برای من کل قضیه وقتی شروع شد که یازده ساله بودم و همینجا، در انگلستان مدرسه میرفتم. یک فیلم مستند به نام تورکسیب ساختهی تورین برایمان نشان دادند. فیلم مستند صامتی بود در مورد احداث راهآهن سراسری سیبری. تورکسیب چنان سرمستام کرد که با خودم گفتم: "من هم میتوانم چنین چیزی بسازم! فقط یک دوربین فیلمبرداری کم دارم!".
دو سال بعد یک دوربین فیلمبرداری ۱۶ میلیمتری ویکتور با یک سه پایهی خوب و کلی لنز خریدم. با آن موزهای جزایر قناری را ساختم. یک مستند ده دقیقهای صامت که هرچه لازم بود راجع به پرورش موز بدانید، برایتان روایت میکند.
علایق فراوانی داشتم و گاهی جهت علاقهام کاملا غلط بود. آرزو داشتم فیلمبردار شوم و روی کرین غولآسا بنشینم و یک دوربین با کلگی بزرگ هم جلویم باشد. بله، به آرزویم رسیدم؛ اما این شغل چنان برایم کسالتآور بود که باید با طناب میبستندم تا سرجایم بند شوم. طی دههی چهل، برای ساخت مستندها از شیوههای بیتحرک استودیویی استفاده میکردند تا "تصاویر ناطق" بسازند. عملا چیزی را که قرار بود ثبت کنیم، نابود میکردیم.
این مسئله دغدغهی برخی از مستندسازها بود که چطور میشود با یک دوربین روی دست صامت به همراه ضبط صوتی که بدون سیم صدا به طور همزمان ضبط کند، فیلم ساخت؟ ما این مشکل را به کمک ساعت Acutron حل کردیم. خیلی پیش از آنکه Crystal-Synch به بازار عرضه شده باشد. ما مستندهایی متفاوت میساختیم و تا مدتها خیال میکردیم که تمام مشکلات فیلمسازی مستند را حل کردهایم. اما این شیوهی کار آن قدر پرهزینه بود که دایم کاسهی گدایی دست میگرفتیم و دوره میگشتیم. برای همین به فکر فیلمسازی ارزان افتادیم و سراغ دوربینهای سوپر هشت رفتیم و... البته، فقط در انستیتو تکنولوژی ماساچوست (MIT) از این روش استفاده کردیم. من آن زمان آنجا تدریس میکردم. وقتی به این روش فیلمی ساختیم، جری وایزنر که رئیس انستیتو بود مرا صدا زد و گفت: "ریکی، تبریک میگویم! تو موفق شدهای تمام مشکلات ۱۶ میلیمتری را با دوربین ۸ میلیمتری تکرار کنی!"، راست میگفت!.
با اختراع CCD و تجهیزات پیشترفتهی تدوین ویدیویی، راه حل دیگری پیش رویمان قرار گرفت. آخرین باری که اینجا، یعنی در شفیلد بودم سال ۱۹۹۴ بود و همکار و رفیق عزیزم والری لولاند با من بود. ما خیلی به ویدیوی هشت علاقه داشتیم. این دوربین واقعا به کارمان آمد و در شیوهی فیلمبرداری آزادی فراوانی نصیبمان شد. اما برای آنکه نسخهای را برای پخش تلویزیون آماده کنیم مجبور بودیم با هزینهی خیلی زیاد تجهیزاتی را اجاره کنیم. فقط وقتی پولمان به این کار میرسید که یک شرکت تلویزیونی حامی مالیمان باشد. جلب چنین حمایتی روزبهروز برای کسانی مثل ما مشکلتر شده است. ما دوست نداریم برنامههایی بسازیم که به ذائقهی میلیونها تماشاگر معمولی تلویزیون خوش بیایند.
اکنون باز هم اینجا هستیم و در آتش اشتیاق میسوزیم. بله! انقلاب دیجیتالی صرفا همان روش سابق اما کمی ارزانتر و بهتر نیست؛ این انقلاب میتواند مسیر تاریخ جهان رسانهها را عوض کند. اما چگونه؟ اکنون در یک اتاق کوچک، کل تجهیزات لازم برای ساخت هر نوع فیلمی مهیا است؛ دوربینها، میکروفونها، دستگاههای تدوین خطی و غیرخطی، میکس صدا، پخش دیویدی، اسکنر، سیستم تدوین، تبدیل و... شاید کل هزینهی این وسائل حدود ۱۲۰۰۰ پوند است، یعنی قیمت یک ماشین نوی نه چندان خوب.
اکنون داریم ادبیات نوینی خلق میکنیم. ترکیبی از کتابهای چاپی که هرکدام با یک DVD-Rom همراهند و حاوی فیلمها، اسناد و گفتههایی هستند که خود بخشی از از داستانند. داستان برای من حکم خاطرهای شخصی را دارد؛ زیرا در مقام فیلمساز عمدتا منبع الهامم نامههایی بوده است که برای همسرم مینوشتهام؛ زمانی که طی جنگجهانی دوم در ارتش آمریکا به عنوان فیلمبردار جنگی خدمت میکردم. نمیدانم چرا همسرم، النور تمام این نامهها را نگه داشته است. در ۱۴ماهی هم که فیلمبردار داستان لوییزیانای رابرت فلاهرتی بودم برای زنم نامه مینوشتم (۴۷-۱۹۴۶). بخش اعظم آن دسته از فیلمهای خبری جنگی را که گرفتهام در آرشیو ملی و موزهی سلطنتی جنگ در لندن پیدا کردهام. والری از جستوجوهایم برای یافتن فیلمهای خبری فیلم گرفته است.
دارم آماده میشوم تا با رابرت درو فیلمهایی کار کنم که در دوارن انتخاب کندی به سمت ریاستجمهوری ساختهام (ابتدایی، بحران، بچهها داشتند تماشا میکردند و...)، سپس به فیلمهای دورهی پنبیکر تا دورهی حاضر خواهیم پرداخت که با والری کار میکنم. به این ترتیب تغییرات تکنولوژیک فرم سینمایی را طی صدسال تمام پی خواهیم گرفت.
قرار نیست این پروژه برای پخش از تلویزیون و تماشاگران میلیونی آن ساخته شود. اگر این کار تماشاگرانی به تعداد و جدیت خوانندگان کتابهای جدید بیابد، واقعا خوشحال خواهم شد. تصور میکنم که به کمک دیویدی، پروژکتورهای ویدیویی جدید و تجهیزاتی از این دست موفق خواهیم شد.
این یاداشت ابتدا در ماهنامهی سینماحقیقت (اردیبهشت، خرداد ۸۱، بدون نام مترجم) منتشر شده است.