حقیقت فراموش شده ...
یادداشت کارگردان

[ رحیم مرتضی وند ]

فیلم مستند"شاعر بهشتی" به موضوع بررسی زندگی و آثار"واخوشتی کوته تیشیویلی" شاعر بلندآوازه ی گرجستان، که برای معرفی ادبیات فارسی تلاش زیادی انجام داده است، می پردازد. مرتضی وند کارگردان این فیلم مستند، پیش از این مستندهایی چون: چرم چرم خسروان، خانه ام کجاست؟، سرود کهن، راز بنفشه ها، ساز و فلک، عروس باران، به فراو، چهار بهار،  پری خوانی رنگ انار و ... را ساخته است. این فیلم در بخش مستند بلند جشنواره ی فیلم فجر به نمایش درآمد.

برای فیلمی که نمایش دوم و جشنواره ی اول خود را می گذراند، قلم زدن آن گونه که بزرگوارانه از من خواسته اند کاری است دشوار. یعنی بر این باورم که فیلم حرف ها، ایده ها ی اولیه و روند خلاقیت خود را آن گونه بیان می کند که مخاطبش طلب می کند! اما از بیان آنچه به ارتباط بیشتر فیلمم با مخاطبانش یاری خواهد رساند، دریغ ندارم. به ویژه آن که فیلمی با  چندین زبان خارجی، سراسر زیرنویس و انبوه شخصیت های حاضر در آن نیاز به معرفی بیشتر دارد. ساخت این فیلم حاصل یک ملاقات در تفلیس بود که برای پیش تولید فیلم"رنگ انار" به گرجستان رفته بودم.
عصر یکی از روزها خانم (زئو) همسر شاعر به اتفاق دوستانش به ملاقات ما آمد. صحبت از فرهنگ گرجستان بود؛ فرهنگ کلاسیک، عامه و جایگاه آیین های سنتی در فرهنگ روشنفکری آن. دوستم (یوری مچیدوف) عکاس و فیلمبردار سرگئی پاراجانف و دوست چند ساله ی ما، گفت شما همه ی فرهنگ گرجستان را اینجا یکجا داری و اشاره به (زئو) داشت.
آن شب همسر شاعر ما را به دیدار واخوشتی برد؛ "واخوشتی کوته تیشیویلی" شاعر بلندآوازه ی گرجستان که همه ی فرزندان این خانواده، از شاعران خطه ی خراسان، تا شاعران سرزمین گوته (ریلکه) با شاعران نام آور روسیه نظیر "آنا اخماتوا" و "یوسف بروتوسکی"را در دیوان جاودانی خود (دیوان شرقی و غربی) به جهانیان شناسانده است. آن شب تا دیروقت واخوشتی ما را به مهمانی گل های رنگارنگ برد و رایحه ی دل انگیزشان را برای سال ها به مشام ما سپرد. هنوز بعد از دو سال این شعر عبدالرحمن جامی در ذهن من جاری است که شاعر برایمان می خواند.
                   کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی     من باشم و وی باشد و وی باشد و می
ملاقات دوم بیشتر نقل خاطرات سفری بود که به اتفاق همسر ش در اواخر دهه به ایران داشتند و خاطره ی سفر نیشابور و اصفهان. اهدای چند کتاب با همان امضا که در تیتراژ پایان فیلم گذاشته ام و دوباره قرائت چند شعر که آن نفس های سنگین و بریده امانش نمی داد و دستگاه تقویت صوتی نیز یاری نمی داد. صدا که از حنجره بالا می آمد، در خش خش امواج الکترونیکی محو می شد و من حسرت یک فریاد بلند را در چشمان مغرور او ... بگذریم!
سوسیالیسم روسیه (سرزمین روسیه و نه حکومتی که سرانجام به ناکامی ناگریز از رها کردن این سرزمین شد)  بیشتر از آن که منبع الهام و اندیشه باشد، عامل احتناق و خاموشی و دل مردگی آنان بوده است، یا واقعیت به گونه دیگری بوده،  کتاب های مختلف در تیراژ وسیع و نجومی چاپ شده، موسیقی و اهالی پر شور آن بارها مورد نوازش و تفقد بوده اند، از شوتاسکوئچ و ریمسکی کورساکوف تا هنرمندان بومی نظیر رشید بهبودوف و لطفیار ایمانوف، اهالی سینما نیز از اقبال ساختن آثار پرمایه و حتی پرهزینه در یک کشور کمونیستی برخوردار بوده اند، اما سرکوب و تبعید روشنفکران و اهل  اندیشه و خرد آنچنان تلخ و سیاه بوده است که خاطره ی جمعی را مجال نقل روایتی روشن از سال های پیروزی و شکوفایی غرور ملی در سال های بعد از جنگ جهانی دوم نمی دهد. شاعر بهشتی ما! واخوشتی یعنی منتسب به بهشت، نیز روزگاری سراسر تلخ و اندوهبار داشته است.
بار اول که فیلم تدوین شد، دوستم محمد جعفری فضای شاد و شاعرانه ای  فراهم آورده بود، یعنی از هر نوع تمهیدی بهره ای برده بود تا فیلم فضای لیریک و بسیار غنی شایسته ی این شاعر را داشته باشد. و شاید فقط سکانس پایانی فیلم بود که با مرگ واخوشتی ما نیز، همراه همسر جوانش سیاهی، اندوه و ماتم را به ارمنستان می بردیم.
فیلم را که گرفتم، بارها به تماشایش نشستم از آن گرجستان، گرجستان روز های تبعید و مرگ اثری ندیدم، گرجستانی که ماشین های سیاه و آدم هایی را که این ماشین ها می بلعیدند هنوز در پس دیوار های بلند قدیمی و معماری بالکانی کوچه هایش فریاد می زند ... ."واختانگ کوته تیشیویلی" نقاش، شاعر و دانشمند فولکولر شناس در سال 1937، تیر باران شد. سالی که شاعر ما فقط دو سال داشت.
بعد از مرگ پدر، خانواده نیز چندان مدتی نپایید و فروپاشی خانواده، واخوشتی را همراه خواهر بزرگش لیلا به دامن مادربزرگ در زیرزمین همان خانه سپرد؛ خانه ای که همه از آن این خانواده بود و حالا مصادره شده بود! اخراج از دانشگاه، آتش زدن خانه اش در سال های جنگ داخلی بعد از فروپاشی کشور و مرگ پسرش در 37 سالگی که بعد از تحصیل سینما و ساخت چند فیلم از کشور خود رفت و سرانجام در هلند درگذشت، بخشی از خاطرات اندوهناک زندگی شاعر است.
فیلم روایت گوشه هایی از این ماجراهای تلخ را در میان اشعار او و قرائت پر شورش از اشعار فارسی بیان می کند؛ آنجا که از خیام می خواند، از حافظ و جامی و ... و فرازهایی کوتاه از اندیشه های او درباره ی هنر و ادبیات: " این روزها هنر بی قدر شده، حقیقت فراموش شده ... ." اشعارش را بشنویم و خاطرات همسرش را از نخستین روز آشنایی شان در سر کلاسش که همواره در آن بذر عشق و محبت می کاشته است.

شاعر بهشتی
طراح و کارگردان: رحیم مرتضی وند، پژوهش و تحقیق : فرشته خانلار لو و مریم شاپوریان، مدیر تصویر برداری: یوری مچیدوف، تدوین: محمد جعفری، صدابردار: نیکلا لناسارید زه، مدیر تولید: لوان کوران شیولی، میکس و صداگذاری: آذر محرابی، تهیه کننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و رحیم مرتضی وند، 1388، 60 دقیقه.

 

 

منبع: رای بُن مستند | تاريخ: 1388/11/14
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد