فیلم مستند «آهستگی» در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر به نمایش درمیآید. یاسر خیّر، کارگردان و تهیهکننده این مستند به بهانه نمایش و حضور این مستند در جشنواره، یادداشتی را به صورت اختصاصی در اختیار رای بُن مستند قرار داده است.
۱. آهستگی
سه سال پیاپی با هزینه شخصی صرف ساخت یک مستند پر چالش کردن را تجربه نکرده بودم اما برایم شیرین و آموزنده بود چراکه پرت شده بودم میان زندگی یک زوج که بعد از بیستوشش سال زندگی مشترک باید آخرین تصمیم را برای خانواده پنج نفرهشان میگرفتند، اینکه بمانند یا این زندگی را برای همیشه ترک کنند. برای کسی که زندگی مشترک را تجربه نکرده این فضا مثل داشتن چراغ جادو بود برای دیدن آینده رابطه خیلی از خانوادهها که آجر روی آجر اختلافاتشان بیشتر میشود.
چرا رضا و فرزانه بعدازاین همه سال فهمیدند که آدم هم نیستند؟ یا شاید زودتر به این نتیجه رسیدند ولی زنجیرهای نامریی به دستوپا و فکرشان بسته بود؛ از سنگینی قضاوت و حرف مردم گرفته تا ترس از تامین معاش و آینده بچهها و خامی اندیشههایشان در بدو ازدواج. اختلافات کوچک که حل نشوند و بررویهم انباشته شوند در روح و فکر زن و شوهر سم تولید میکند و ادامه همان شیوه زندگی تنها منجر به گسترش بیشترش میشود و بعد از مدتی این فضای مسموم کل اعضای خانواده را دربرمیگیرد. اگر نمیخواهیم فضای مسمومی را در آینده تجربه کنیم ریشههای اختلافات کوچک را امروز پیدا و درمان کنیم چراکه درد و درمان هر دو به آهستگی به وجود میآیند.
۲. سیانوزه
فرصتی که در جشنوارهها پیش میآید برای فیلم دیدن بعضی وقتها به سرخوردگی منجر میشود. چرا؟ از نبود خلاقیت در زبان سینمایی فیلمها. مگر سینما تازه اختراع شده که اینچنین ابتدایی یا ذوقزده با دوربین یا تکنیکهای سینما برخورد میکنیم؟ آیا نبود خلاقیت به جامعه برمیگردد؟ آیا جامعه ما ارزشی برای خلاقیت و نوآوری قائل است؟ آیا بین خودباوری و خلاقیت رابطهای هست؟ خانواده و جامعه و حکومت چقدر در عزتنفس و حفظ کرامت انسان نقش دارند؟ آیا نقاشی که خلاق است اما به دلایل ژنتیکی سیانوزه به دنیا آمده حق خلق آثار هنریاش را در این جامعه دارد؟ آیا مستندسازی که در قبال نگاه رسمی سینمای حاکم ساز مخالف میزند اما فیلمهای شرافتمند و بدیعی از فرهنگ و مردم کشورش میسازد حق ادامه کار در این سینما را دارد؟
۳. این فیلمهارو به کی نشون میدین؟
گیرم که مستندی خلاقانه و با زبان سینما ساخته شد. چطور نمایش داده میشود؟ چقدر امکان دیده شدن دارد؟ فیلمسازی که با خوندل فیلمش را به پایان رسانده و حالا میخواهد نتیجه کارش را با مخاطبش ببیند تا خستگیاش کنار برود و لذت را تجربه کند کجا امکان پخش آثارش را دارد؟ در تلویزیون؟ فکر خوبی است، به خاطر همهگیر بودنش! اما آیا تلویزیون میتواند حقایق سادهای که در خانوادهها و اجتماع در جریان است را پخش کند؟ آیا تلویزیون تریبون نیازهای ملت است یا اینکه میخواهد ارزشهای خود را به مردم بقبولاند؟ نتیجه چه میشود؟ یک نظرسنجی ساده نشان میدهد که چند درصد از مردم به تلویزیون اعتماد دارند و چند درصدشان به شبکههای ماهوارهای. چرا خوشبین به تلویزیون ملیمان نیستیم؟ ما باید خودباوری را تمرین کنیم و به داشتههایمان ببالیم. باشه! آمار خیانت بین همسران افزایش چشمگیری داشته اما آیا تلویزیون اجازه میدهد فیلمی عمیق و مستقل که ریشههای خیانت را بررسی کند به روی آنتن برود؟ اگر هم پخش شود تنها دلیل خیانت خانوادهها شبکههای ماهوارهای هستند وگرنه ما که خوبیم! در مورد دروغ و ریاکاری و اختلاس و کمفروشی و بیاعتمادی با نگاهی مستقل میتوانیم فیلم بسازیم؟ و آیا اینقدر صداقت در این رسانه ملی هست که تصویر ساده عبور رهگذران با پوششهای متنوعشان را در میدان ولیعصر نمایش دهد؟ خب پس با این حساب امیدواریم فیلممان را در سینما اکران کنیم هرچند که مخاطبان کمتری به سالن سینما بیایند اما چقدر سالنهای سینما از فیلمهای مستند استقبال میکنند؟ آیا بخشی از عدم استقبال به مستندسازان برمیگردد که نتوانستند فیلمهای جذابی بسازند؟ آیا سیاستگذاران فرهنگی که فضایی برای ارائه مستندهای جذاب و تبلیغاتی شایسته را فراهم نکردند در این بیرونقی نقش دارند؟ بنابراین اگر فردی از این هفتخوان گذر کرد و با هزینه شخصیاش فیلمی عمیق و شرافتمند ساخت که خلاقانه روایت شده باید این فیلمها رو به کی نشون بده؟
۴. میدان بیحصار
ارزشگذاری فیلمها در جشنواره هم شاید بتواند اعتباری به فیلم بدهد برای بهتر دیده شدنش در تلویزیون و یا در سینما؛ اما داوری در جشنوارهها آیا هیچ متر و معیاری دارد؟ فیلمی در جشنواره داخلی جایزههای مهمی میگیرد و در جشنواره بعدی حتی به بخش مسابقه راه پیدا نمیکند. ارزش فیلم را با کدامیک از این دو جشنواره بسنجیم؟ داوران جشنواره با چه پشتوانه سینمایی و فرهنگی میآیند؟ چرا اینقدر داور ثابت پیر و جوان داریم که از این جشنواره به آن جشنواره میروند و بعد از داوریها بااینهمه اعتراض روبهرو هستیم؟ آیا بعضی از این داورها که مستندهایمان را قضاوت میکنند میتوانند تنها بیست فیلم مستند تاثیرگذار سینمای ایران و جهان را فقط نام ببرند؟ آیا فضای داوری در بعضی جشنوارهها بهمثابه میدانی بیحصار نیست که متر و معیار مشخصی ندارد برای تفکیک عرصههای درست سینمایی.
۵. اون شب که بارون اومد
آیا همه مستندهایی که میبینیم توسط انسانهای شرافتمند و کمالگرا ساخته شده که برای آدمهای جلوی دوربین ارزش و احترام قائل هستند؟ آیا باید هر چه در فیلمهای مستند دیدیم باور کنیم؟ آیا وقتی فیلمساز پیرایههای دروغین به فیلمش میبندد، برای داشتن مخاطب بیشتر است؟ یا برای گرفتن جایزههای بیشتر؟ یا برای اینکه سفارشی پذیرفته تا به هر قیمتی که شده مسئلهای را به مخاطبش بقبولاند؟ یا اینکه وقت و انرژی و دانش کافی برای کشف و شهود پیرامون موضوعش ندارد و با داستانی جعلی و در ظاهر جذاب میخواهد قصهاش را روایت کند؟ بالاخره باید معلوم شود روستازاده گرگانی جلوی قطار را گرفت یا دروغ محضه آقا؟!
۶. گفتوگو در مه
آیا ما میتوانیم با مستندهای بینالمللی در انتخاب سوژه و پرداخت حرفهای و بازاریابی و پخش، رقابت کنیم؟ آیا میتوانیم حتی به بازگشت سرمایه چشم داشته باشیم؟ چراکه نه؟ پس اگر داستان عزتنفس و خودباوری جمعی ما به نتیجه رسید با استانداردسازی مستندهایمان میتوانیم در عرصههای جهانی حضوری شایسته داشته باشیم؛ اما با کدام سرمایهگذار؟ مستندهایی وجود دارند که باید سالها وقت و هزینه صرفش کرد تا به نتیجه شایسته برسد، آیا چنین تهیهکنندهای با چنین صبر و شکیبایی وجود دارد؟ اگر وجود دارد به بنده معرفی کنید! بااینکه سالهاست همکارانمان در حال چانهزنی برای اعتمادسازی با سرمایهگذاران دولتی و بخش خصوصی برای سینمای مستندی با استانداردهای بینالمللی هستند اما گفتوگو در مه تا آمدن آفتاب ادامه دارد.
۷. پرو آخر
چند سال پیش برای مجوز پخش مستند «زمستان، عشق و سایر قوانین» به وزارت فرهنگ رفتم و مردی که مجوز را دستم داد گفت: «ایشالله سینماییتو بسازی!» آیا سینمای مستند برایش جدی نبود؟ پس چرا برای سینمای مستند تصمیم میگیرد؟ آیا این فیلم که درباره مبارزه یک پیرمرد برای گرفتن حقاش بود و پر از کشف و شهود و لحظههای انسانی بود؛ ارزش سینماییاش کمتر از فیلمهای روی پرده در همان سال بود؟ این مسئله اینقدر در ذهنم باقیمانده بود که امسال به دبیر جشنواره فجر پیشنهاد دادم فیلمهای مستند جشنواره امسال را جدا از قضاوت در بخش مستند در اختیار هیئت انتخاب سینمای حرفهای قرار دهند تا مانند جشنوارههای طراز اول جهان، در معرض قضاوت در بخشهای مختلف فنی قرار بگیرند و همان تبلیغاتی که برای سینمای داستانی میشود برای سینمای مستند هم بشود که به دلیل محافظهکاری این پیشنهادها را نمیشنوند. در دنیای امروز، سینمای حرفهای مستند هیچ فرقی با سینمای حرفهای داستانی ندارد شاهدش هم جشنوارههای کن و برلین و ونیز که هرکدام بزرگترین جایزههای بخش اصلیشان را به فیلمهای مستند تقدیم کردند. آیا نگاه رسمی فرهنگ مملکت، سینمای مستند را پلی برای رسیدن به سینمای حرفهای و گیشه میدانند؟ برفرض محال اگر مدیر فرهنگی بخواهد آقازادهای را وارد سینمای حرفهای کند آیا او را ابتدا وارد فضای فیلم کوتاه یا مستند میکند و بعدازآن قبای مدیریت کلان سینما را بر تنش میپوشاند؟ آیا فیلمسازان مستقل هم برای رسیدن به سینمای حرفهای و گیشه، پرو آخرشان را در فیلم کوتاه یا مستند انجام میدهند؟
۸. کارستان
آیا شما به دوستانی برخورد کردهاید که ساخت دهها قسمت مستند در رزومهشان دیده میشود اما هیچکس نه آن فیلمها را دیده و نه دربارهشان شنیده؟ چرا دیده نشدند؟ آیا کیفیت ساخت فیلمها پایین بود؟ آیا سلیقه شخصی و برداشت شخصی سفارشدهنده از اهمیت موضوع یا تخصص سازنده، در آن مقطع اشتباه از آب درآمده؟ آیا سفارشدهنده برای اینکه پول کمتری بدهد از فیلمسازان غیرحرفهای و غیرمرتبط با سینمای مستند استفاده کرده؟ یا اینکه سفارشدهنده به سلیقه اقوام و آشنایانش ایمان داشته و ساخت فیلمها را به آنها واگذار کرده؟ آیا بهتر نیست سازوکاری وجود داشته باشد که کار به کاردان سپرده شود تا مستندسازانی حرفهای و با دانش، مسئول ساخت فیلمهای مستند شوند و کاری کنند کارستان؟
۹. تاراز
کوچ در سرزمینمان ریشههایی قدیمی دارد؛ هر بار که ایل در شرایط سخت آب و هوایی و معیشتی قرار میگرفت ییلاق و قشلاق میکرد و نگاهی گذرا به زندگی مستندسازان هر قاضی عادلی را به این نتیجه میرساند که بهزودی بسیاری از کارگردانان حرفهای سینمای مستند روایتمحور و ساختارمند، کوچی اجباری را به سمت سینمای حرفهای و گیشه در پیش خواهند گرفت. آیا این کوچ برای داشتن درآمد بیشتر و زندگی بهتر است؟ آیا از ندیده شدن فیلمهایشان و از تبعیض بین سینمای مستند و داستانی تن به کوچ میدهند؟ آیا فکر میکنند حرفهای جدیدی در روایت و ساختار و بداعت در زبان سینما دارند که میخواهند با مخاطب وسیعتری در میان بگذارند؟ آیا وفاداری بیشازاندازه به واقعیت آنها را برای پروازی رها در آسمان تخیل مشتاق کرده؟ اما این کوچ آسان نخواهد بود و تلاشی همچون گذشتن از کوه تاراز لازم خواهد داشت.
۱۰. تهران چند درجه ریشتر
چه دورنما و آیندهای برای سینمای مستند میتوان تصور کرد؟ به آهستگی اتفاقهایی که در بالا ذکر شد در جریان است و سنگ بنای سینمای آینده مستندمان، این روزها در حال پیریزی است با همه اشتباهات و قضاوتها و راهکارهایمان. تجربه ساخت مستند «آهستگی» به من فهماند که همه اتفاقهای خوب و بد ماندگار یا ویرانگر بهمرور اتفاق میافتد و اگر مشکل کوچکی وجود دارد که سینمای مستند را آسیبپذیر میکند باید بهصورت ریشهای به مصاف آن رفت و مشکل را برطرف کرد در غیر این صورت با اولین زلزله که معلوم نیست چند ریشتر خواهد بود آمادگی لازم را برای مقابله با آن نخواهیم داشت.