خانهی هنرمندان خیلی وقت است پاتوق هنردوستان و فیلمبینهای تهران است. اینجا همانطور که نامش گویاست پاتوق هنردوستانی است که برای گالریهای نقاشی، جلسات ادبی و بزرگداشت و دیدن فیلم کوتاه یا مستند به آنجا میروند.
ممکن است مردمی که علاقهمند به این جنبههای فرهنگ نیستند گذارشان به آنجا نیفتد، اما اگر در پاتوقی مثل سینما آزادی که گذار مردم عادیست پوستر و کاتالوگ فیلمهای مستند خانهی هنرمندان پخش شود (چنان که در این مدت شده) کمکم پای مردم به خانهی هنرمندان بیشتر باز خواهد شد.
در تابستان ۹۰ تعدادی فیلم مستند در خانهی هنرمندان نمایش داده شد. آخرینِ آنها تا امروز که بیستم شهریور است، شتر گریان ساختهی دو فیلمساز به نامهای بایام باسورن داوا و لوییجی فالورینی بود که در سال ۲۰۰۵ جایزهی اسکار بهترین مستند خارجی را گرفت. فیلمی دربارهی یک خانوادهی دامدار در مغولستان که به تازگی یکی از شترهای آنها کُرهای به دنیا آورده، اما آن را دوست ندارد. نه به او شیر میدهد و نه نوازشش میکند. خانواده میخواهند شتر را به کرهاش نزدیک کنند اما فایده ندارد. کُره روز به روز نحیفتر میشود تا اینکه تصمیم میگیرند طبق رسم قدیمیشان یک نوازنده بیاورند تا برای شتر بنوازد.
دو پسربچهی خانواده به شهر میروند و یک نوازنده میآورند. در هنگام نواختن، مادر بچهها ترانهای میخواند و در این حین آرام آرام از چشم شتر اشک خارج میشود. بعد از مراسم، شتر کرهاش را میپذیرد و به او شیر میدهد. حکایت عجیبیست اما چارهای جز باور ندارید، چون واقعیست! جزئیاتی از زندگی یک خانوادهی دامدار مغول و رابطهی نزدیک آنها با حیوانات در فیلم وجود دارد که نشاندهندهی قدرت عمل کارگردانان آن است. شتر گریان یکی از جالبترین مستندهایی بود که تا به حال دیدهام. موضوع جذاب، فضای دیده نشده، دوربینی مشاهدهگر و تدوینی که از طمانینه و کندی ریتم نمیترسد. همه چیز سر جای خود است.
بقیهی فیلمها ایرانی بودند. دو فیلم از هادی آفریده به نامهای کودکی رنگ پریده و نقل گُردآفرید در یک روز پخش شد. اولی، فیلمیست دربارهی یک کودک ۱۰ ساله که از ۵ سالگی با یک تومور در سرش زندگی میکند. این فیلم یکی از فیلمهای مجموعهای است به نام ما تنها نیستیم. بقیهی فیلمهای این مجموعه هم دربارهی اشخاصیست که مبتلا به یک بیماری خاص هستند. رابطهی پسربچه و مادرش در فیلم کودکی رنگ پریده رابطهی جذابی است. اگر فیلمهای این مجموعه در کنار هم دیده شوند میتوان این را لمس کرد که برخورد مختلف آدمها با بیماریشان چقدر میتواند در کیفیت زندگیشان تاثیر داشته باشد. در فیلم کودکی رنگ پریده پسربچهی ۱۰ ساله از یک بیمار توموردار به یک انسان توموردار تبدیل شده و در حال گذران زندگیست. نمیدانیم این طور فیلمها میتوانند الگوسازی کنند یا نه، چون هر انسانی با دیگری متفاوت است. اما با دیدن مادرانگیِ نجاتبخشی که مادر این پسربچه به او داده میتوان دریافت که چنین بیمارانی برای بازگشت به مسیر زندگی فقط به پول خیّرین نیاز ندارند.
فیلم دیگرِ هادی آفریده، نقل گردآفرید، درباره دختریست که به کار نقالی علاقه دارد. استاد او یکی از نقالان پیر تهران است ولی با وجود این دختر که آموختههای او را به یاد میسپارد، نگران از دست رفتن فن نقالی نیستیم. چون او نقالی را از مسیری که نقالان طی میکردند خارج کرده و آن را به مثابهی شغلش انجام نمیدهد، از درآمد نداشتن نگران نیست، بلکه به خاطر زنده نگه داشتن آن را یاد میگیرد و انجام میدهد. پس امید بسیاری هست. گردآفرید یکجور موزهی نقالیست.
با وجود فیلمهای این مستندسازان جوانکه روز به روز پرانرژیتر میشوند، تماشای فیلم مستندسازان کلاسیک ایران حال و هوای دیگری پیدا کرده است. مستند پرواز دور بر بالهای خیال ساختهی منوچهر طیاب به تهیهکنندگی محمد داوودی، درباره استاد علیاکبر صنعتی نقاش و مجسمهساز ایرانی، یکی از فیلمهایی بود که در خانهی هنرمندان نمایش داده شد. به خاطر موسیقی و نگاه سوزناکی که کارگردان در فیلم جا داده بود و کسالتباری آن، فیلم جذابی نبود. فیلم دائما خوبیِ استاد را به ما گوشزد میکند بدون آنکه باعث شود او را بشناسیم. چارهای جز رها کردن فیلم از دوسوم نهایی آن نداشتم، نشستن کار سختی بود.
تا اینجا میشود گفت فقط سه فیلم اول را از دست دادهاید، مخصوصا فیلم شتر گریان را. دو فیلم هادی آفریده هم موضوعات و نکات جالبی دارند اما فیلم پرواز دور... از همان مستندهاییست که سالهاست تصوّر تماشاگر تلویزیون ایران از مستند را شکل داده و او را از مستند فراری کرده است. پس ناراحت نباشید، بروید یک کتاب دربارهی استاد صنعتی بخوانید.
در این دوره، فیلمهای یک فیلمساز میانسال هم نمایش داده شد. مهرداد زاهدیان با دو فیلم خاطرات روی شیشه و حلقهی گمشده. که اولی دربارهی تاریخچهی و سرگذشت ورود عکاسی به ایران توسط ناصرالدین شاه بود و دومی دربارهی کشف مقداری حلقههای فیلم مربوط به دورهی قاجار در کاخ گلستان، توسط یک پژوهشگر. و به این بهانه گریزی داشت به سرگذشت ورود دوربین فیلمبرداری به ایران توسط مظفرالدین شاه. فیلمهای خوبی بودند. اگر برخی مستندسازان قدیمی به شیوه ناکارامد خود ادامه دهند مستندسازان جوان سمتوسوی مشورت خود را کاملا به سوی فیلمسازان میانسال تغییر میدهند؛ چون آنها با تغییر و پیشرفت رابطهی خوبی دارند و پویاترند و در عین حال تجربه هم دارند. به هر حال فیلمهای مهرداد زاهدیان دو فیلم آرشیوی جالب توجه دربارهی تاریخچهی فیلم و عکس ایران هستند که اگر نبینید از دستشان میدهید، هرچند فیلمهای جدیدی نیستند و سال ۸۳ تولید شدهاند.
در خاطرات روی شیشه، شخص اول فیلم گویا ناصرالدین شاه است. یاد مستندهایی افتادم که دربارهی بدنامانی چون چنگیز و آتیلا ساخته شده و موضوعش این است که آیا این بدنامان تاریخ هیچ خصوصیات خوبی نداشتهاند؟ در فیلم زاهدیان وقتی رواج عکاسی توسط پیگیریهای ناصرالدین شاه را میبینیم در انتها از ترور شدن او غمگین میشویم. در واقع این غم برای آن بخش هنرمند اوست که غیر از عکاسی به نقاشی هم میپرداخته و از او انسانی پیچیده ساخته بود.
و اما مستند سقفهای کوتاه، ساختهی مستندساز جوان (اما نه تازهکار) سعید نبی، با آن تدوین درخشان هایده صفییاری. ریتم فیلم آنقدر خوب و نماها طوری در هم تنیده پیش میروند که نمیتوانم از گفتن کلمات کلی و تکراریای مثل تدوین درخشان و درهمتنیده استفاده نکنم. هرچند اگر منظورم را نفهمید. باید فیلم را ببینید تا تاثیر تدوین خوب را در شناختِ نگاه کارگردان و تبدیل پژوهش و راشهای خوب به یک فیلم را دریابید. فیلمی که نگران زوال صنعت کفش ایران است و ما را به زیر سقفهای کوتاه کفاشیهای کوچک، و نزد پیرمردهای کهنهکار و جوانان تازهکار اما ناامید این پیشه میبرد. دنیا و آرزوی آنها از تکه کاغذها و عکسهایی که به دیوارهای اتاقک خود زدهاند قابل درک است و بزرگیِ آن رویاها در برابر فضای کار و زندگی محقر انگاشته شدهشان، نشان دهندهی قدرت زیادیست که سرخوردگی و نارضایتی میتواند در آینده داشته باشد.
دربارهی این فیلمها میتوانید مطالبی در سایتهای و مستند و پیک مستند و رایبن مستند بخوانید. پاتوق مستند خانهی هنرمندان روزهای سه شنبه هر هفته ساعت ۶ از دیدن شما خوشحال میشود. نام فیلمها را میتوانید در سایت رای بن مستند چک کنید.
در همین زمینه بخوانید:
پاتوق اول: خانه سینما
پاتوق دوم: سینما آزادی
عکس: فیلم مستند شتر گریان
این نوشته ابتدا در ماهنامهی ۲۴ (مهرماه ۱۳۹۰) منتشر شده است.