تاریخ درباره‌ی همه قضاوت نهایی را خواهد کرد
نامه‌ای به خسرو سینایی؛ به‌بهانه‌ی نمایش مستند‌هایش

[ احمد طالبی‌نژاد ]

سلام آقای سینایی. حال شما چطور است؟ کم پیدایید. لابد شما هم مثل بنده خانه‌نشینی را بر نان به نرخ روز خوردن ترجیح می‌دهید؟ ولی باور کنید بنده دلم برایتان حسابی تنگ شده است. معقول پیشتر‌ها سالی چندبار در محافل سینمایی شما را می‌دیدیم و در جریان کارهای تازه‌تان قرار می‌گرفتیم. اما این روز‌ها نه تنها شما را نمی‌بینم، بلکه در رسانه‌ها هم خبری ازتان نیست. لابد دوستان جوان رسانه‌ای فکر می‌کنند دوران نسل شما گذشته و حرف تازه‌ای برای امروزی‌ها ندارید. خب حق هم دارند. آخر کی و کجا درباره‌ی نقش شما و برخی دیگر از هم‌نسلان تان حرفی زده یا نوشته شده که جوانان امروزی شما را به‌جا بیاورند؟ از کجا باید بدانند که شما دو فیلم سینمایی غیر‌متعارف و غیرسفارشی درباره‌ی حوادث انقلاب ساخته‌اید؟ زنده باد و هیولای درون را می‌گویم که در جو پرالتهاب سال‌های نخست انقلاب، به‌اندازه‌ی کافی قدر ندیدند. هیولای درون هنوز هم به‌لحاظ مضمونی فیلم ارزشمندی است. چون از تبدیل شدن انسان به هیولا در برخی حرفه‌ها حرف می‌زند. این نسل باید بداند که شما تنی چند از بهترین بازیگران را به سینما معرفی کرده‌اید. مهدی هاشمی در زنده باد، شهلا میربختیار و زنده‌یاد اسماعیل محمدی در هیولای درون، مهدی احمدی در کوچه‌های عشق، حمید فرخ‌نژاد در عروس آتش و... کجا به آن‌ها گفته شده که سینمای مستند ایران، بسیار مدیون شما به‌ویژه هم‌نسلان تان است.
شما این نوع فیلم را در دورانی که مستند فقط کاربرد رسانه‌ای داشت و توقع دیگری از آن نمی‌رفت، به یک مقوله‌ی هنری تبدیل کردید. یادم هست در سال اول دانشجویی‌ام مستند حاج مصور‌الملکی شما را دیدم و متوجه شدم که می‌شود در مستند هم تخیل به‌کار بست. جایی که نقاش پیر با دست و پای لرزان در پارک قدم می‌زند و تخیلاتش در مقابل چشمانش جان می‌گیرند. آن‌جا بود که فهمیدم در مستند هم می‌شود تخیل به کار برد. البته پیش از این در برخی آثار مستند تجربه‌گرا شاهد در هم‌آمیزی واقعیت و خیال بوده‌ایم. از جمله مستند فرم‌گرای بامداد جدی ساخته‌ی احمد فاروقی‌قاجار؛ اما آن فیلم اساسا فرم‌گرا بود، در حالی‌که حاج مصورالملکی مستندی بیوگرافیک است و لحن و زبان ساده‌ای دارد. بعد‌ها که بیشتر با آثار شما آشنا شدم، متوجه شدم که شما فرم را از دل موضوع‌هایی که انتخاب می‌کنید، در می‌آورید. مثل کاری که در مستند درخشان، در معرفی ژازه طباطبایی با تندیس‌های فلزی این هنرمند کرده‌اید. پرداخت هنرمندانه‌ی شما از آن موضوع، خود فیلم را هم به یک اثر مستقل هنری تبدیل کرده.‌‌ همان زبان شاعرانه‌تان که در دو فیلم سردی آهن که درباره‌ی محمد نصیری قهرمان وزنه‌برداری ایران و آوایی که عتیقه می‌شود که درباره‌ی زوال کار لحاف دوزان دوره‌گرد ساخته‌اید به‌کار برده‌اید. این کاری است که بعد‌ها در گیزلا و در کوچه پاییز هم به‌شکل کامل شده‌تری انجامش داده‌اید.
آقای سینایی باور کنید وقتی به حجم آثار مستند و نیمه مستند شما فکر می‌کنم، می‌بینم بهترین سال‌های عمرتان را صرف سینمای مستند این دیار کرده‌اید ولی به اندازه‌ی برخی نوآمدگان از مواهب مادی این همه تلاش برای فرهنگ این سرزمین برخوردار نشده‌اید، با خود می‌گویم چه پوست کلفتی دارد این آقای سینایی. مگر می‌شود در شرایطی که همه چهار نعل دارند به سوی کسب درآمد و شهرت می‌تازند، انسان فرهیخته‌ای مثل شما، هم‌چنان از منظر آرمان هنری به سینما فکر کند؟ می‌دانم که شما برای این‌که تن به ساختن هر فیلمی ندهید، مشکلات مادی تان را با تولید فیلم‌های صنعتی برطرف می‌کنید، اما در آن عرصه هم مهر و امضای خود را بر پای ساخته‌هایتان حک می‌کنید. چون حتما به آنچه می‌سازید، اعتقاد دارید. در بین آثار سفارشی تان من چندتایی را دیده‌ام. از جمله آخرین حلقه زنجیر که درباره‌ی صنعت بسته‌بندی است و این صنعت مهجور را به شکل بسیار جذابی معرفی می‌کند. از بین چند اثری هم که برای فولاد مبارکه ساخته‌اید، به کوه مهربان بیندیش به‌نظرم فیلم جذابی است که فارغ از موضوع هم، خود یک اثر مستقل سینمایی است. اما کمتر کسی از این همه تلاش شما با خبر است. حتی من که شما را می‌شناسم و دوستتان دارم، از آخرین تلاش‌‌هایتان بی‌خبرم. یادتان هست ۱۰- ۱٢ سال پیش به من گفتید: "دیگر تدریس نخواهم کرد. بهترین سال‌های عمرم صرف تدریس و مستندسازی شد. دیگر این روال را ادامه نخواهم داد. تو هم اگر به سعادت خودت فکر می‌کنی، دست از نوشتن نقد بردار و فیلمت را بساز. نمی‌شود بین این دو دنیا معلق ماند. من تکلیفم را با خودم روشن کرده‌ام". حاصل آن تصمیم یکی دو سال بعد، به خلق موفق‌ترین فیلم شما در اکران عمومی یعنی عروس آتش انجامید. موفقیت آن فیلم برای دوستداران شما و آثارتان نویدبخش حضور پررنگ و تاثیرگذارتان در سینمای داستانی ایران بود؛ اما این اتفاق نیفتاد. نمی‌دانم چرا؟ انتظار می‌رفت پس از سال‌ها سکوت، حالا که شرایط مناسبی – به‌لحاظ مالی - پیش آمده، تا دیر نشده، دست بجنبانید و آثار دیگری خلق کنید. نه این‌که نکردید، گفت‌و‌گو با سایه را ساختید که به‌عنوان مستندی داستانی درباره‌ی نویسنده‌ی بزرگ ایران، صادق هدایت فیلم خوبی است؛ ولی برای مخاطب خاص جذاب است، نه برای انبوه مخاطبانی که در جشنواره فجری که عروس آتش هم حضور داشت، آن را به‌عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران انتخاب کردند.
پس از آن فیلم دایم در خبر‌ها از شروع فیلم تازه‌ی شما با‌‌ همان مضمون اجتماعی می‌خواندیم. اما عملا خبری نشد که نشد تا امروز. هر کس دیگری جای شما بود از آن تنور داغ، نان‌های بیشتری در می‌آورد. دست کم دوسالی یک فیلم از شما باید به سینمای ایران هدیه می‌شد که نشد. نمی‌دانم این سکوت و بی‌علاقگی به‌ شرایط را باید به‌حساب نجابت شما گذاشت که در آن هیچ شکی ندارم، یا به‌حساب محافظه‌کاری تان؟ تا آن‌جا که می‌دانم اگر رگ سیدیتان بجنبد، در عصیان علیه بی‌عدالتی، کوتاه نمی‌آیید.
یادتان هست آن سالی را که یک نماینده از سوی جشنواره‌ی فیلم مستند سینما دروئل فرانسه به ایران آمده بود و یکی از هم‌نسلان تان که همیشه پز مخالف‌خوانی هم داده و همیشه هم بر موج سوار بوده و با پول دولت فیلم ساخته و خود را فیلم‌سازی معترض معرفی کرده، آن نماینده را به مهمانی خانه‌اش فراخوانده و فیلم‌های خود و نزدیکانش را به‌عنوان کلیت سینمای مستند ایران به او نشان داده بود؛ در حالی که پس از آن شما چهل، پنجاه فیلم دیگر هم ساخته بودید و همین نکته باعث خشم حیرت‌انگیز شما شد و در جلسه‌ی مجمع عمومی انجمن مستندسازان، فریاد اعتراض برداشتید و کارت عضویت تان را پاره کرده، جلسه و انجمن را برای همیشه ترک کردید. هیچ کس تا آن روز شما را تا این حد خشمگین ندیده بود؛ چون حق با شما بود. از آن روز آن مستندساز هم‌نسل شما که پیش از آن برایم مورد احترام بود، از چشمم افتاد. بعد‌ها البته از یکی دیگر از هم‌نسلان تان شنیدم که آن آقا در راه انداختن بازی‌های پشت پرده برای گرفتن نشان‌ها و دیگر امتیاز‌ها هم سابقه‌ی طولانی دارد. آقای سینایی، زمان می‌گذرد و تاریخ درباره‌ی همه قضاوت نهایی را خواهد کرد. درباره‌ی شما هم به استناد حجم آثار مستند، نیمه مستند و داستانی تان قضاوت نهایی خواهد شد. ولی من دلم گاهی برای لحظه‌هایی از کوچه‌های عشق، یار در خانه، کوچه پاییز، عروس آتش و... و بیشتر برای روش خوش و خلق نیکوی شما با آن همه توانایی بالقوه در ادبیات، سینما، نقاشی و موسیقی تنگ می‌شود.
می‌دانم که شما هرگز بیکار نمی‌نشینید. حتما این روز‌ها هم در حال خلق کردن اثری هستید، خب ما را هم در جریان بگذارید.

عکس: آیدین رهبر
این نوشته ابتدا در روزنامه‌ی شرق (۲۸ فروردین ماه ۱۳۹۰) منتشر شده است.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1390/01/29
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد