متوجه بالا و پایین شخصیت تریدول نماید. در نیمه ی اول فیلم، دوستان اش و متخصصانی با هرتزوگ مصاحبه می کنند که گرچه برای روحیه ی طبیعت گرای تریدول احترام قائلند، اما یا نمی توانند جنون کار او را درک کنند و یا معتقدند که او حریم هایی را شکسته بوده که باید تاوانشان را می پرداخت. اما در نیمه ی دوم فیلم هرتزوگ با کنار هم گذاشتن لحظات "آف" و به ظاهر بی ارزش و نماهای تکراری فیلم های تریدول به کنکاشی عمیق تر در روحیه اش می پردازد و ما در لحظاتی اعتراف گونه و خودانگیخته از او می شنویم که همواره با زنان زندگی اش مشکل داشته و از جوانی به الکل اعتیاد پیدا می کند و این معجزه ی طبیعت بوده که پذیرایش می شود و درمانش می کند و شغل نگهبانی از خرس ها را به او پییشنهاد می کند. اما کارگردان تنها به این کشف اش اکتفا نمی کند و با مونتاژی ظریف، زمینه ی ساختاری را فراهم می کند تا فیلم بتواند باز هم به لایه های پیچیده تری از کاراکترش دست یابد. لایه هایی که در آنها مبارزه طلبی و عشق تریدول شکلی ماخولیایی می یابد و او که در اواخر عمرش به کلی از انسان و تمدن انسانی منزجر بوده را در هیبت مردی می نمایاند که عمیقا آرزو داشته که یک خرس می بوده و در این راه تا آنجایی پیش می رود که توسط یک خرس وحشی خورده می شود. فیلم مستند "گریزلی من" حکایت دردناکی است از زندگی متناقض نمای مردی که گرچه از جامعه ی انسانی می گریخت اما با فیلم هایی که از خودش به یادگار گذاشته مایل بوده تا همه ی انسان ها را در تجربه ی غریب اش شریک نماید. استادی هرتزوگ در نقل این حکایت انسانی، تنها هوشمندی اش در انتخاب شخصیتی خاص و بیانگر نبوده است، بلکه چهره نگاری دقیق و بدون دلسوزی اش است که این گونه موفق اش می سازد تا به آن تجربه ی غریب، معنایی را ببخشد که به احتمال بسیار اگر تریدول زنده می ماند و فیلم اش را می ساخت، فاقدش بود.

"کورت کوبین: درباره ی یک پسر": کورت کوبین، یکی از مهم ترین چهره های موسیقی عامه پسند دهه ی نود آمریکاست. او و گروه بسیار معروف اش "نیروانا" توانستند مسیری که پانک ها فتح کرده بودند را دوباره ادامه دهند و با تکانی به جسد نیمه جان راک دهه ی هشتادی، از هیچ، دنیایی نو بسازند.کورت کوبین که اسطوره ی بسیاری از طرفدارانش بود در اواسط دهه ی نود و در اوج اعتیاد و بدنامی ای که نشریات زرد برایش دست و پا کرده بودند خودکشی کرد. کارگردان این مستند تجربی "جی.ای. اسناک" مسیری برخلاف مستند "گریزلی من" را بر می گزیند و  در راه ترسیم چهره ی کوبین هیچ مصاحبه ای با اطرافیان و بازماندگان او انجام نمی دهد. تنها عنصر واقعی کاراکتر کوبین در این فیلم، صدای خود اوست که از میان بیست و پنج ساعت مصاحبه ی شخصی و صمیمی اش با "مایکل ایزراد" که روزنامه نگاری متخصص موسیقی است، انتخاب شده. این مصاحبه تنها یک سال پیش از خودکشی کوبین صورت گرفته و در واقع ماده ی خام کتاب زندگی نامه ای ایزراد درباره ی او بوده است. در این مستند به جز چند عکس سیاه و سفید در انتهای فیلم، هیچ تصویری از کوبین و گروهش نمی بینیم و رویکرد کارگردان برای تصویر سازی مصاحبه های او درست همان چیزی است که جان متفاوت فیلم را باعث شده است. صدای بی اعتنای کوبین از کودکی و فقر و نکبت زندگی خانوادگی اش می گوید، از عشق ها و هراس هایش و از فراز و فرود شهرتی که ذره ذره وجودش را خورد و به اعتیاد و درگیری های خانوادگی اش دامن زد. تصاویری که این تک گویی هجران زده را دنبال می کنند، قاب هایی عمدتا ایستا از هر آنجایی هستند که او قبلا در آن بوده است. تصاویری از خیابان های نمناک شهر کودکی اش، مدرسه ای که می رفته و سالن های ورزش و مغازه ها، مطب دکتر، هتل ها، کافه های سرد و غرق شده در ملالی حومه ی شهری. و بعدتر چشم اندازهای سیاتل. اتوبان هایی که بندر را محاصره کرده اند و آدم های معمولی پیاده رو ها و پاتوق های جوانان علاف و مشاغل حقیرشان و کنسرت های زیر زمینی.
این تصاویر غیر توریستی، قاب هایی هستند که به سنت عکاسانی همچون "اگلستون" و "فریدلندر" روزمرگی را واشکافی می کنند و به چهره ی شهری تشخص می دهند که به راستی کاراکتر کوبین را ساخته بوده است. درست به سبک "وان آیک" که زیر نقاشی معروفش امضا کرده بود :"من آنجا بودم".
این رویکرد متفاوت به چهره ای این چنین مشهور که معروفیت اش هاله ای از ابهام بر سرتاسر زندگی و خودکشی اش انداخته است، باعث می شود از تصاویر کلیشه ای و گاه سودجویانه ی ژورنالیست ها و آدم های رسانه عبور کنیم و چهره ای بسیار انسانی و رنجور را مشاهده کنیم. در این جا، نه اثری از نور کور کننده ی نورافکن های روی سن هست و نه از هیاهوی هواداران. او روزگاری این جا بوده، درست کنار همین مردم معمولی و در همین شهر. این رویکرد کارگردان باعث می شود تا ما کورت کوبین را نه به عنوان یک ستاره ی راک که به عنوان نماینده ی یک نسل از آمریکا بشناسیم. چهره ی نسل جوانی که فلاکت و سرخوردگی بحران های دهه ی هفتاد و هشتاد را تحمل کرده است و پیرتر از آنچه که باید می نماید. علاوه بر مصاحبه ی کوبین، نوار صدای فیلم سرشار از موزیک هایی است که گروه او تحت تاثیر آن ها بزرگ شده اند. از ترانه های پانک ها گرفته تا "کویین" و "اسپرینگستون". و فیلم این چنین می کوشد تا تجربه ای از چگونگی شکل گرفتن یک اسطوره ی موسیقی راک و نیز شکستن اش را کامل کند. این یک مستند پرتره ی نامتعارف است که از طریق غیاب یک شخصیت به حضوری غیرمعمول از او دست می یابد. این فیلم محصول سال 2006 آمریکاست.

این نوشته ابتدا در ماهنامه فیلم منتشر شده است.

در همین زمینه:
سایت ورنر هرتزوگ
گریزلی من: Imdb
گریزلی من: یادداشتی از راجر ابرت
کورت کوبین: Imdb
کورت کوبین: سایت فیلم
معرفی دوباره ی یک اسطوره
کورت کوبین: یادداشتی از محسن قادری

 

منبع: رای بُن مستند | تاريخ: 1388/08/27
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد