یاد آر ز شمع مرده یاد آر
یادداشت کارگردان مستند چرند و پرند

[ سید محمد صادق جعفری ]

مدتی است دارم با دهخدا زندگی می کنم. با او می نشینم، برمی خیزم، راه می روم و حرکت می کنم. انگار ما فیلمسازان می توانیم به عقب برگردیم و با گذشتگان زندگی کنیم. اما زندگی با دهخدا برایم عجیب بود. علامه ای که در بسیاری از اتفاقات ادبی ایران از اولین ها محسوب می شود. اولین در طنزنویسی نوین فارسی که پدر آن نیز محسوب می شود. وقتی طنزهای جسورانه و انتقادی"چرند پرند" را که زمانی دهخدا در روزنامه ی "صوراسرافیل" می نوشت، می خوانیم، از سبک نگارش وی متعجب می شویم و بعد می فهمیم که این نوع نثر در ادبیات ما بعد از دهخدا رواج می یابد. در واقع دهخدا پدر نثر نوین و طنز نوین و روزنامه نگاری نوین ایران است؛ پدری که در آن زمان 27 یا 28 سال بیش تر نداشته است.
دهخدا در شعر هم نوآوری کرده و لغات عامیانه را وارد شعر می کند. حتا اولین شعر با سبک و سیاق شعر نو را دهخدا می گوید. هرچند هیچ گاه در جایی این موضوع مطرح نمی شود و البته داعیه ای هم بر پدر شعر نوین بودن ایشان وجود ندارد. جمع آوری مثل ها و لغات هم ابتکار تازه ای بود که از سوی دهخدا مطرح شده است." امثال و حکم" و "لغت نامه دهخدا" نیز از بزرگ ترین آثار ایشان محسوب می شود.
عقب تر که می رویم، در سال 1297 هجری شمسی، صدای کودکی را می شنویم که در کوچه قاسمعلی خان محله سنگلج به دنیا می آید. در 9سالگی او پدرش از دنیا می رود و مادر تربیت فرزندان را برعهده می گیرد. هنوز زمان زیادی از مرگ پدر نمی گذرد که پیشکار پدر که همه اموال او را در اختیار دارد، از دنیا می رود و وراث وی منکر میراث خانواده دهخدا می شوند. فقر به زندگی آ نها قدم می گذارد. تنها خانه ای برای آنها در نزدیک خانه شیخ هادی مجتهد نجم آبادی باقی می ماند. دهخدا علوم اولیه را نزد شیخ غلامحسین بروجردی و در مدرسه شیخ هادی می آموزد و خود را مدیون مادرش، شیخ هادی و شیخ غلامحسین بروجردی می داند. امروز وقتی در خیابان شیخ هادی قدم می زنیم، به جز مدرسه و آرامگاه شیخ هادی، هیچ اثری از خانه پدری دهخدا در کوچه ی بابل نمی بینیم. شاید اگر در آن محله از مردم سوال کنیم، حتا اسمی هم از او نمی دانند و می اندیشند مسائل روزمره مهم تری دارند.
با دهخدا بزرگ می شویم و زبان فرانسه را می آموزیم و دو سال به بالکان و وین می رویم. بازگشت ما به ایران با امضای فرمان مشروطه همراه می شود. روزنامه ی"صوراسرافیل" به وسیله ی جهانگیرخان صوراسرافیل و قاسم خان منتشر می شود و دهخدا نیز به آن دعوت می شود. دهخدای 27 یا 28ساله با نوشتن ستون طنز "چرند پرند" با عناوین مختلف که اصلی ترین عنوان آن دخوست، مورد توجه اقشار مختلف مردم قرار می گیرد. هرچند که گاهی نیز مقالاتی در این روزنامه می نویسد؛ اما شاید عمده ی علاقه مندان به این روزنامه به خاطر علاقه به"چرند پرند" دهخدا آن را تهیه می کنند. دیگر میدان فردوسی و دفتر روزنامه"صوراسرافیل"محل آشنایی برای رفت وآمد مردم می شود. دیگر نقل مجالس مردمی و قهوه خانه ها، چرند پرندخوانی می شود."چرند پرند" دردهای جامعه را می گوید و به صراحت بانیان این دردها را نمایان می کند. نگران دهخدا می شویم؛ چون بارها تهدید می شود و حتا تصمیم به قتل او گرفته می شود. بالاخره هم با به توپ بستن مجلس به وسیله ی محمدعلی شاه و کشتن جهانگیرخان صوراسرافیل، به همراه دهخدا از ایران به اروپا تبعید شده و حدود دو سال را در پاریس، سوییس و استانبول می گذرانیم. روزهای سختی است. مشکلات مالی و نگرانی خانواده، دهخدا را آزار می دهد. با این وجود، سه شماره از "صوراسرافیل" را با همکاری"علامه محمد قزوینی" و "معاضدالسلطنه" علیه حکومت دیکتاتوری محمدعلی شاه منتشر می کنیم. پانزده شماره از روزنامه ی "سروش" را هم در استانبول منتشر می کنیم. با فتح تهران به وسیله ی مجاهدین، به ایران برمی گردیم. دهخدا به وسیله مردم تهران و کرمان در مجلس دوم انتخاب می شود. در زمان جنگ جهانی اول، دهخدا به چهارمحال و بختیاری منزوی می شود و در همان زمان شروع به جمع آوری مثل ها و لغات می کند؛ کاری که حدود 40 سال از زندگی دهخدا را به خود اختصاص می دهد. او معتقد است، مثل حکمت توده است. یعنی آن قدر که عامه به ایجاد آن می کوشند، اهل ادب از شعر و نثر در آن سهمی ندارند؛ از این رو در هر ملتی که امثال بیش تر است، نشانه سعه فکر عوام آن ملت است.
بالاخره در فاصله ی سال های 1308 تا 1311، کتاب"امثال و حکم" در چهار جلد حاوی مثل های فارسی و عربی منتشر شد. دهخدا در زمان تهیه ی "امثال و حکم" به جمع آوری لغات هم مشغول بود. او خانه اش را دفتر لغت نامه کرده بود و سال های متمادی را به تحقیق و تفحص در کتب و مشاهدات سپری می کرد. به قول دکتر دبیرسیاقی، کارهای تحقیقی دهخدا جلوه ی دیگری از نیات انسانی و انسانیت و وطن خواهی و مردم دوستی اوست. اما دهخدا مجبور می شود دستمزدهای همکارانش را با وام و قرض های مختلف پرداخت کند و به همین دلیل، منزل او در خیابان ایرانشهر به گرو بانک می رود که با مساعدت مجلس قرار می شود بعد از مرگ دهخدا، آن خانه به دبستانی با نام دهخدا تبدیل شود. امروز وقتی در خیابان ایرانشهر قدم می زنی، به دبیرستانی برمی خوری که به نام جابربن حیان معروف شده است. این دبیرستان در واقع همان منزل دهخداست که تنها نشان باقی مانده از وی درختی است که همچنان پابرجاست. عجیب است که در همه جای دنیا آثار و اماکن باقی مانده از بزرگان خود را تبدیل به موزه می کنند تا حداقل برای آیندگان نشانه هایی باقی بماند؛ اما ما در ایران به تخریب این آثار بسنده نکرده و سعی می کنیم هیچ نشانی را از بزرگان مان حفظ نکنیم! این موضوع مشکلی است که بخصوص در حوزه ی بزرگان فرهنگی بیش تر نمایان است. در زمان تولید این فیلم، یکی از دغدغه های ما و حتا مدیران و مسوولان مدرسه، تغییر این عنوان به نام دهخدا بود؛ دهخدایی که در این مکان سال ها به تحقیق و تفحص در میان کتاب ها پرداخته بود و قطره قطره دریای عظیم لغت نامه را جمع آوری می کرد. وی در نهایت در هفتم دی ماه سال 1334 هجری شمسی در همین خانه جان به جان آفرین تسلیم کرد و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.
به دنبال دهخدا به ابن بابویه می رویم. ابتدا محلی که ظاهرا بسیار به آن رسیدگی شده، توجه مان را جلب می کند. خوشحال می شویم که بالاخره بعد از مرگ یک بزرگ فرهنگی مان، جایگاهی در شان ایشان ایجاد شده است. به آنجا که می رویم، متوجه می شویم، این جا مزار بزرگ دیگری از عرصه ورزش است و او کسی نیست جز جهان پهلوان تختی. هر چند توجه به این عرصه در کشور ما از دیرباز بوده است؛ اما بی توجهی به بزرگان فرهنگی انگار امری تازه نیست. از هر کسی می توانیم، در مورد آرامگاه دهخدا می پرسیم؛ اما انگار غبار فراموشی بر گورستان نشسته است. گفته بودند خاک مرده سرد است، اما یادش هم آن قدر سرد می شود؟
بالاخره یکی از کارگران گورستان در قبال دریافت مبلغ اندکی، ما را به کنار اتاقکی در گوشه گورستان می برد که مزار علامه علی اکبر دهخدا در آن نمایان است؛ مزاری در یک مقبره ی خانوادگی که درهایش بسته است و تنها می توان در بیرون آن شاهد گوری سرد و تاریک بود. آری این تصویر سکانس پایانی ماست. کم کم در میان گورها گم می شویم و دیگر حتا نشانی از دهخدا و خویش نمی بینیم. در ذهنم مرور می کنم که دهخدا در سال 1329 تصمیم به تاسیس جمعیت مبارزه با بی سوادی می گیرد. دهخدا سال ها ریاست کابینه ی وزارت معارف را داشته است. اما آن چه دهخدا را دهخدا می کند، عشق او به وطن و مردمش است که آثار برجسته ای را در این زمینه ارائه می کند. مردی که حدود 40 سال دوزانو در برابر فرهنگ متواضعانه می نشیند و به غیر از چند روز، همه وقت خود را برای لغت نامه صرف می کند؛ بزرگی که حتا برای استراحت به شیوه ی معمول ما عمل نمی کند و به چرت های معمولی کنار منابع تحقیقی اش بسنده می کند.
آری دهخدا می دانست چه می کند؛ هرچند هرگز پایان لغت نامه را نمی بیند. تلاش دهخدا در مقدمه ی لغت نامه از زبان وی چنین بیان شده است:"وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم، دانستم که ما ناگزیر باید به سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود. وگرنه ما را جزو ملل وحشی می شمرند و بر ما آقایی روا می بینند. بایستی آن علوم و فنون را ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمی شد مگر این که اول لغات خود را بدانیم. لغت ابزار نطق است و وسیله داد و ستد مردمان".
یادش گرامی و راهش پررهرو باد

چرند و پرند
نویسنده، تدوینگر و کارگردان: سید محمدصادق جعفری، مشاور کارگردان: مهرداد اسکویی، تصویربردار: رضا تیموری، صدابردار: حبیب الله محمدی، مدیر تولید: محمد طلایی، تهیه کننده: سعید رشتیان و گروه فرهنگ و ادب شبکه ی اول سیما.

 

منبع: ایسنا | تاريخ: 1388/12/09
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد