اگر بخواهیم کارنامه ی سینمایی"عباس کیارستمی"را از منظر اجتماعی (با نگاهی جامعه شناختی) مرور کنیم، چند فیلم در نقطه ی محوری قرار می گیرند؛"مسافر"،"لباس برای عروسی"،"گزارش"،"قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم"، "همشهری" و"ده". در این میان، "قضیه شکل اول، قضیه شکل دوم" تنها فیلمی است که او در آن (در کنار نمایش خلاقانه و هنرمندانه ی واقعیت) موضعگیری صریح دارد. کیارستمی قبل تر در"گزارش"نشان داد که اگر بخواهد می تواند یک فیلمساز اجتماعی نگر دقیق و مستقل باشد.
اما سیاست زدگی غالب بر فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی جامعه بعد از انقلاب، نوعی دافعه و دلزدگی در او ایجاد کرد."قضیه شکل اول ..."یک آسیب شناسی به موقع و در عین حال هوشمندانه از جامعه ای در حال گذار است. کیارستمی براساس درک عمیق اجتماعی اش و ارزیابی درست شرایط ملتهب و ناپایدار جامعه، شماری از آدم های آشنا و مطرح آن مقطع تاریخی در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی و هنری را در خدمت فکر و ایده ی مورد نظر خود قرار می دهد. او با همان ابزار و عوامل"سینمای کانونی"، یکی از سیاسی ترین فیلم های سینمای ایران را می سازد. در این جا موضوع مرکزی (لو دادن و آدم فروشی) و شاخه های شکل دهنده ی آن (اعم از اعتراض فردی اولیه، آنارشیسم موجود و در تعارض با نظم و انظباط فرمالیستی و دیکته شده، اتحاد، مقاومت و پایداری و اعتراض جمعی نهایی و همچنین ترکیب متناقض آدم های مصاحبه شونده (نورالدین کیانوری، صادق خلخالی، ابراهیم یزدی، مسعود کیمیایی، صادق قطب زاده، عبدالکریم لاهیجی، اعظم طالقانی، کوروش افشارپناه، نادر ابراهیمی، علی موسوی گرمارودی، نورالدین زرین کلک و علی گلزاده غفوری...)، کیارستمی را ملزم به پرهیز از هرگونه برخورد و موضعگیری محافظه کارانه کرده است. ساختار دووجهی فیلم شبیه فیلم های"دو راه حل برای یک مساله" و به"ترتیب یا بدون ترتیب" است ولی کیارستمی به جای اعمال و تعمیم یک نگاه آموزشی صرف، به نقد وجوه اخلاقی در ساحت فردی آدم ها و جایگاه و مناسبات اجتماعی شان می پردازد. از یک بعد، کلاس و مدرسه و معلم و دانش آموزان و نوع رابطه ی میان آنها محمل و بستر اولیه ای برای آسیب شناسی سیستم آموزشی ما از منظری متفاوت است. اما از بعد دیگر برای کیارستمی قضیه جدی تر، تخلیه درونی و شخصیتی آدم ها در قبال یک موضوع واحد اخلاقی است. او زیرکانه سوژه هایش را در برابر دوربین ساکن خود می نشاند تا با کلام و دیدگاه های پرتناقض شان، به رواشناسی فردی و اجتماعی معاصر بپردازد و یک سند معتبر فرهنگی را ثبت کند. در این رویارویی نکته بینانه و پرسش آب زیرکاهانه، چقدر پاسخ ها مبتنی بر صداقت و چقدر حسابگری و نقش بازی کردن است؟ چه تعداد خواسته یا ناخواسته پته ی خودشان را روی آب می اندازند و چند نفر سعی می کنند قاعده ی بازی را به خوبی رعایت کنند؟ تعارض بعضی گفته ها در شکل اولیه و ثانویه و وضعیت بعدی عده ای از این افراد و عملکردشان در حوزه های کاری و اجرایی و نحوه ی مردن برخی از آنها می تواند پاسخگوی این سوال باشد و زمینه ی یک مقایسه تطبیقی کلامی و رفتاری را فراهم سازد. درواقع،"قضیه شکل اول..." دستاویز مناسبی برای محک زدن عده ای از افراد شناخته شده جامعه است. از این نمایش بی تکلف اولیه، به نوعی قضاوت تاریخی بعدی در مورد ماهیت وجودی افراد مختلف و قابلیت انعطاف آنها برای پذیرش خصایص انسانی یا انحطاط اخلاقی می رسیم.
کیارستمی در این فیلم استثنایی خود با یک تیر دو نشان می زند؛ هم با نشان دادن آن گوش بزرگ روی تخته کلاس که به وسیله معلمی کشیده شده، شیوه ی آموزش تحمیلی و یکسویه را زیر سوال می برد، هم با مشکل مواجهه ی دوربین با دانش آموزی که همکلاسی اش را لو داده و با تاکید بر تنهایی و تک افتادگی و عذاب درونی او این نوع شخصیت انعطاف پذیر و غیرمقاوم در طیف نوجوان را بایکوت می کند، هم نقاب از چهره ی آدم ها (در رفتارشناسی عرفی و اخلاقی جامعه) برمی دارد و... . او با نمایش آن موقعیت معترضانه ی اولیه (ضربه گرفتن یکی از دانش آموزان روی نیمکت کلاس) و پایانی (صدای ضرب گرفتن دسته جمعی دانش آموزان)، به نسل نوپا (و چه بسا نسل های دیگر) پیشنهاد می دهد که نسبت به قالب ها و شیوه های خشک، کلیشه ای و ناکارآمد، واکنش نشان دهد. این تصویر عباس کیارستمی سال ٥٨ است. نمی دانم او اکنون حسرت این حس و شمایل فاعلانه را می خورد یا ترجیح می دهد این واقعیت تاریخی را انکار کند؟
در همین زمینه:
دشواری قضاوت
مرز وفاداری یا خیانت کجاست؟