در طبقهی هفتم سینما آزادی هم مانند خانهی هنرمندان و خانهی سینما کمکم یک پاتوق مستندبینی در حال شکل گرفتن است، این سینما با طبقاتی که هر کدام مجزا و دنج است، و کافه و رستورانهایی که دارد شرایطش برای چنین مکانی مهیاست. گذشته از اینها، در شهر تهران سینمایی که هم در مرکز شهر است و پیادهها با آن راحتند و هم برای سوارهها پارکینگ دارد، به زحمت میتواند رقیبی پیدا کند.
چهارشنبهها هر دو هفته یکبار در طبقهی هفت سینما آزادی میشود فیلم مستند دید. در تابستان ۹۰، فیلمهای مختلفی در این سالن دیدهام. اگر دوست دارید فیلم مستندی ببینید که در آن تعدادی از کارگردانهای ایرانی که فیلمهای شهری ساختهاند دربارهی شهر پیچیدهمان تهران صحبت میکنند، فرصت تماشای خشتها و آیینهها در سینما آزادی را از دست دادید. این مستند را شادمهر راستین ساخته که در کنار کار سینما، پژوهشگر شهرسازی هم هست. این فیلم از دغدغهی او نسبت به بازنمایی شهر تهران در فیلمها بر آمده و به همین دلیل در فیلمش با کارگردانهایی که شهر در کارهاشان مهم است صحبت کرده تا بداند آنها شخصا چه احساسی به شهری که در موردش فیلم میسازند دارند. فیلمسازانی چون رخشان بنی اعتماد که فیلمهای مستند و داستانیاش اغلب دربارهی قشر حاشیهنشین تهران است، جعفر پناهی با فیلمهایی که پر از وقتگذرانی آدمها در دل تهران و رها شدن از احساس تنهایی در دل شلوغی شهر، علیرغم دردسرهایی است که به آن دچار هستند، نیکی کریمی با فیلم یک شب که در آن زنی خالی از پشتیبانی مادرانه و مردانه از سوی مادر و نامزدش، مجبور میشود شبی را تا صبح در خیابانها سر کند و با فیلم چند روز بعد خود که در آن زنی در لانگشاتهای شهری رو به انزوایی خودخواسته میرود، ابراهیم حاتمی کیا با فیلمهایی که تعارض انسانهای هنوز پایبند به اصول را با شهر و آدمهای آن نشان میدهد، و به همین شکل اصغر فرهادی، اصغر هاشمی، کامبوزیا پرتوی، فرزاد موتمن که هر کدام با تهران فیلمهاشان و تهران خودشان رو به دوربین این فیلم مستند نشستهاند. تصاویر فیلم همپای ذهن سیال این فیلمسازان و مکانهایی که به یادشان میآورد، گوشههای شهر را نشان میدهند؛ هم موارد تخریبگونهای را که عصبانیمان میکند، و هم چیزهای زیبایی را که بهخاطر آن عصبانیت، معمولا نمیبینیم.
اگر فیلم روزهای بیتقویم مهرداد اسکویی دربارهی بچههای کانون اصلاح و تربیت را دیدهاید و کنجکاو هستید فیلم بعدی او دربارهی این مرکز را ببینید باید گفت نمایش فیلم آخرین روزهای زمستان در سینما آزادی را هم از دست دادهاید. اسکویی چند فیلم در این مرکز خواهد ساخت و آخرین روزهای زمستان دومینِ آنهاست.
اسکویی در این تجربه به موارد جرم بچهها بیشتر نزدیک شده و تعارض جرمهای بچهها با چهره و دنیای کودکیشان در فیلم پیداست. اینکه آنها خلاف خود را تکرار نکنند چیزی است که نه مددکار و مربی، و نه خود بچهها به آن امیدی ندارند. فارغ از این چشم انداز مبهم و محو، مربی و مددکار سعی میکنند زندگی عادی را چند صباحی برای این بچهها آماده کنند؛ زندگیای که در آن سفر هست، نقاشی هست، بازی، عروسک، کودکی، و البته دعوا و کتککاری و آشتی هست.
نشان دادن مکانها و آدمهایی که دور از دسترس ما هستند میتواند دلیلی برای مهم بودن یک فیلم مستند باشد، همچنان که برای آخرین روزهای زمستان هست. چنین فرصتی را فیلم مجتبی راعی هم میتوانست ایجاد کند اما آن را هدر داد. فیلم او با نام پله پله تا ملاقات شیطان، تولید تلویزیون، دربارهی قاتلی بود که به او لقب خفاش شب داده بودند. نامی که برای این فیلم انتخاب شده همان ابتدا موضع فیلمساز را به موضوع روشن میکند و تمام فیلم از جمله نریشن آن در جهت اثبات شیطانی بودن شخصیت قاتل عمل میکرد. بازیگری که در بازسازی بعضی صحنهها نقش قاتل را بازی میکرد خندههای عصبی و شیطانی سر میداد و روایت گیج کننده و بیسامان آن حتی نمیگذاشت خط ماجرا را دنبال کنیم. تنها دلیل ادامه دادن تماشای فیلم، راشهای آرشیوی مصاحبه با قاتل در زندان و دادگاه پیش از اعدامش بود. اینها را گفتم تا بدانید در مورد این یکی چیزی را از دست ندادید، مخصوصا اگر مصاحبههای قاتل را همان ده سال پیش در تلویزیون دیده باشید. اما قبل و بعد فیلم را به هر حال ازدست دادهاید... گپ و دیدار و قهوه و معاشرت را.
فیلم تلویزیونی دیگری هم در این مدت در سینما آزادی نمایش داشته؛ مستندی به اسم خاطره جاری است ساختهی منوچهر مشیری. در میان انسانهای بیشمار جامعهی انسانی، مستندساز دست یکی را میگیرد و به ما معرفیاش میکند. انگار میخواهد او را بشناساند تا هراس خود از گمشده بودن و فراموش شده بودن آن فرد را کم کند. مرد پنجاهساله خرمشهری و مهربان فیلم خاطره جاری است قبلا یکبار با مشیری ملاقات داشته است. در دههی شصت فیلمی با عنوان بیسیمچی از تلویزیون پخش شد که همین مرد را در هفدهسالگی در جبهه نشان میداد. دیدن تکههایی از فیلم بیسیمچی سی سال پیش در کنار زندگی امروز این مرد، تجربهای جالب بود که گاهی به طولانی بودن برخی صحنهها فائق میآمد و گاهی نه. اما برای کودکی که دلش میخواست تلویزیون فقط برنامهی کودک نشان دهد و برنامههای دیگر را نگاه نمیکرد، این فیلم با نگاهی انسانمدارانه به جنگ، آشتی با تلویزیون دوران کودکی بود.
فیلمهای بالا را به ترتیبی که پخش شدند نام نبردیم، اما آخرین مستندی که تا این تاریخ یعنی ۱۹ مرداد در سینما آزادی نمایش داده شده فیلم صفر بیست و یک ساختهی محمد شیروانی است. در این فیلم یک کاناپهی سفید وجود دارد که مردان جوان و پیر و میانسالی میآیند روی آن مینشینند و دربارهی مهاجرت خود به تهران حرف میزنند. برای بخش فرهنگی شهرداری که فیلمی با موضوع تهران را به شیروانی سفارش داده بود این فیلم قابل قبول نبود، چون نمایی از تهران در آن دیده نمیشد. اما شیروانی اعتقاد دارد به هر حال فیلمش دربارهی تهران است. پس اگر دوست دارید فیلمی دربارهی تهران ببینید که در آن جغرافیای تهران وجود ندارد مستند صفر بیست و یک را از دست دادهاید.
این از دست دادنها را جدی نگیرید و بگیرید. جدی نگیرید چون در پاتوقهای دیگر هم نمایش داده خواهند شد، جدی بگیرید چون اگر به موضوع فیلمها علاقهمندید ممکن است دوباره آنها را از دست بدهید!
تاریخ، ساعت و نام فیلمها را در سایت رای بن مستند و مطالبی که دربارهی آنها نوشته میشود را در همین سایت و سایتهای پیک مستند و ومستند چک کنید.
در همین زمینه بخوانید:
پاتوقهای فیلم مستند تهران: خانهی سینما
عکس: پشت صحنهی مستند آخرین روزهای زمستان
این نوشته ابتدا در ماهنامهی ۲۴ (شهریورماه ۱۳۹۰) منتشر شده است.