عاشق گربه‌ها
معرفی کتاب

[ فرناز حائری ]

آیا تا به حال سعی کرده‌اید یک پینه دوز را توی یک شیشه سس خالی با در سوراخ سوراخ شده نگه دارید؟ آیا ذره‌بین یکی از اشیاء محبوبتان بوده است؟ شده که در یکی از سفرهای نوروزی تا دستتان برسد برگ‌های جورواجور جمع کنید که خشک کنید و در دفترچه‌ای بچسبانید؟ تا حالا دلتان خواسته دنبال گنج بروید؟ از جانور‌ها که نمی‌ترسید؟ مثلا عنکبوت‌ها یا جانوران صدف‌دار؟ اگر شما هم ته دلتان یک جانور‌شناس کوچک دارید و عاشق طبیعتید، کتاب خانواده‌ من و بقیه‌ حیوانات (جرالد دارل/ گلی امامی/ نشر چشمه) را بخوانید.
کلی می‌خندید و کلی یاد بچگی‌‌هایتان می‌افتید. این کتاب یک‌جور دفتر خاطرات دوران کودکی است که جرالد دارل راجع به دورانی که همراه خانواده‌اش در جزیره‌ی کورفو در یونان زندگی می‌کردند، نوشته است. خانواده‌ی بامزه‌اش یک طرف، مناظر نفس‌گیر و دریای آبی مدیترانه که مدام از لابلای سطور به طرفتان موج می‌زند یک طرف، این عشقش به جانوران یک طرف دیگر. کلی جانور خواهید شناخت، درباره‌ی عادت‌ها و زندگیشان چیزهای زیادی خواهید فهمید. درست همان‌طور که در مورد یونانی‌ها و خانواده‌اش مطالب بسیاری درخواهید یافت.
... لسلی نعره زد: "یک کتاب لازم داریم. وحشت نکنین، با کتاب بزنین رو سرشون."
بالاخره مادر که قدری نفسش جا آمده بود و مشغول پاک کردن شیشه‌های عینکش بود، پرسید: "آخه شما‌ها چتون شده؟..."
لری فریاد کشید: "کار این پسره‌ی بدجنسه... بالاخره همه مونو به کشتن می‌ده... رو میزو نگاه کنین... تا زانومون تو عقربه."
لحن آقای لری که‌‌‌ همان لارنس دارل، برادر نویسنده‌ی این کتاب و رمان نویس معروف انگلیسی است، شما را یاد کاپیتان هادوک نمی‌اندازد؟ شاید بهتر باشد بگوییم جوانی‌های کاپیتان هادوک!
... لری گفت: "... این فک و فامیل‌های شما همه‌شون یا فسیلن یا روانی."
مادر با غرور گفت: "هیچ‌کدومشون هم روانی نیستن."
"عجب نیستن... اون خاله برتا که یک مشت گربه‌ی خیالی نگه می‌داره... بعد اون دایی پاتریک کبیر که لخت و عور این ور و اون ور می‌ره و به غریبه‌ها می‌گه چطوری با قلم تراش نهنگارو می‌کشته... همه شون واقعا خلن."
"خب کمی عجیب هستن ولی بیچاره‌ها همه شون پیرن، بنابراین تعجبی نداره..."
(از متن کتاب)
با خواندن این کتاب قول نمی‌دهم هوس سیاحت در بلاد فرنگ به دلتان نیفتد، آن هم بخصوص یونان دل انگیز- حتی اگر قبلا آن‌جا رفته باشید و با خودتان فکر کرده باشید یونان را به قدر کافی دیده‌اید! در مورد خودم باید بگویم این هوس داشت کار دستم می‌داد که از بخت خوش، یک کتاب قدیمی در باب سیاحت در یونان در بساط یک کهنه کتاب فروش پیدا کردم که وصف العیشم را تکمیل کرد. نقاشی فوق هم که میدانی در آتن را نشان می‌دهد، از‌‌‌ همان کتاب است.
حاصل تجربه‌ی کتاب جرالد دارل را می‌توانم اینطور برایتان خلاصه کنم: خنده، عشق به تمام جانداران و بی‌جان‌ها، و عطش سیری ناپذیر خواندن و خواندن که الحق ترجمه‌ی خوب خانم گلی امامی هم مزید بر علت است. به این فهرست، مرور دوران شیرین کودکی را هم اضافه کنید. بدین ترتیب چندان عجیب نبود که بعد از خواندن این کتاب سراغ اسناد مانده از دوران کودکی‌ام رفتم، و نتیجه این‌که دریافتم من از‌‌‌ همان اول از مورچه‌ها خوشم نمی‌آمده است، در عوض عاشق گربه‌ها بوده‌ام. چیز دیگری هم خاطرم آمد. لکه‌ای شبیه نقشه‌ی یک جزیره زیر آرنج دست راستم دارم که تا مدت‌ها فکر می‌کردم نقشه‌ی گنج است و بالاخره یک روز بیگانگان مرا به خاطرش می‌دزدند! نه، ابدا، این کتاب هیچ چیزی راجع به بیگانگان و حمله‌ی جانوران غول آسا ندارد.
... این‌جا سرزمین پرندگان دریایی بود: دراج و صدف‌خور و تلیه‌ی شکم سیاه، و پرستوی دریایی که در گروه‌های کوچک در حاشیه‌ی آب اجتماع می‌کردند. و در آن‌جا موجک‌های بلند آب به طرف ساحل می‌خزیدند و در برخورد با برجستگی‌های ماسه‌ای، به صورت نیم حلقه به دور آن می‌پیچیدند. در این‌جا اگر احساس گرسنگی می‌کردید، کافی بود در حاشیه‌ی آب قدم بزنید و میگوهای چاق و شفاف بگیرید، که همانطور خام، مزه‌ی انگور شیرین داشتند؛ یا می‌توانستی با شست پایت در ماسه‌ها بکاوی و از آن صدف‌های خوشمزه پیدا کنی. اگر دو تا از این صدف‌ها را از پشت و از محل لوله به هم می‌چسباندی و بعد هر دو را تند و در جهت مخالف می‌چرخاندی، در همدیگر را باز می‌کردند؛ محتوای آن‌ها گرچه کمی لاستیکی بود، ولی مثل شیر و بسیار خوشمزه بود. (از متن کتاب)

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1391/01/30
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد