بیست قدم تا ستاره شدن با بیرون کشیدن استعدادهای ناآموخته راکاند رول از حاشیههای تاریخ این نوع موسیقی و اشاره کردن به نام آنها در همان جایی که از اهالی آناند، تلاشی خستگیناپذیر آغاز کرده است تا این خوانندگان پشت پرده را، پس از تاخیری طولانی گرامی دارد. با سپردن نقش اول به انسانهای مصمم و ثابتقدمی همچون دارلین لاو، مری کلیتن، لیزا فیشر و تاتا وگا- که برخلاف نامهایشان، صداهایشان بسیار معروفاند – این پرتره جمعی پرشور باید از جنبه تجاری هم به اندازه سوژههایش بلندپرواز باشد، و همه جا مخاطبانی داشته باشد که راضی شوند به نواهای تازه و ناآشنا گوش دهند. در فضایی پرمهر مورگان نویل، کارگردان فیلم، که تهیهکننده آن جیل فریسن فقید مدیرای.اند.ام رکوردز است، این خوانندگان حاشیهنشین را به متن میآورد تا نامشان نیز چون صدایشان دیگر ناشنیده نماند.
گرچه به نظر بروس اسپرینگستین در همان شروع فیلم، هر کسی قواره ستاره شدن نیست، فیلم این نظر را برنمیتابد و آنگاه که در مسیری دایرهایشکل در بخش پایانی فیلم به ایده نخستین (بروس اسپرینگستین) باز میگردد، دیدگاه خود را که «مگه فلانی چی از اینها کم داره؟» را با خشونتی شاید زیاده از حد بیان میکند. اما در بیشتر دقایق، بر جذابیت و گیرایی این مستند، که آکنده است از شخصیتهای گوناگون، هیچ خردهای نمیتوان گرفت، به ویژه وقتی شمهای از نقش اساسی خوانندگان آفریقایی و آمریکایی پشت صحنه را در شکلگیری نواها و آواهای موسیقی پاپ قرن بیستم ذکر میکند.
برخاسته از سنت سرودهای کلیسایی سیاهپوستان آمریکا (دوران بلوغ و شکلگیری تمام کله گندههای حاضر در فیلم به آواز خواندن در کلیسا گذشته، و والدین بسیاری از آنها واعظ بودهاند)، این حنجرههای طلایی پرانرژی، روح و هویت نوای تازهای بودند که همه کس، از ری چارلز گرفته تا الویس پریسلی آن را در اجرا به کار میبستند؛ نوایی که داشت جایگزین الگوی پیش از خود میشد، که در آن ترانهخوانهای شیک به همراه دو سه خانم سفیدپوست به اجرا میپرداختند. لاو، که حالا در دهه ۷۰ زندگی است و در این فیلم باز به گروه بلاسمز پیوسته، راه را برای زنان سیاهپوست هموار کرد تا صدای دوم گروهی از موفقترین آدمهای تاریخ راک باشند، و گاهی حتی به عنوان خواننده سایه به جای دیگر اجراکنندگان آواز بخوانند؛ دیگرانی که اعتبار و امتیاز این اجراها از آن آنها شد. برای مثال، این لاو بود که به عنوان خواننده اصلی در آهنگ پرفروش گروه کریستالز، یعنی. He» s a Rebel یا «اون مرد یاغیه آواز خواند، هر چند فیل اسپکتر، تهیهکننده این گروه، خود شخصاً مانع فعالیت حرفهای او به عنوان تکخوان میشد.
بیشتر اوقات، جماعت خریدار موسیقی اصلاً نمیدانستند به چه کسی دارند گوش میدهند، اما اهالی این صنعت بیتردید میدانستند، و به عدهای خاص میدان میدادند. به امثال کلیتن، که خاطره فریادهای «جنایت...!» برای آهنگ Gimme shelter (پناهم بده) رولینگ استونز را، که در دل شب و با سربیگودیپیچیده اجرا کرد، بازگو میکند، میدان میدادند به امثال واترز فمیلی (Waters Family) (خانواده واترز) که در اجراهای «تریلر» (thriller) و سرکل آولایف (Circle of Life) (چرخه زندگی) شرکت داشتند (در کمال تعجب، این آخری، صداهای دایناسورهای پرنده آواتار را نیز ضبط کرد). عملاً در هر دقیقه از یک ساعت نخست فیلم، جزئیات تازهای درباره آهنگهایی فاش میشود که بسیاری از ما بیخبر از آن جزئیات، ممکن است آنها را بارها و بارها شنیده باشیم؛ همزمان، فیلم دیدگاههایش را با پخش لحظاتی از صدا یا آهنگ میک جگر، استیوی واندر، واستینگ تقویت میکند. البته این ستارهها صرفاً به تایید و تمجید آوازخوانانی که بهشان ایمان دارند، نمیپردازند، بلکه صادقانه سخن میگویند و اظهار نظرهای پرمغزی درباره این حرفه میکنند.
نویل با رویکرد خود، به راستی رابطه صمیمانهای با آن نیم دوجین خوانندهای که سایه به سایه دنبالشان میکند، برقرار میسازد. او برای این کار، به فیلمبرداریاش تنوع میبخشد و تنها به تدوین مفید و مختصری از تصویر آنها دست میزند تا ویژگیهای تمایز شخصیت هر کدام را ثبت کند. بانوانی که نقش اصلی فیلم به آنها داده شده، نماینده چندین نسل سختکوشی و توفیقاند، و تصاویر فیلم، به بسیاری از سوژههای بحث جان میبخشد. با حضور چهرههایی که به ندرت در تلویزیون ظاهر میشوند، نقاط عطف کمابیش از یاد رفته و دیگر گنجینههای آرشیوی، همزمان، گرافیک شکیل و استادانه توجه تماشاچی را جلب میکند، و برای این کار، حاشیه را به عنوان متنی در برابر دیدگان ما قرار میدهد.
بعد نوبت به دلشکستگان میرسد. هر چند تعداد اندکی از آنها، در حصار پشت صحنه را شکستهاند تا به تیتر یک اخبار موسیقی بدل شوند—یک نمونه مذکر، لوتر ون دراس است که کارش را به عنوان صدای دوم دیوید بووی آغاز کرد- بیشتر آنها، برای همان حضور اندکشان هم متکی بر عنایات دیگر هنرمنداناند. زمانی، لاو تا حد نظافتچی منازل نزول کرد، و «ایکه ته» ی سابق، کلودیا لیز، معلم زبان اسپانیایی شد. برخی از آنها، مانند فیشر، برنده جایزه گرمی، هنگام غنا بخشیدن به اجراهای دیگران، راحت به نظر میرسند، حال آنکه یکی چون جودیت هیل خوشآتیه (که در مراسم ختم مایکل جکسون آواز خواند)، هر بار که میپذیرد در کنسرتی صدای دوم باشد، خطر کند شدن سیر پیشرفت شخصیاش را به جان میخرد.
همچنانکه عنوان فیلم با افسوس میگوید، بسیاری از خوانندگان پشت صحنه، در موسیقی بهمراتب بااستعدادتر از همان کسانی هستند که برایشان (صدای دوم) اجرا کردهاند؛ موضوعی که آنقدر فریبنده هست که به پدیده (گروه) دختران خیالباف ساز کوک کن (Tuner Dream Girls) دامن بزند. اما همچنان، به دلایل عدیده، از نیروهای موثر بازار گرفته تا این حقیقت که این جماعت آهنگهای خودشان را نمینویسند، آنها هرگز نتوانستهاند زندگی حرفهای موفقی به عنوان تکخوان آغاز کنند. درست همانطور که میتوان چندین فیلم مستند را یکسره درباره معجزهگران دارای تنها یک آهنگ روز ساخت، بحث بیش از حد در باب فرصتهای ازدسترفته برای ستاره شدن، چه بسا در حکم نادیده گرفتن آن سهم عظیمی باشد که این خوانندگان در موسیقی معاصر داشتهاند و دارند، و در عین حال فرو کاستن معیارها و محکهای موفقیت به مشتی مشاهیر و ثروتمندان باشد. البته، این مشاهده بیعدالتی، به تصاویر فیلم نوعی فریبندگی شبیه موسیقیهای پاپ بخشیده است، که بیتردید فرصتهای شغلی جدیدی برای سوژههای فیلم ایجاد خواهد کرد. اگرچه این فرصت لزوماً همان ستاره شدنی نباشد که برای مدتهای مدید در پیاش بودهاند و از چنگشان میگریخته است.
* این نوشته در چهارچوب همکاری میان ماهنامه فیلم نگار و رای ُبن مستند ابتدا در شماره ۱۳۸ فیلم نگار منتشر شده است.
در همین زمینه بخوانید
گفتوگو با مورگان نویل، کارگردان مستند بیست قدم تا ستاره شدن