دوستم روبرت صافاریان، منتقد ارزشمند و باشعوری است و از معدود کسانی است که من به درک سینمایی درست و استقلال اندیشه اش ایمان دارم. اما روبرت در ماه های اخیر نظریه پرداز سینمایی طیف کوچکی شده است که به مخالفت با حرکت هشدار دهنده و اعتراضی جمع کثیری از سینماگران مستند که بیانیه ی تحریم جشنواره ی سینماحقیقت را امضا کرده بودند، برآمده اند.
من خود با این که فیلمی (ماریا، قراول صلح ۲۴ ساعته) برای جشنواره ی سینما حقیقت فرستاده بوده و هنوز از سرنوشت آن و تصمیم هیئت انتخاب این جشنواره در مورد این فیلم بی اطلاع بودم، این بیانیه را امضا کردم که متاسفانه امضای من تنها در پای نسخه ی انگلیسی این بیانیه درج شد. بعد از آن هم در مقاله ای با عنوان"مستندسازان ایرانی و حقیقت سینمای مستند" شرح مفصلی بر این بیانیه و اهداف آن نوشتم و انگیزه ام از نوشتن این یادداشت، تنها واکنشی به مقاله ی اخیر روبرت با عنوان"خبرنگاران تصویربردار یا مستندسازان" است که در سایت سینمای مستند به چاپ رسیده. مقاله ای که به اعتقاد من دارای یک تناقض تئوریک برجسته است که من سعی می کنم در اینجا این تناقض را بشکافم.
روبرت از معدود منتقدان و فیلمسازان مستندی بود که به مخالفت علنی با بیانیه تحریم مستندسازان پرداخت و آن را امضا نکرد. من بعید می دانم روبرت، هدف و روح آن بیانیه را نفهمیده باشد و ندانسته باشد که این بیانیه ادعا نامه ای علیه سانسور تصویری و خبری در ایران امروز است که در شرایط زمانی بسیار ویژه ای منتشر شده است. این بیانیه همان طور که در متن آن آمده، یک "کنش ناگزیر" بود که در اعتراض به محدودیت های اعمال شده از سوی حکومت در مورد خبرنگاران، فیلمسازان و روزنامه نگاران در جریان رویدادهای سیاسی خونبار اخیر ایران صورت گرفت. این بیانیه مستقیما حکومتی را مورد خطاب قرار می داد که مانع از فعالیت آزادانه ی خبرنگاران، تصویربرداران، عکاسان، روزنامه نگاران داخلی و خارجی (به جز رسانه های رسمی و غیر رسمی متعلق به حکومت) در روزهای پرالتهاب و خونین بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، شده بود.
به گمان من بیانیه ی مستندسازان یک کنش سیاسی معترضانه بود و هرگونه مخالفت با آن از سوی فیلمسازان و منتقدان با هر توجیهی، می توانست یک واکنش انفعالی تلقی شود. این حق روبرت بود که بیانیه را به هر دلیلی امضا نکند و با آن مخالف باشد اما مشکل از جایی شروع شد که او مصرانه سعی کرد به توجیه تئوریک علت مخالفت خود بپردازد.
او در پاسخ به مستندسازی به نام رخساره قائم مقامی که به انتقاد از او پرداخته و مخالفتش را با بیانیه تلویحا به خاطر حفظ منافع شخصی و رابطه اش با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی (برگزار کننده جشنواره سینما حقیقت) دانسته بود، نوشت:" نه، خانم قائم مقامی، چیزهایی که من نوشته ام مچ گیری نیست، بهانه جویی یا به قول شما "ایراد گرفتن از یک حرکت نادر و خجسته" نیست، نام اینها نقد است. اینها درباره مرکز و دولت و قدرت و ... نیست، درباره شماست، نقد شماست. نقد بیانیه تان، نقد گفتمانی که در بیانیه هست. شاید بگویید حالا وقت این حرف ها نیست، شما که می دانید ما محظورات داریم و نمی توانیم همه چیز را آشکارا بگوییم، بگذارید بعداً، الان چیزهایی مهم تری مطرح است، کار بزرگی در جریان است ... امّا تجربه به من آموخته است که نقد زمان و مکان نمی شناسد و نقدِ خود دشوارتر از نقد مخالف است و باور به نقد یعنی باور به نقد خود. این نقد ممکن است درست یا نادرست باشد و خود می تواند نقد شود، امّا نه با انگ زدن ."
برای روبرت سخت نبود که بفهمد که به خاطر مخالفت با بیانیه، می تواند از سوی برخی امضاکنندگان به سادگی متهم به سازش با مراکز قدرت شود و اعتبار حرفه ای اش به عنوان یک منتقد و مستندساز مستقل خدشه دار شود؛ اما واقعا چه چیزی او را به این کار برانگیخت؟ اختلافات تئوریک سینمایی با امضا کنندگان بیانیه؟ اختلاف بر سر درک متفاوت او با بقیه از مفهوم فیلم مستند؟ مقاله های نظری روبرت در این زمینه، این طور نشان می دهد. اما آیا تنها اختلاف بر سر تعریف ما از فیلم مستند، می تواند ما را از همراهی با جمع بزرگی از مستندسازان کشور که احساس نگرانی و خطر کرده و نسبت به موقعیت و جایگاه مستندسازی در کشور هشدار داده اند، بازداشته و به مخالفت با آنها بکشاند؟
روبرت در مقاله اخیرش با عنوان "چه کسانی از رویدادهای خیابانی تصویر می گیرند؟" که در پاسخ به مقاله ی سعید محصصی نوشته شده، بحث تفاوت کار خبری و تصویربرداری رسانه ای با کار مستند سازی را مطرح کرد. من با روح رمانتیک و سانتیمانتال مقاله ی آقای محصصی مخالفم و قصدم اصلا دفاع از مقاله او نیست بلکه برعکس در برخی از قسمت ها با نقد روبرت کاملا موافقم. جایی که روبرت به درستی به درک سنتی و خوش باورانه محصصی از سینمای مستند که آن را تنها یادگار و سندی برای آیندگان می داند، حمله می کند. اما روبرت در همان حال که از محصصی و دیگر مستند سازان می خواهد از این نگاه عقب مانده به سینمای مستند دست برداشته و سینمای مستند را به عنوان سینمایی کنش گر که قدرت تاثیرگذاری بر جامعه و ایجاد تغییر در آن را دارد، بپذیرند، در همان حال از یک وظیفه ی مهم سینماگر مستند یعنی کنش گری، شانه خالی می کند و سعی دارد با تفاوت قائل شدن بین ماهیت فیلم مستند و ماهیت فیلم خبری، تعریفی بسیار بسته و محدود از فیلم مستند ارائه کرده و چهارچوبی برای فعالیت مستندسازان قائل شود:" بسیاری از کسانی که بیانیه تحریم را امضا کرده اند به ممانعت از تصویربرداری از درگیری های خیابانی بعد از انتخابات ریاست جمهوری اشاره کرده اند، به عنوان مستندساز تلویحاً مدعی شده اند که کارشان ثبت همین رویدادها بوده که به سبب فشارها نتوانسته اند به آن جامه عمل بپوشانند، در حالی که ثبت رویدادهای تاریخی همان طور که گفتم کار خبرنگاران دوربین به دست رسانه هاست نه مستندساز به طور اعم."
وی در همان ابتدای مقاله ی خود در پاسخ به این پرسش که "چه کسانی از رویدادها و درگیری های خیابانی تصویر می گیرند؟"، می نویسد:" پاسخ این پرسش در بیانیه تلویحاً این است: مستندسازان. یعنی همان کسانی که نامشان را پای بیانیه گذاشته اند. این موضوع با واقعیت تاریخی مغایرت دارد. تصویرهای رویدادهای تاریخی در حین وقوع اساساً کار رسانه و به طور خاص تلویزیون ها و کسانی است که برای تلویزیون ها کار می کنند. حرفه کسانی که این تصویرها را برای تلویزیون ها فراهم می کنند "تصویربردار رویدادهای جاری" یا "خبرنگار تلویزیونی" است. کار اینها بیشتر به عکاس- خبرنگار شباهت دارد تا فیلمساز یا مستندساز."
صافاریان می تواند مستندساز را از خبرنگار یا گزارشگر تلویزیونی تفکیک کند و بین وظایف آنها تفاوت قائل شود. اما او حتما می داند که این مرزبندی ها در جهان امروز تا حد زیادی بهم ریخته و خیلی شارپ و دقیق نمی توان بین شان خط کشید. چه کسی می تواند بگوید که فیلم "برای آزادی" ساخته ی "حسین ترابی" که گزارشی تصویری از رویدادهای انقلاب ایران است و در همان روزهای پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ تهیه شده، فیلم مستند نیست؟ همین فیلم ارزشمند اخیرا از سوی منتقدان مجله سایت اندساوند، در لیست ده فیلم مستندی که دنیا را تکان داد، قرار گرفت.
تمام فیلم هایی که فرانک کاپرا از جبهه های جنگ جهانی دوم گرفته (چرا می جنگیم) با این که جنبه ی خبری داشته و در زمره ی نیوزریل بوده، اما امروز به عنوان بخشی از تاریخ سینمای مستند از آن یاد می شود. یا مستندهای پاتریشیو گوزمن مستندساز شیلیایی از رویدادهای مربوط به کودتای پینوشه در شیلی و سرکوب طرفداران سالوادور آلنده در این کشور و همین طور فیلم های مستند بسیاری که در باره ی جنگ ویتنام، جنگ اعراب و اسرائیل و جنگ های اخیر خاورمیانه ساخته شده اند. من در همان مقاله که قبلا از آن یاد کردم، به این نوع فیلم های مستند (به اصطلاح خبری-گزارشی) از رویدادهای سیاسی و اجتماعی پرخطر و دشواری های تهیه ی آنها در کشورهای غیردمکراتیک پرداخته ام. جایی که دوربین خبرنگار یا مستندساز برای حکومت حکم اسلحه را دارد و می تواند به همان اندازه و بلکه بیشتر خطرناک تلقی شود.
تناقض مقاله ی روبرت این است که وی از یک سو به درستی به محصصی حمله می کند که چرا بین مفاهیم گزارش گر و مستندساز تفاوت قائل شده و با تعیین شان هنری خاصی برای فیلم مستند، به تحقیر گزارش رسانه ای (روبرت نسبت به تلقی غیر رسانه ای از فیلم مستند معترض است) پرداخته اما از سوی دیگر خود در سرتاسر مقاله اش سعی می کند بین دو مفهوم "مستند ساز" و "خبرنگار تصویربردار"، خط کشی کند. دو مفهومی که به اعتقاد روبرت در مورد آنها در مطلب محصصی و در فضای نوشتار سینمایی ایران، "خلط مبحث" صورت گرفته و به سوءتفاهمی انجامیده که ظاهرا منشا صدور بیانیه مستندسازان بوده است. روبرت در انتهای مقاله ی خود لیستی از تصویربرداران شجاعی را که برای ثبت رویدادهای خونبار سالیان اخیر، جان شان را ازدست داده اند، ارائه کرده است. بدون تردید این که آیا این افراد مستندسازند یا گزارشگر خبری و تلویزیونی، از اهمیت کار شجاعانه آنها نمی کاهد. درست است که بیشتر آنها از سوی یک رسانه ی خبری برای تهیه ی گزارشی از یک رویداد پرخطر (انقلاب، کودتا یا جنگ) مامور شده بودند، اما بدون شک در میان آنها کسانی هم بودند که به ساختن فیلمی مستند (نه الزاما فیلم هنری) که ارزشی بیشتر از یک کار صرفا خبری داشته باشد، فکر می کردند و با این انگیزه به استقبال خطر رفته و جان خود را فدا کردند.
آیا اگر کسی با دوربین خود به خیابان رفت و از خشونت و سرکوب تظاهرات سیاسی مردم به وسیله نظامیان و نیروهای شبه نظامی فیلم گرفت، دیگر مستندساز نیست، یا باید به بهانه ی خبری و گزارشی بودن آن تصاویر، مستندبودن آنها را زیر سوال برد؟ واقعا جز یک حکومت مستبد و غیردمکراتیک که از دیده شدن تصاویر مربوط به خشونت نیروهای تحت فرمانش در خیابان ها و سرکوب بی رحمانه ی مردم هراس دارد، چه کسی می تواند مانع از حضور مستندسازان در خیابان ها شود؟ آیا می توان با استفاده از تئوری های سینمای مستند، سینماگران مستند را از ثبت رویدادهای اجتماعی و سیاسی پیرامونشان برحذر داشت یا برای آنها محدوده ی خاص و معینی تعیین کرد؟
در همین زمینه:
مستندسازان ایرانی و حقیقت سینمای مستند
چه کسانی از رویدادهای خیابانی تصویر می گیرند؟