۱
بحران در سینمای آلمان به اوج خود رسیده بود؛ همین مسئله موجب شد تا سال ۱۹۶۲ در جشنوارهی ابرهاوزن هستهی اولیهی انجمن سینمای جوان آلمان توسط الکساندر کلوگه، ادگار رایتس، پیتر شامونی، فرانتس یوزف و... شکل بگیرد. ۲۶ نویسنده و فیلم ساز آلمانی با اعلام بیانیهای از آغاز فعالیت انجمن سینمای جوان آلمان خبر دادند. بیانیهای که در بخشی از آن آمده بود: "... موفقیتهای سینمای آلمان در گرو جهانی شدن آن است. در این راه به آزادی و رهایی نیاز است. رهایی از سنن و قراردادهای حاکم بر سینما، رهایی از دخالت بیش از اندازهی سرمایه و رهایی از سلطهی تقلید. ما برای به وجود آمدن این سینمای نو آمدهایم. سینمای کهنه مرده است و ما به چیزهای نو ایمان داریم."
ورنر فاسبیندر، هانس یورگن سیبرگ، مارگرته فون تروتا، ورنر هرتزوگ، ویم وندرس و ژان ماری اشتراوب و... فیلم سازان جوانی بودند که به این گروه پیوستند. فولکر شلندرف اولین سخنگوی انجمن، دولت فدرال را وادار به تاسیس کوراتوریوم، مدرسهی فیلم مونیخ و برلین و ساخت فیلمهایشان کرد. سال ۱۹۶۶ فیلم تورلس جوان به کارگردانی شلندرف به صورت مستقل ساخته شد و جایزهی منتقدان جشنوارهی کن را از آن خود کرد. تاریخ آغاز سینمای نوین آلمان به همین زمان بر میگردد.
۲
ورنر استیپتیک پنجم سپتامبر ۱۹۴۲ در مونیخ به دنیا آمده، او پس از بازگشت پدرش از اردوگاه کار اجباری جنگ دوم جهانی، نام پدرش هرتزوگ را که در زبان آلمانی به معنای دوک است، برای خودش انتخاب کرد. تا سال ۱۹۵۴ در دهکدهی کوهستانی باواریا زندگی میکرد و وقتی ۱۲ سال داشت دوباره با خانوادهاش به مونیخ آمد و با خانوادهی کلاوس کینسکی در خیابان الیزابت هم خانه شدند. هرتزوگ دربارهی اولین آشناییاش با سینما و فیلم گفته است: "یک مرد دوره گرد با پروژکتوری به روستای کوچک و کوهستانی ما آمده بود و دو فیلم را در مدرسه برایمان نشان داد که اصلا رویم تاثیری نگذاشتند. تجربهی تکان دهندهای نبود؛ فقط خیلی مایوس کننده و نفرت انگیز بود. یکی دربارهی اسکیموهایی بود که یک کلبهی برفی میساختند و چون در کوهستان و برف بزرگ شده بودم، به جرات میتوانستم بگویم آن اسکیموها واقعا نمیدانستند چطور باید چیزی را با برف درست کنند. فقط داشتند کارهای احمقانهای انجام میدادند. بعد یک کات زده شد و ناگهان دیدم کلبه برفی تمام و کمالی ساخته شده است. میتوانم بگویم تا ۱۱ سالگی فیلم ندیده بودم و حتی نمیدانستم سینما چیست."
اما با هم خانه شدن با کلاوس کینسکی همه چیز تغییر میکند: "همان موقع فهمیدم که کارگردان سینما میشوم و فیلمی با شرکت او میسازم." هرتزوگ ۱۴ سالش بود که با یک دوربین سرقتی از مدرسهی فیلم مونیخ کارش را شروع کرد. بعدها مدتی را در دانشگاه مونیخ گذراند و بعد در دانشگاه پیتسبورگ تئاتر و ادبیات خواند. کمی در تلویزیون کار کرد و در اوئل دههی ۶۰ برای تهیهی سرمایهی ساخت فیلمهایش به جوشکاری در یک کارخانهی فولاد پرداخت. ابتدا سه فیلم کوتاه ساخت و بعد هم نشانههای زندگی را، که به عنوان نخستین ساختهی بلندش در سال ۱۹۶۸ جایزهی خرس نقرهای جشنوارهی برلین نصیباش شد. و سالها بعد پنج فیلم داستانی با بازی هم خانهاش، کلاوس کینسکی را کارگردانی کرد.
۳
بیایید یکبار دیگر موضوع و داستان فیلمهای هرتزوگ را با هم مرور کنیم. او سال هاست که به بهانهی این فیلمها در مناطق زمانی و دنیاهای متفاوتی روزگار میگذراند: از جنگل های بارانی پرو یا آمازون و لائوس، دشت های آلاسکا، قطب جنوب، جزایر قناری تا صحرای آفریقا، آسیای مرکزی و... او سال هاست دیگر کمتر سری به آپارتماناش در لس آنجلس میزند و در لوکیشن فیلمهایش زندگی میکند. هکلبری فین سینمای آلمان میگوید: "از ۱۴ سالگی خانه را ترک کردم و پیاده سفر کردم. پیاده تا مرز آلبانی رفتم، ولی نتوانستم وارد آلبانی شوم. در زمان آشوبهای کنگو خواستم به این کشور بروم. همهی این سفرها برای یافتن یک پاسخ بود. چگونه گاهی مردم این چنین دچار فروپاشی میشوند؟ اتفاقی که در زمان نازیها افتاد. برای من گاهی کار و زندگی یکی است. در فیتز کارالدو یک کشتی ۳۶۵۰ تنی را از کوه بالا کشیدیم. ۱۱۰۰ کارگر سرخپوست در آن فیلم کار میکردند. ما وسط جنگل بودیم. برایم اهمیت ندارد که دیگر فیلم سازان با چه هدفی فیلم میسازند. شیوهی من این گونه است. شاید یک دلیل اینکه من از قانون همیشگی سینما پیروی نمیکنم هم همین باشد. اگر آنها اوقات زیادی را در سینما و فیلمخانهها سر کرده بودند، من قبل از اینکه ۲۰ ساله شوم، کشورهای زیادی را دیده بودم. همین نکته باعث شده بود تا در خیلی زمینهها تبدیل به آدمی باتجربه بشوم. در آن زمان سفر من به چند کشور آفریقایی که خیلی خطرناک معرفی شده بودند باعث تعجب خیلی از اطرافیانم شده بود. این تجربهها در دنیای سینما هم میتوانست کمک خیلی زیادی به من بکند. در همین ارتباط است که باید بگویم با آدمهای نسل خودم نمیتوانستم ارتباط راحتی برقرار کنم. از همان نوجوانی ارتباط زیادی با آدمهای اطرافم نداشتم."
برای هرتزوگ طبیعت بیان گر حقیقت درون آدم هاست. رو در رویی طبیعت و انسان یا بالعکس، انسانهایی که میخواهند در مقابل طبیعت بایستند و... یکی از مضمونهای تکرار شوندهی فیلمهای اوست؛ همان گونه که خودش در مقابل طبیعت میایستد تا هرطور که دوستش دارد آن را روایتاش کند. مخالف سرسخت سینما وریته معتقد است: "اگر همیشه به حقایق توجه کنید به جایی نمیرسید. ولی اگر به درک حقایق برسید آن وقت میتوانید آنها را تغییر دهید و اگر خلاقیت داشته باشید موفق میشوید. ولی ما همیشه مشغول واکاوی در توهماتمان برای رسیدن به حقایق عمیق تری هستیم، در پی چیزی مثل اکستازی حقیقت، برای چیزی عمیقتر در سینما و ادبیات. من از فانتزیهایم استفاده میکنم و آنها را در فیلمهایم مورد استفاده قرار میدهم. فقط این فانتزیها نیست که ما را تکان میدهد. از طرف دیگر اگر همیشه در پی حقیقت ناب باشید بهتر است برای خودتان یک دفتر تلفن بخرید. در این دفتر تلفن ۴ میلیون حقیقت وجود دارد؛ ولی کمکی به تصورات شما نمیکند. من توصیف مستند را برای توصیف فیلمهایم قبول ندارم، آنها در واقع فیلمهای داستانی تغییر چهره داده هستند. واقعیت عینی مزخرف است. چنین مفهومی حتی در ریاضیات وجود ندارد."
۴
هرتزوگ تاکنون در بیش از ده فیلم به عنوان بازیگر حضور داشته، حدود ۲۰ اپرا را بر روی صحنه آورده و جوایز بیشماری را برای فیلمهایش دریافت کرده: جایزهی فدراسیون بین اللملی منتقدین فیلم از جشنوارهی کن (۱۹۷۵) برای معمای کاسپار هاوزر، جایزهی بهترین کارگردانی جشنوارهی کن (۱۹۸۲) برای فیتز کارالدو، جایزهی بهترین فیلم خارجی از انجمن منتقدین فیلم فرانسه (۱۹۷۶) برای آگوئیره، خشم خدا، جایزهی بهترین فیلم از اسکار سینمای آلمان (۱۹۶۸) برای نشانههای زندگی، جایزهی ویژهی هیات داوران جشنوارهی آمستردام در سال (۱۹۹۷) برای دیتر کوچولو باید پرواز کند، جایزهی یک عمر دستاورد سینمایی از جشنوارهی فیلمهای مستند هات داکز کانادا (۲۰۰۶)، جایزهی بهترین فیلم مستند بلند از انجمن بین المللی مستندسازان (۱۹۹۸) برای دیتر کوچولو باید پرواز کند، جایزهی بهترین فیلم از جشنوارهی بین المللی ملبورن (۱۹۹۳) برای صدای زنگ از ژرفنا، جایزهی بهترین فیلم جشنوارهی ساندنس (۲۰۰۵) برای مرد گریزلی، جایزهی بهترین فیلم از نگاه تماشاگران جشنوارهی سائوپائولو (۱۹۹۲) برای بهترین دوست من و... .
عکس: کلاوس کینسکی و هرتزوگ، پشت صحنهی آگوئیره، خشم خدا، ۱۹۷۲
این یادداشت کوتاه آغازی است برای یک نیم پرونده دربارهی ورنر هرتزوگ که به بهانهی فیلم مستند غار رویاهای فراموش شده در رای ُبن مستند منتشر خواهد شد.