(توضیح: متن زیر متنی است که قبل از تدوین نهایی نوشته و توسط آقای بهروز رضوی – بخشهای بولد – و آقای شهرام درخشان خوانده شد. در تدوین نهایی فیلم ترتیب بخشهایی از متن کمی تغییر کرده است و یا بخشهایی از جملات حذف شده است.)
بهار و تابستان امسال باران نبارید و ترس از خشکسالی همه جا را فرا گرفته است. خشکسالی بحران این روزهای ایران نیست. ۲۵۰۰ سال پیش و در شرایطی مثل امسال بود که کوروش اولین پادشاه مقتدر ایرانی از خدای خود درخواست کرد تا ملتش را از دروغ و دشمن و خشکسالی محافطت کند. اما بسیار قبلتر از کوروش و در حدود ۶ یا ۷ هزار سال پیش، مردم بر روی سفالهای خود نقش بزی با شاخهای پیچیده کشیدند تا نشان درخواست باران باشد. کسی به آنها گفته بود تا هرچه میتوانند بر پیچش شاخها بیافزایند تا باران بیشتری ببارد.
شاید گذر روزها از نیروی باروری این شاخها کاسته است، اما اینک این نقش برجا مانده بر روی سفالی که تخمین زده میشود عمر آن ۶۵۰۰ سال باشد یکی از زیباترین نقشهای بر جا مانده از زمان قدیم است. من به یاد ندارم که نقشی زیباتر، تجریدیتر و هوشمندانهتر از این نقش در دورهی پیش از تاریخ ایران دیده باشم. لذت دیدن از نزدیک این جام منقوش مرا به موزهی ملی میکشاند جایی که از آن محافظت میشود و به همه امکان دیدار آن را میدهد.
امروز بیست و سوم خرداد است و من به موزه ملی میروم تا این جام زیبا را از نزدیک ببینم. اما جام در موزه نیست و موقتا به موزهای در کره جنوبی فرستاده شده است. با خود فکر میکنم حتما بخاطر خروج اینجام نگهبان از کشور بوده است که امسال خشکسالی بر ایران سایه انداخته است.
خورشید نشان گرمی و ماه نشان خنکی است اما در اساطیر ایرانی نقش بز را، هم نشانه و مظهر خورشید دانستهاند و هم به آن نشان باران دادهاند. بزی با شاخهایی بزرگتر از حد معمول و شبیه هلال ماه نشانی از خود ماه است، گویی که این شاخ تبدیل به هلال ماه میشود تا ماه و خورشید – یعنی نشان شب و روز -در یک جا کنار هم قرار گیرند. بنابراین بیراه نخواهد بود اگر فرض کنیم که این ظرف مرتبط با موضوع آب بوده است. قرص ماه نیز که در میان شاخها دیده میشود گویا مخزن آبی است که در میان گرفته شده است.
اما برای من ردیف ۵۰ لک لکی که بر لبهی بالایی ظرف نشستهاند واضحترین نشانهی تصور ارتباط این نقش با موضوع آب است. به هرحال احساسی عجیب به من میگوید که باید این ظرف را از نزدیک ببینم. لمس یک ظرف ۶هزارساله لمس تاریخ است.
اگر ۷یا ۸ هزار سال پیش به این منطقه میآمدم با منظرهی دیگری روبرو میشدم. اینجا یکی از کانونهای تمدن بین النهرین بوده است و از دل این تمدن اولین امپراطوری ایرانی بنام عیلامیان سر برآورد. این تپهی باستانی معروف به اکروپولیس است، محلی که جام معروف شوش از دل آن کشف شده. اینجا بخشی از محوطه باستانی دشت شوشان است که مراحل ثبت جهانی در یونسکو را طی میکند اما یونسکو به دلیل ساخت یک هتل ۵ ستاره در این محوطه ثبت آنرا به تاخیر انداختته است.
نشانههای استقرار آدمی از حدود هفت یا هشت هزار سال پیش در این منطقه دیده شده است. اگر هزاران سال پیش اینجا یک سکونتگاه بزرگ بوده، اما امروز یک موزهی مخفی است. اینجا و در دشت خوزستان که چون بهشت باستانشناسان است، زمانی بزرگترین باستانشناسان دنیا کاووش کردهاند. اما در ۳۰ سال گذشته و پس از انقلاب هیچ کاووش جدی در این منطقه رخ نداده و این به معنای آنست که نظریات آنها دربارهی این منطقه ناقص است.
بزرگترین وحشت زندگی از دست دادن حافظه است. یا به تعبیر بهتر گم شدن حافظه، چون به هرحال حافظه چیزی از جنس ماده نیست که از بین برود. اما به هر حال من از ۷۰۰۰ سال پیش خود چیزی به یاد نمیآورم. انسان آن روزگار هم از قبلتر خود چیزی به یاد نمیآورد تا آنکه سفال را آفرید تا ظرفی برای نگهداری خاطراتش باشد، گاهی فکر کردهام که داستان آفرینش انسان از خاک و آب هم برای آن بود تا ظرفی برای ثبت خاطرات خداوند باشد.
زندگی بدون ظرفها امکان پذیر نیست. ساخت ظرف آغاز مدیریت بر ماده است. هم از آن جهت که ظرفها ابزاری برای جمع آوری و به خدمت گیری مادهاند و هم از آن جهت که خود ترکیب چهار ماده اصلیاند: آب، خاک، هوا، آتش. احتمالا اولین ظروف بکاررفته توسط انسان با کنار هم قرار گرفتن دو کفه دست ساخته شده و به او در برداشتن آب از رودخانه کمک کرده است. بعدها وچیزی در حدود ۹۰۰۰ سال پیش یا قبل از آن بوده که انسان اولین تلاشها را بکار میبرد تا از ترکیب خاک و آب به مادهای سخت و شکل یابنده دست یابد. شاید اولین تلاشهای او فشردن گلهای کنار رودخانه ویا ایجاد شده از بارش باران بوده است، او وقتی به جای پای خود بر روی گل مینگریسته کشف کرده که گل قابلیت شکل پذیری فراوان دارد. اهمیت این کشف بسیار زیاد بود چون به این ترتیب پایههای اولین انقلاب صنعتی در جهان برداشته شد.
زندگی بدون ظرفها امکان پذیر نیست. سادهترین استفاده ظرفها در هنگام صرف غذاست ولی کاربردهایی بسیار پیچیدهتر همچون انتقال، پخت، ترکیب و نگهداری هم دارد. ظرفها در دوران کهن بیشتر از یک ظرف ساده اهمیت داشتهاند و در غیاب نگارش وظایف آیینی و ادبی را نیز بر عهده داشتهاند. بیشک این ظرفها و نقشهای برجا مانده نشانی از بیمها و امیدها و علایمی برای استعانت از قوای طبیعی در مبارزه دایم و وحشتناک حیات و متونی برای ثبت خاطرات بودهاند. حتی ظرفها حکم انتقال داشتههای این جهان به جهان دیگر را دارا بودند. در دورانی که هیچ نوع ابزار یا وسیله ویا بنای معماری بزرگی وجود نداشته ظرفها تنها دارایی انسان بشمار میرفته و شاید اولین نشانههای ارادهی معطوف به قدرت در انسان بوده است. شاید احساسی که ما امروزه با داشتن خانه و اتومبیل و موبایل داریم در دوران باستان با داشتن ظرفهایی زیباتر، بزرگتر و یا عجیبتر بدست میآمده. البته هنوز هم داشتن ظرفها ی خاص نشان دهندهی طبقه اجتماعی مصرف کننده آنها هستند.
چینی فرزند خلف سفال در زمان حاضر است. امروزه چینی، کریستال وشیشه جای ظرفهای سفالی را گرفته و این امکان را فراهم کرده تا تولید شکلی کاملا صنعتی بخود بگیرد. اما ایده تنوع ظروف و تولید گسترده نیز متعلق به این دوره نیست. در تپه سیلک و در حدود ۳۰۰۰ سال پیش ظروفی که دارای نمونههای متعدد باشند دیده شده است.
هرچند که دربارهی قدیمیترین نمونههای سفال یافت شده اتفاق نظری وجود ندارد ولی اولین نمونههای گل پخته شده در آفتاب که بسیار ترد و شکننده است از تپهی هرسین کرمانشاه بدست آمده و آزمایش رادیو کربن قدمت آنرا به حدود ۸۴۵۰ سال پیش تخمین میزند. اینها سفالهایی دست ساز و ابتدایی است که از ترکیب گل با خار و خاشاک گیاهی تولید شدهاند، و نشانههایی از اولین حضور روستانشینی در حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش در ایران دارند. اما چیزی در حدود ۳ یا ۴ هزار سال طول میکشد تا بشر چرخ سفالگری را میآفریند، به تکنولوژی پخت در کوره دست مییابد و از نقوش مختلف در تزیین ظرف استفاده میکند. و مهمتر از آن میتواند چیزی به نام طراحی صنعتی ابداع کند، اگرچه هنوز هم همان روشهای ابتدایی ساخت سفال در اطراف نیز ما دیده میشود.
یونس پسر ۷ سالهی من به کلاس سفالگری میرود و میدانم که گل بازی نیازی فطری است همه ما گل بازی را دوست داریم و در فرهنگ لغات ما ترکیبهایی که با گل ساخته شده کم نیست. اما و در روستای کلپورگان سیستان و بلوچستان نیز هنوز زنان روستا با دست سفال میسازند و با انگشت آنرا رنگ میکنند. شواهدی وجود دارد که اولین سفالها نیز توسط زنان و در کنار آتش اجاق خانه ساخته شدهاند. شاید اگر افتخار کشف آتش را به مردها نسبت دهند بتوان افتخار ابداع ظرف را به زنها نسبت داد. شاید زنها به دلیل فیزیکی نیز نقش ظرفی برای آفرینش را دارند. ظرفی برای نطفهای که بسته شود و رشد کند. اما آتش نیرویی مردانه است. به نظر میرسد در طراحی ظروف پیش از تاریخ گاهی اشارهای تمثیل وار به این موضوع شده است که ظرف همچون زن است. محلی برای باروری.
طبیعتی که نیرویی فراتر از انسان دارد و انسان نمیتواند آنرا به چنگ آورد با ساخت ظرف تسلیم اراده و قدرت انسان میشود. انسان آب را در ظرف نگهداری میکند و غلات و دانههای گیاهی را نیز انبار میکند، پس از کشتن حیوانات و سپس گشف آتش، طراحی ظرف سومین نشانه قدرتمندی انسان در برابر طبیعت وحشی است. هنوز سعی میکنیم تا ظرفهای بزرگتری برای نگهداری آب بسازیم تا قدرت خود را به رخ طبیعت از دست گریز بکشیم.
دکتر کابلی در سال ۱۳۸۲ و در هنگام کاووش تپهی باستانی قمرود در ۲۰ کیلومتری قم بزرکترین ظرف سفالی دوران کهن را بدست میآورد. و قدمت آن را در حدود ۶۰۰۰ سال قبل تخمین میزند، ساخت اینگونه ظروف بزرگ هنوز هم برای بسیاری از سفالگران امروز امری دور از دسترس است.
اهمیت کشف سفال بسیار مهم است. زیرا ساخت و تولید سفال یکی از مبناهای تاریخ حیات بشر است. ابداع سفال مصادف با پایان دورهی توحش انسان است و یا آغاز دوران جمع آوری غذا و یکجا نشینی بشر. کشف روستا و آغاز تمدن.
همزمان با ساخت اولین سفالهای دست ساز، بشر به نقش مهم گل سفالگری برای ساخت تندیس پی میبرد. اهمیت این پیکرههای تی شکل در این است که به ما میگوید انسان در این زمان معنی انتزاع، تزیین و فرم را بدست آورده و میتواند ترکیبی به نهایت انتزاعی بسازد. در این زمان او شاید به مهمترین موضوع ذهن خود یعنی تقابل بین انسان و حیوان میاندیشدو سعی میکند تا به برتریهای خود پی ببرد. او میفهمد که میتواند بانقاشی چیزی بیافریند، ارتباط برقرار کند و احساسی تازه ایجاد کند. اولین نقاشی انسانها بر روی غارها نیز بیانگر همین نکته است. کاش میتوانستیم واکنش اولین انسانها را به این دست ساختهها بفهمیم. به نظر من کشف منطق هنری توسط انسان شاید از کشف آتش و یا طراحی ظرف و یا کشت دانههای گیاهی مرحلهای مهمتر است. بشر میتواند به کوه خورشید آب ماه و گیاه و حیوان فکر کند و آنچه را که در خاطره خود میبیند با دیگران درمیان بگذارد.
تاریخ سفال را به ۴ دوره میتوان تقسیم کرد. دوره نخست آغاز پیدایش سفال است که به صورت دستی و اولیه تولید میشود. و در آفتاب یا در کنار اجاق آتش پخته شدهاند. اینها سفالهایی خشن زبر و بدون تزیینات هستند که در زمانی حدود ۶ تا ۹ هزار سال پیش ساخته شدهاند. دورهی بعدی که به آن دورهی پیش از تاریخ گفته میشود مربوط به دورههای روستا نشینی و سپس شهرنشینی میشود که در محدودهی زمانی حدود ۶۰۰۰ هزار تا ۳۰۰۰ هزار سال پیش را شامل میشود و قبل از تشکیل حکومتهای بزرگ در منطقه فلات ایران است، پایان این دوره اوج شکوفایی سفال در زمینه طراحی ظروف و نقوش انتزاعی است. سپس دورهی تاریخی آغاز میشود که شامل دورهی عیلامیان تا ساسانیان است و در طی آن به تدریج سفالگری از رونق میافتد و جای خود را به سنگ و فلز میدهد. ویژگی این دوره سفالهای ساده و بینقش است، با سقوط سلسلههای شاهنشاهی و آغاز حکومتهای اسلامی دوباره سفالگری رونقی جدید مییابد که تا اواخر دورهی صفویه طول میکشد. در دوران اسلامی سفال بخصوص در زمینه لعاب پیشرفتی چشمگیر میکند. سپس دورهی جدید آغاز میشود که با تحولات اجتماعی آغاز شده از دورهی قاجار رقم میخورد و سفال آخرین رمقهای خود را طی میکند. دورانی که طی آن با رشد اندیشههای سیاسی و اجتماعی مدرن شکلهای سنتی هنر و صنایع دستی از میان میرود.
انتخاب چند نمونه از میان هزاران سفال کشف شده و مرمت شدهای که در موزهها نگهداری میشود کار دشواری بود، بیشتر شبیه آنکه بخواهم از میان انسانهای زنده چند نفر را به عنوان نمونهی انسانهای زنده دنیا انتخاب کنم. ما بسیار خوش شانسیم که سفال در طبیعت بازیافت نمیشود. خرد و شکسته و ریز میشود اما از بین رفتنی نیست. برای من که باستانشناس نیستم و تنها به فرمها و بیشتر از آن به انتزاع نقوش میاندیشم، تماشای سفالها این نکته را به ذهنم میرساند که ما نسبت به ۳ یا ۴ هزار سال پیش چندان پیش نرفتهایم،
حافظه مهمترین پرسش بشر است. خاطرات چگونه شکل میگیرد و در کجا ذخیره میشود و چراگاه چیزی به خاطر نمیآوریم؟ و چگونه خاطرات برای ما جذابترین بخش حافظه است؟ ما چگونه سعی میکنیم تا خاطرات خود را جاودانه کنیم. ایدهی جاودانگی چیست؟ به یادآوردن ویا ماندن من در لحظههایی از آینده؟ جاودانگی نیاز جسم ماست یا روح ما یا خاطرات ما؟ بزرگ شدن تنها فراموشی بخشهایی از زندگی است. جاودانگی مهمترین احساس قدرتمندی در جهان است.
اینها بخشی از تاریخ نوشته جهان ماست. اگرچه من بطور کامل نمیتوانم آنرا بخوانم اما همیشه از دیدن هر نوشتهای به وجد میآیم، اینجا شهری موسوم به شهر سوخته است. بزرگترین سایت در حال کاووش ایران. منطقهای به بزرگی ۱۵۰ هکتار. باقیماندههای این منطقه به ما میگوید که اینجا شهری بزرگ با تقسیم بندی فضاهای مسکونی، شاهانه، صنعتی و گورستان بوده است. دیدن باقیماندههایی از ذغال در خاک این محوطهی باستانی این گمان را به ذهن نزدیک کرد که اینجا در اثر یک آتش بزرگ از میان رفته است. ظاهرا توزی ایتالیایی نیز عنوان شهر سوخته را از مردم محلی اقتباس کرده است. کاووش در این منطقه از سال ۱۳۴۶ و توسط مارتیسو توزی ایتالیایی شروع شد و در سالهای اخیر تحت نظر دکتر سجادی ادامه یافته است. اینجا یکی از پیشرفتهترین مناطق مسکونی در هزاره ۴ و ۵ است. نظریات تایید نشدهای حکایت میکند که این منطقه زادگاه زرتشت پیامبر هزارههای بعدی در ایران است. ما باید از شوری زمین و کمبود رطوبت و آب زمین سپاسگزار باشیم که باعث شده تا آثار ۴ یا ۵ هزار سال پیش در این منطقه تقریبا سالم بماند. باستانشناسان گفتهاند که زمانی این منطقه آبشخور دریا یا رودخانه هیرمند بوده است و طراوتی غیر قابل وصف داشته که اکنون از آن خبری نیست.
در همان سالها ظرفی در شهر سوخته توسط هیات ایتالیایی کشف میشود که بر روی آن نقشی از ۵ بز دیده میشود، در سال ۱۳۸۲ نقوش روی این سفال ایدهای جالب را به ذهن گروه کاوشگر ایرانی میاندازد. آنها میپندارند که این ۵ نقش بز ایدهی اولیه از تجسم حرکت را به نمایش میگذارد. آنها معتقد شدند که سفالگر یا نقاش میخواسته تا حرکت بز به سمت درختچه را نمایش دهد. اگر این ایده با کشف نمونههایی دیگر به اثبات برسد انقلابی بزرگ در باستانشناسی بدست آمده چرا که میتوان با جرات اثبات کرد که در شهر سوخته اولین انیمیشن دنیا ساخته شده است. اما طبق برآوردها در شرایط فعلی بیشتر از ۲۰۰ سال طول میکشد تا تمامی محوطه شهر سوخته کاووش شود.
بیشترین سفالهای سالم بدست آمده درشهر سوخته از گورستان بزرگ شهر بدست آمده، محوطه گورستان به شیوه گورستانهای فعلی خارج از منطقه مسکونی است و تخمین زده میشود که بیشتر از ۳۰۰۰۰ گور در این منطقه یافت شود، بیشترین نشانههای تمدنی در شهر سوخته از درون گورها بدست آمده است.
در شهر سوخته با تمدنی بزرگ روبروییم. کشف قدیمیترین تخته نرد جهان، قدیمیترین معرق جهان، خط کشی با دقت نیم میلیمتر، نشانههایی از جراحی مغز، چشم مصنوعی سبدهایی بافته شده با ظرافت امروزی و همچنین یافته شدن تخم گیاهانی که هنوز سالمند از نشانههای این تمدن است.
اگرچه من کاشان را بیشتر با فرش و خانههای قدمیاش میشناسم. اما دانستم که سیلک نگین شهر کاشان است. نگینی که اگر طرح بازنگری دکتر ملک شهمیرزادی در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵ اجرا نمیشد اکنون نشانی از آن نبود. یکی از مهمترین کشفیات این تپه بنایی خشتی است که به آن عنوان زیگورات دادهاند و آنرا جزو قدیمیترین نمونه زیگوراتهای جهان میشناسند. بخشی از زیباترین نمونههای سفال مربوط به دورههای مختلف سیلک است.
گیریشمن در می۱۳۸۳ در پاریس آشنایی خود با سیلک را چنین بیان میکند: در اوایل سال ۱۹۳۳ تعدادی ظرف نادر با شکلهای خاص با لولههای بلند و نقوش حیوانی، به رنگ قرمز شرابی ابتدا در بازار ایران و سپس در بین عتیقه فروشان پاریس ظاهر گردید، اندکی بعد آقای آندره گدار مدیر اداره عتیقات اصمینان حاصل کرد که این ظروف از سیلک بدست آمدهاند، در همان زمان مشاور موزههای ملی فرانسه درخواست امتیاز حفاری این محوطه را نمود که در اکتبر ۱۹۳۳ مورد موافقت قرار گرفت.
اما اهمیت کاشان تنها به وجود سفالهای پیش از تاریخ سیلک نیست، بعدها و در دورهی اسلامی نیز کاشان زیباترین نمونههای سفال دوران اسلامی را به جهان عرضه کرد.
پس از یک دوره نزول، در سدههای ۷ و۸ هجری قمری و در زمانی که سلجوقیان داعیه حکومت ایران را دارند سفالگری دوباره به اوج میرسد و این بار میتواند خود را به عنوان یک حرفه تثبیت کند. و هنرمند به خود اجازه میدهد تا نامش را بر روی اثر بنویسد. اگرچه حمله بیرحمانه مغولان باعث میشود تا دوباره رونق ساخت و تجارت سفال از میان برود اما صنعتگران سفال تا پیش از حمله مغول زیباترین نمونههای سفال اسلامی را در شهرهای ری، کاشان، نیشابور و گرگان میسازند. دل انگیزترین این سفالها بیشک سفالهای زیبای زرین فام است که به آرزوی دیرین کیمیاگران برای تبدیل خاک به طلا جامهی عمل میپوشاند. سفالگران با لعاب زرین فام به سفال جلوهای زرین گونه میدهند، اگرچه کیمیاگران نتوانستند مس را به طلا تبدیل کنند اما گفته میشود بخشی از تلاش کیمیاگران باعث شد تا تکنیک لعاب زرین فام توسط سفالگران کشف شود.
در دورهی اسلامی اهمیت ظرف کاهش یافت اما در عوض تمرکز بر نقوش افزایش یافت بسیار شبیه آنچه در تذهیب کتب دیده میشود. سفال نقش بوم نقاشی را برای هنرمند بازی کرد، هنرمندی که مذهب به او اجازه نقش بسیاری از موضوعات را نمیداد اما در این زمان نباید رغبت فراوان طبقه متوسط اجتماعی به خرید آثار سفالی و به علاوه حمایت دربار از هنرمندان را نادیده گرفت. اوضاع اقتصادی مردم کمی بهبود یافت و به سفالگران اجازهی اجرای تکنیکهای گران قیمتتر سفال را داد و سفالگران توانستند تا تجربهی رنگ ظروف زرین فام را در درجات مختلفی از سبز طلایی، قهوهای تیره، آبی، آبی فیروزهای، زرد طلایی، مسی و بنفش را که بر روی زمینه سفید قرار گرفته نشان دهند.
در اینکه این تکنیک برای اولین بار از کدام بخش تمدن اسلامی سر برآورد اشتراک نظر نیست ولی الیور واتسون معتقد است که جامهای شیشهای با تزیین زرین فام در مصر یافت شده که نام عبدالصمد بن علی آمده است. او در سال ۱۵۷ هجری به مدت یک ماه حاکم قاهره بوده است، به هرحال در حوالی نیمه دوم سده ششم تولید زرین فام در مصر پایان مییابد و همزمان در سوریه و ایران آغاز میشود. این تاریخ نظریهای را به ذهن پژوهشگران میرساند که اولین صنعتگران به خاطر ناآرامیهای اجتماعی و قحطی آخرین سالهای حکومت فاطمیون در مصر دست به مهاجرت زدند. چرا که تولید زرین فام تولید گرانقیمتی بوده است. اما پروفسور پوپ معتقد است که تولید زرین فام بسیار زودتر در ایران آغاز شده، او به کاشیهای کتیبه دار زرین فام حرم امام رضا اشاره میکند که تاریخ ۵۱۲ را دارد. در پیدایش سفال زرین فام در ایران شک هست ولی تردیدی نیست که زیباترین نمونهها در کاشان ساخته شد. تکنیک زرین فام دارای تکنیک سری بود و بیش از سه نسل در خانوادهی معروف به طاهریان در کاشان سینه به سینه منتقل شد. نسل چهارم خانواده طاهریان این کار را ادامه نداد ولی شرحی درباره آن در کتاب جامع التواریخ رشید الدین میبدی نوشت.
حمله مغول باعث شد تا تولید زرین فام متوقف شود. سطح بالای تولید تا سال ۶۱۶ ادامه داشت و بعد از چهار سال فقط چهار ظرف تاریخ دار و شمار معدودی کاشی باقی مانده است. و بدین گونه پرونده زرین فام از میان رفت. اگرچه بعدها و حتی در دوره صفوی بازهم زرین فام تولید شد اما هیچگاه به شکوه قبل از مغول نرسید.
از ویژگیهای مهم این سفالینههای دوره اسلامی پیوندی است که نقوش باتصویرسراییهای شاهنامه و خمسهی نظامی برقرار کرد. و بنابراین همچون مینیاتور بخشی از تاریخ نقاشی ایران است. اشکال انسانی با صورتهای گرد چشمان کشیده و دهانهای کوچک تاکید برنژاد زرد دارند. اما بیشتر از چهرهها تاکید بد خود اندام و حالت بیانگر آنست. پیکرهها به صورت تک نفره و یا چند نفره مصور و نقوش متنوع جانوری و نقشمایههای گیاهی همراه با کتیبه نگاری از دیگر تزیینات این ظروف است. سبک نقاشی روی این سفالها یا از چهره نگاری بودایان کپی شده و یا عمدتا ادامه سنت کتاب آرایی و تذهیب بوده است. در تذهیب هم این روحیه طلاکاری دیده میشود هنوز هم طلا ارزشی فوق العاده در روابط ایرانیها دارد. نقاشی روی سفالها یا به سمت مینیاتور متمایل شد و یا به سمت تزیینات معماری و کتیبه نویسی. اما به زعم ارنست کونل هیچگاه جریان مستقلی از نقاشی همپای رشد صنایع دستی ایجاد نشد.
نقوش حیوانات مجموعهای از تاریخ موتیفهای حیوانات را در بر میگرفت و نقش خاصی ارزش نیافت، تنها مورد اضافه شده، نقاشی حیوانات مرتبط با بروج دوازده گانه و صور فلکی است.
این سفالگران اسلامی بودند که اولین بار به امکان استفاده از لعاب سفید قلع به عنوان زمینه و آستری برای تزیینات سرامیکی پی بردند و برای اولین بار آبی کبالت را در زمینهای سفید به کار بستند و از اینجا ترکیب آبی و سفید را قرنها پیش از اینکه اینگونه آرایش رنگی تبدیل به ویژگی چینی آلات صادراتی چین شده و سپس مورد پسند اروپاییها قرار گیرد، ابداع نمودند. این سفالهای سفید و آبی شیوه اصلی تزیین سفالهای دوره صفویه شد.
به علت وسعت اراضی خشک و بیابانی در خاور نزدیک و خاور میانه رنگ اهمیت زیادی درکتابت، کاشی کاریکاری و سفالگری و حتی فرش پیدا کرد. بنابراین اگرچه در زندگی ایرانی رنگ در محیطهای عمومی و فضاها دیده نمیشود اما در تزیینات به وفور یافت میشود. همچنین سنت کتابت و نقوش هندسی نیز در حالی که ترسیم چهره و یا موضوعات مذهبی ممنوع بود رواج یافت. درعین حال روحیه ایرانی همواره ارادهای معطوف به تغییر بوده و آنچه از طریق تجارت به ایران وارد میشد مثل چینی الات چینی را به نفع خود و به سلیقه خود تغییر داد.
یکی از اصلیترین مشوقها برای رشد سفالگری در دورهی اسلامی تلاش برای کشف رمز و راز چینی چین بود. صنعتگران مسلمان اگرچه نتوانستند به طور کامل رمز و راز آنها را بفهمند ولی این تلاش باعث خلاقیت در سفالگری شد. ظروف مشبک و چند لایه، لعاب سفید آبی و رونق نقاشی به سبک شرقی و نه اسلامی اصلیترین وام گیری سفالگران اسلامی از چینیهای چین بود.
اما پایان دوره اسلامی دوران اسفناکی است. ظروف سفالی دوران قاجار و صفویه هیچ نشانی از بزرگی و قدمت سفالگری، و نقش و خط در دورهی اسلامی را ندارد. این دوران مصادف با تحولات اجتماعی اخیر ایران است و در طی آن دروازههای تمدن بسته ایران به ناچار باز میشود. با ورود اولین کارخانه چینی سازی مدرن به ایران، پرونده سفال ایرانی بسته میشود.
اتفاقی که امروزه در زندگی بشر رخ میدهد مثل این طوفان لحظهای است. در طوفان چیزی سالم نمیماند و یا لااقل در زمان طوفان اینگونه است، ورود نظرهای گوناگون و ارتباطاط گسترده و مصرف فوق العاده و در عین حال بهم ریختن اوضاع اجتماعی شرایط را برای شکل مستقل و منحصربفردی درباره سفال بهم میریزد.
شکل سفال نتیجه مستقیمی با تصور قدرت دراجتماع دارد. نوع تصور قدرت است که تعیین کنندهی شکل و نوع نقوش روی ظروف است. در دوران تاریخی یعنی زمانی که سلسلههای بزرگ شاهنشاهی ایرانی حاکمیت داشت گفتمان اصلی قدرت، قدرت امپراطوری بود. بنابراین در این دوران شکل ظروف بسیار تفاخر آمیز و نقوش عمدتا نمایاننده قدرت شاهنشاهی بود. در این دوران نقوش حیوانات اهلی شبیه بز به نقوش حیوانات قدرتمند نظیر شیر و عقاب و اسب تبدیل میشود و دیگر از نقوش طبیعت خبری نیست.
با بررسی دقیق نقوش روی سفالها مشاهده میشود که نقاش در دورههای تاریخی و پیش از تاریخ از تبحر کافی برای اجرای هر نقشی برخوردار بوده است. بنابراین انتخاب نقش روی سفال مربوط به توانایی سفالگر و یا طبیعت پیرامونی او نداشته است. در دورهی پیش از تاریخ انسان درگیر قدرت طبیعت است. او به طبیعت عشق میورزد و از این عشق حرف میزند، در عین حال او هنوز درگیر تفکرات اسطورهای خود نیز هست. بنابراین نقش طبیعت به عنوان مهمترین نیروی قدرتمند اطراف او تعیین کنندهی نوع نقوش است.
به نظر من میتوان از روی نقوش و شکل ظروف سفالی تاریخ عشق را در ایران نشانه گذاری کرد. در آغاز عشق به طبیعت باعث شد تا نقش عشق به نزدیکترین حیوان، نزدیکترین درخت، نزدیکترین کوه و نزدیکترین ستاره بر روی سفال حک شود. اما پس از شکل گیری تمدنها عشق به قدرت شکل میگیرد انسان طعم قدرت سیاسی را میچشد و به آن عشق میورزد. بنابراین لازم نیست تا کوه و درخت و خورشید نقاشی شوند بلکه آنچه نشان دهنده قدرت است باید جلوه کند. اسب و شیر و عقاب و سواره نظام و تخت پادشاهی و پرداخت خراج موضوع نقاشی میشود. اما در دورهی اسلامی است که توجه آدمی به خود جلب میشود و تلاش میکند تا به همنوع خود توجه کند. او ابتدا به انسانی ازلی و آرمانی عشق میورزد و خاطرهی خود را در بهشت نقش میکند، بنابراین نقش داستانهای عاشقانه اساطیری و دینی چون یوسف و زلیخا، ویس و رامین و شیرین و فرهاد بر ظروف قرار میگیرد، رفته رفته این توجه از انسان آسمانی به انسان زمینی روی میگرداند به همین دلیل است که در دوران مدرن نقشمایهی اصلی وجود ندارد؛ آنچه هست نقش عشق هر سفالگر است به آنچه که از دنیای مادی اطراف خود میداند.
در دورهی پیش از تاریخ بز اصلیترین نشانهی طبیعت پیرامون سفالگر است. بز حیوانی جسور و آگاه است. خصلت رهبری گله را دارد. پر فایده است، طاقت فراوانتری از گوسفند دارد. بنابراین مورد عشق انسان قرار میگیرد. من در تحقیقاتم نتوانستم دسته بندی مشخصی درباره تنوع و چگونگی نقش بز بر روی سفالهای پیش از تاریخ بیابم. اما یک دسته بندی اصلی وجود دارد، بز در بخشی از نقوش در شکل واقعی خود جلوه میکند و یا حتی بخشی از یک صحنه است و در بخشی دیگر از تصاویر در شکل نمادین و گرافیکی خود نشان داده میشود، زیباترین نقوش مربوط به این دسته از تصاویر است، در همه محوطههای باستانی از هر دونوع نقوش دیده میشود. اما به نظر میرسد در منطقه فارس و شوش اوج نقوش انتزاعی و در زیباترین شکل طراحی شده است. در مقابل در سیلک و مناطق شرقی این صحنه هاهستند که اهمیت بیشتری مییابند.
به شکل پیچش زیبای این شاخها در کل این ظرف نگاه کنید. و یا به دقتی که تزیینات شاخ در این سفالینه دارد. اما درسیلک و چشمه علی این بز در حکم بخشی از یک صحنه قرار دارد و توصیف کنندهی یک ماجراست.
در دورهی تاریخی بز جای خود را به حیوانات درباری همچون اسب داد، اسب نقش مهمی در اداره یک امپراطوری داشت، جزو ارتش بود، راهبر سریع انسان بود و قدرتمند، حیوانات نمادینی نظیر شیر و عقاب هم نشانههای قدرت امپراطوری بود. در عین خال سفال ظرف تودهی مردم بود شاهان ترجیح دادند تا از ظروف گرانبهاتری مثل طلا استفاده کنند تا نشان شاهانهی بیشتری در خود داشته باشد.
در دورهی اسلامی نقش حیوان باز هم تغییر میکند و تنها در شکل سمبلهای عاشقانه بکار میرود در این دوره است که نقش پرندههای زیبا چون مرغ عشق و طوطی و کبوتر بر ظروف قرار میگیرد. منع اسلام برای استفاده از طروف طلا یی و نقره و ارزشمندی خاک دوباره سفالسازی را در این دوره رونق میدهد ولی اینبار ظرف در شکل تزیینی خود مورد استفاده قرار میگیرد.
امروزهگاه نقش بز بر روی ظروف دیده میشود ولی بیشتر تکرار موتیفهای قدیمی است. در زمان حاضر رویکرد اسلام گریز نقاشان باعث استفاده از نقوش دورهی پیش از تاریخ شده است.
اما در پس همهی این تغییرات خاطره یک موتیف از حافظه جمعی انسانها پاک نمیشود. در زمان حاضر نیز هنوز ماجرای بز در فرهنگ عامهی ما دیده میشود. معروفترین قصه همان داستان بزبزقندی است. اما امروزه شکل یادداشت آن با قدیم تفاوت کرده است (بخشی از فیلم بزبز قندی).
هنوز هم کسانی سعی میکنند تا شیوههای جدیدی از سفالگری را ایجاد کنند اما بیشتر این تغییرات در شکل لعاب و رنگآمیزی سفالها رخ میدهد نه در طراحی ظروف. اینجا و در زیرزمین کارگاهی در لاله جین خانوادهای به کار سفال مشغولند که حاضر نیستند تا شیوهی کار خود را در لعابهای چند رنگ بازگو کنند. این خصلتی ایرانی است نباید شیوهی کار را لو داد. من از آنها میخواهم تا بشقابی با نقشی از بز برای من طراحی کنند و برایم بفرستند.
تئوری تاثیر شرایط اجتماعی بر کار هنرمند غلط نیست، در تنها خیابان اصلی لاله جین که قدم میزنم با انبوهی از فروشگاههای سفال روبرو میشوم که اجناسی به شدت تزیینی ولی فاقد اصالت و کیفیت را به نمایش گذاشتهاند. حتی میتوان استفاده از حروف لاتین را هم در تزیینات دید. این آشفتگی حتما در شرایط اجتماعی امروز ایران دیده میشود.
تجربهی رفتن داخل کوره جایی که خاک به جنس دیگری تبدیل میشود که در طبیعت نیست جالب است. در جایی شبیه به اینجا جام معروف شوش پخته شد و بخشی از تاریخ ایران را تثبیت کرد. اینجا مرحله تثبیت خاطره هاست. متاسفانه من نتوانستم کورهای قدیمی و پیش از تاریخی را که سالم مانده باشد ببینم اما آثار کورههای سفالگری درشهر سوخته هنوز قابل رویت است،
کورههای سفالگری شهر سوخته خارح از منطقهی صنعتی شهر بوده است. شاید به این دلیل که دود حاصل از سوختن به سمت مناطق مسکونی نرود. در این منطقه میتوان آثار و بقایای به جا مانده از حجم فراوان تولید و همچنین سربارهها و جوش کورهها و ظروف خراب شده را دید.
به هرحال من توانستم تا نسخهی بدلی اینجام منقوش را در نزدیکی محل کشف آن ببینم. اگرچه اصل نیست اما لمس آن لذت بخش است. چگونه اینجام منقوش شده است؟
پرسشهای زیادی در باره شیوه و روش طراحی نقوش روی ظروف پیش از تاریخ وجود دارد. مهمترین نکته انتخاب قلم مناسب، شکل صحیح به دست گرفتن قلم و ظرف به هنگام نقاشی و شیوههای الگوبرداری و یا چگونگی ساخت رنگ است که ما اطلاعات چندانی در این زمینه نداریم. مثلا با کدام دست راحتتر نقاشی میشده؟ ابتدا داخل ظروف نقاشی میشده یا خارج آن؟ سطح بیرونی یا داخلی چگونه به قسمتهای مساوی تقسیم میشده؟ در بازدید از باقیمانده کورههای سفال پزی در شهر سوخته براحتی میشد تعداد فراوان سفالهایی را دید که در اثر پخت نامناسب کج و تغییر شکل یافتهاند. این جحم زیاد نشان میدهد که روش آزمون و خطا بسیار کارآمد بوده است! البته یک فرض دیگر هم وجود دارد که در آن زمان هم محصولات درجه بندی کیفی داشته ومحصولات یک کارگاه یا یک سفالگر از بقیه بهتر بوده است.
رکوردگیری و ثبت آمارها بخشی از نیاز امروزهی آدمهاست. اگرچه نمیدانم چه تاثیری در زندگی من دارد اما احساسی درونی در من وجود دارد که ایکاش میدانستم چه کسی برای اولین بار نقش یک بز را بر روی سفال نقش کرده است. اگرچه میدانم که چندان به ما کمک نمیکند اما کاش میدانستم.
یکی از لذتهای من پیدا کردن تکه سفالهای باقیمانده در سطح محوطههای باستانی است. برای من این تکه سفالها نقش تکههای حافظه را دارد که از انبوه خاطرات یک شخص گم شده است. وقتی تکهای از این سفالها را بر میدارم انگار به دنیای خاطرات دیگران نفوذ کردهام. نفوذ به دنیای خاطرات دیگران تضمین جاودانگی ماست. انسانهایی که دچار فراموشی میشوند موجودات عجیبی هستند نه میتوانید باورشان کنید و نه کتمانشان کنید. این همه سفال ریخته شده نیز بخشی از یک تمدناند اما من نمیتوانم بفهممشان. بنابراین از کنارشان به سادگی میگذرم.
نمیدانم که علم باستانشناسی میتواند به این پرسش پاسخ دهد که آیا میتوان از نقوش روی سفالها اطلاعاتی دربارهی نقاش آن بدست آورد یا نه؟ یا مشخص کرد که کدام آثار توسط یک سفالگر ساخته شده یا نه؟ اما یک مساله روشن است که دقت اجرای نقوش بر روی همهی ظرفها ی یک منطقه یکسان نیست. به تعبیر دیگر یا اثر نقاشان و سفالگران مختلف است و یا اساسا تولید سفال سطح بندی و یا دارای درجات کیفی مختلف بوده است.
زیباترین سفالها مربوط به پیش از تاریخ و آنهم قبل از آغاز کتابت بوده است. طبیعی است که در این مرحله نقوش روی سفالها جنبه تزیین نداشته بلکه بیشتر بخشی از کار روشنفکری، تفکر و نگارش بوده است. اما با آغاز نگارش رفته رفته نقوش از روی سفالها کنار میرود و تا سالها سفالها بدون نقش ساخته میشوند تا آنکه مجددا سفالهای منقوش دیده میشوند اما این بار با تغییری اساسی و آنکه این بار نقشها بیشتر جنبهی تزیینی مییابند.
این تغییر باعث تغییر رستهی سفالگران هم شد یعنی آنکه به نظر میرسد پس از آغاز دوره نگارش سفالگران که شاید نقش شاعران زمانه را هم بازی میکردند تغییر شغل داده و به حرفههایی نظیر معماری و فلز کاری و یا نگارش پرداختهاند. به همین دلیل آغاز نگارش یکی از دلایل افول سطح سفالگری بوده است.
بخشی از شهرت سفال مدیون اشعار زیبای خیام است. آدمی خاک میشود و تبدیل به گل کوزهگری شده و تا به شکل ظرف جدیدی درآید. آدمی همواره در حال تبدیل شدن به ظرفی دگر است. اگر چه این اندشه به ظاهر نیهیلیستی از اشعار خیام برداشت میشود اما به نظر من مسئله مهمتر برای خیام اندیشه ظرف و مظروف است. انسان باید پذیرای چه چیزی باشد شد؟ انسان ظرف کدام خاطرات است.
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سروبالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
ما همواره میخواهیم تا در کنار دیگران باشیم و یا آنکه در درون دیگران باشیم. خاطرات یعنی حضور در دنیای دیگران. سفال زمانی تنها حضور آدمها در نزد دیگر آدمها و در غیاب خود آدمی بود. ما پیوسته دلمان میخواهد تا در خصوصیترین و درونیترین لحظات آدمها نفوذ کنیم. ظرفی دست به دست میشود تا پذیرای انسانی دیگر باشد.
بیشک انسانی در ۷ هزار سال پیش بیشتر از من لحظات تنهایی داشته است. بسیار کمتر از من از کلمه استفاده میکرده و بسیار کمتر از من میتوانسته بخواند. اما به طور حتم او بسیار بیشتر از من طبیعت را احساس میکرده، به نیروهای برتر طبیعت اعتقاد داشته و دلهرههای اجتماعی کمتری داشته است. زندگی من پر از دلهرههای سیاسی و اجتماعی است که من در ایجادشان چندان دخالتی نداشتهام. من پر از دلهرههای رسانهای هستم. حتی من از نیروهای طبیعی به دلیل رسانههای اجتماعی میترسم. من از زلزله به این دلیل که در رسانه هست میترسم. اما انسان هزاران سال پیش از اصل نیروی طبیعت میترسید.
وقتی شیئ با دست ساخته میشود، قسمتی از روح سازنده را نیز به خود منتقل میکند، به همین دلیل است که شیئ خوب است و شیئ بد چون روح خوب و بد وجود دارد. اما در تولید ماشینی اشیااثری از روح در میان نیست.
برای من قابل تصور است که دیگر هیچگاه نقش بز جام شوش تکرار نخواهد شد. نه آنکه ذهن ما قادر به تجرید و یا اجرای نقشی به آن ظرافت نیست بلکه معتقدم هر هنری تنها یکبار قادر خواهد بود تا به حداکثر اوج خود برسد و درباره سفال این حداکثری دیده شده است. بنابراین با همهی اشتیاق این بسته را باز میکنم تا شاید این نقش بز بتواند سایهی خشکسالی را از ما دور کند. اما برای من افسوس بزرگتری و بیشتراز خشکسالی هست و اینکه به نظر میرسد دوران انسانهای بزرگ و ایدههای بزرگ به سر رسیده است. دوران هر چیزی که به ما احساسی از بزرگی بدهد به پایان رسیده است. دورهی باستانشناسان بزرگ، کشفهای بزرگ، اندیشههای بزرگ و احساسهای بزرگ. اما بهتر است جملهی خود را اینگونه اصلاح کنم انگار اتفاق بزرگی در حافظهی جمعی ما ثبت نمیشود چون لحظههایی برای شکل گیری خاطرات بزرگ رخ نمیدهد.
خاک حافظه
تصویربرداری، نگارش متن و کارگردانی: مسعود امینی تیرانی، تحقیق: امیر حسین ثنائی، امینی تیرانی، مدیر تولید و برنامه ریز: غلامرضا حیدری، تدوین و صداگذاری: انسیه صائبی، امینی تیرانی، گوینده متن: بهروز رضوی، شهرام درخشان، گروه تصویربرداری: محمد رحیمی، داوود ملک حسینی، گرافیک: میثم کشاورز، عکاس: فرخ مولوی، گرافیک: میثم کشاورز، تهیه کننده: رضا خوشدل راد، ۷۲ دقیقه، ۸۸ – ۱۳۸۷.
عکس صحنهای از فیلم است.
این نوشته ابتدا در پروندهی «گفتار در فیلم مستند» در سایت ومستند منتشر شده است.