مستندسازان مستقل جایی در تلویزیون ایران ندارند
5 یادداشت در حاشیه ی راه اندازی شبکه ی مستند سیما


مستندسازان مستقل جایی در تلویزیون ایران ندارند

ناصر صفاریان
در همه جای دنیا مهم ترین مکان نمایش و بازار مستند تلویزیون است. ولی در تلویزیون ما متاسفانه همه ی درها بسته است و مستندسازی تلویزیون در یک سیستم کارمندی اتفاق می افتد. گذشته از این در مقایسه با برنامه های داستانی و دیگر برنامه هایی که از کشورهای دیگر خریداری می کنند، موارد کمتری به مستند اختصاص داده می شود، که این حجم اندک هم به یکسری مستندهای گزارشی و عمدتا خنثی که به جز موارد استثنا فاقد هرگونه ارزش هنری هستند محدود می شود. راه اندازی شبکه ی مستند می تواند به خودی خود نوید این را بدهد که این مشکلات حل خواهد شد. تازگی ها اعلام شده این شبکه همین روزها دارد راه می افتد و با وجود آنکه امیدهایی به وجود آمده، تاکنون هیچ گونه ارتباط و تعاملی با انجمن مستندسازان که مهمترین صنف و تشکل مستندسازی ایران است صورت نگرفته و هیچ گونه نشستی با این انجمن برگزار نشده است. نه تنها با صنف تعاملی برقرار نکرده اند، بلکه تا آنجا که می دانم به صورت تک تک هم مسئولان تلویزیون به سراغ مستندسازان برجسته، قدیمی و نام آشنا نرفته اند تا از آنها مشاوره بگیرند.
بر این اساس، پیش بینی می کنم همان سیستم نارسایی که تا به حال در مستندسازی تلویزیون وجود داشته قرار است در شکل گسترده تری به عنوان شبکه ی مستند راه اندازی شود. چراکه تا این زمان اندکی که تا راه اندازی این شبکه باقی مانده نشانه مثبتی به چشم نمی خورد.
در همه جای دنیا شبکه های تلویزیونی ملی و حتی خصوصی برنامه های مستند را پشتیبانی می کنند. اما در تلویزیون ایران که دولتی و موظف است بخشی از برنامه های خود را به مستند و فیلم های مستند اختصاص دهد این اتفاق تقریبا نمی افتد. نکته ی بعدی تاکید بر نمایش مستندهای خنثی است و این باور اشتباه توسط مسئولین تلویزیون به مردم و مخاطبان شان منتقل شده است، اینکه مستند یعنی نشان دادن یک سری کاسه بشقاب، درودیوار از بناهای قدیمی و یا حیات وحش و نشان دادن چند جانور. اما مستندهای اجتماعی و شهری که جذابیت های خاصی برای بینندگان دارند به دلیل دوری از حساسیت های خاص این موضوعات در تلویزیون نادیده گرفته می شوند.
این چشم بستن به موضوعات اجتماعی به جز لطمه ای که به مستندسازان می زند، از نظر روان شناسی و جامعه شناسی نیز مشکلاتی را به بار خواهد آورد؛ چراکه به وجه آگاهی بخشی مستند بی توجهی می شود. از طرفی برای ساخت سایر موضوعات هم از نیروهایی استفاده می شود که متاسفانه تولیدات شان ارزش هنری ندارد. در واقع، درهای تلویزیون به روی مستندسازان بسته است. من مستندسازی که مدت هاست در این حرفه فعالیت می کنم نمی دانم اگر بخواهم طرحی را برای تلویزیون ایران بسازم باید به کجا مراجعه کنم؛ نه اینکه آدرس اش را بلد نباشم، بلکه اساسا جایی برای ارائه ی این طرح ها وجود ندارد.
هنوز تجربه ی ناموفق مرکز مستندسازی سیما در خاطر مستندسازان باقی است و این نگرانی وجود دارد که همان تجربه این بار به صورت گسترده تری برای شبکه ی مستند رخ دهد.

 

تلویزیون، تعامل و همان حرف های همیشگی

همایون امامی
قبل از هر چیز باید به مفهوم تعامل اندیشید؛ معنایی که برای حضور خود، به دو طرف نیاز دارد. تو نمی توانی همین طوری ادعا کنی که با کسی یا نهادی در تعامل هستی بدون آنکه کوچک ترین نشانه ای دال بر حیات آن فرد یا نهاد به دست داده باشی. درست مثل تقابل، یا هر واژه ی مرتبط دیگری. این تعامل، آن طور که من درک کرده ام مبتنی بر گفت وگوست و عوامل درگیر آن، اعم از عوامل حقیقی یا حقوقی، جدای از پیشداوری در گفت وگویی شرکت می کنند که بر مبنای دقت و اندیشه بر تفکر آرای طرف مقابل استوار است. این یعنی تفکری از پیش اندیشیده شده در میان نیست. و قرار است در روند این تعامل- البته فکری- هر اندیشه ای از قوت استدلال و منطق بیشتری برخوردار بود؛ پشتوانه ی عمل یا فعالیت آن نهاد، گروه یا جمع قرار گیرد. حال بیایید به عملکرد رسانه ای چون تلویزیون بیندیشیم؛ رسانه ای که قبل از هر چیز حضور پرقوت یک اندیشه بر آن همچون شاخصه ای بارز به چشم می خورد. عاملی که مانع از آن می شود تا در فضایی متکثر شبکه های دیگری دست به فعالیت بزنند. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که در چنین موقعیتی حضور قاطع و پیش برنده ی یک اندیشه، یک طرز تفکر، و یک مشرب فکری، حاکمیت قدرتمند خود را صریحاً اعلام می دارد، نمی توان از تعامل سخن گفت.
ولی در مورد تاسیس یک شبکه ی جدید که منحصراً به مستند بپردازد. نفس خبر لااقل برای علاقه مندان پیگیر و جدی فیلم مستند، از جذابیت خاصی برخوردار است. اینکه شبکه ای پیدا شود و خواسته باشد از واقعیات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی جامعه ی ایران برنامه تهیه کند؛ حتی اگر گنجایش و ظرفیت آن در حد و اندازه های حقیری که خطوط قرمز تعیین می کنند، باشد؛ باز هم از ارزشمند است. مگر اینکه فرهنگ و اندیشه بهانه ای باشد برای طرح و تکرار پاره ای نگرش های کلیشه ای و تبلیغی. در این صورت مخاطب هوشمند، همان طور که نشان داده است از خیر ژست های به اصطلاح فرهنگی برنامه هایی از این قبیل خواهد گذشت، عطای آن را به لقایش خواهد بخشید و کانال تلویزیون را به سمت شبکه های خارجی تغییر خواهد داد. این یعنی تعطیلی تلویزیون ایران. در شرایطی که دستگاه های ذی ربط برخورد های فیزیکی گذشته در مورد جمع آوری دیش ها را تا اطلاع ثانوی کنار گذاشته و به این ترتیب نشانی از بلوغ مدیریتی خود به دست داده اند که قابل احترام است، یک بار دیگر مطالعه ی دقیق صورت مساله ای که تا به امروز مدام و مکرر پاک می شد، ضرورت می یابد. پاسخ مساله را در جای دیگری باید جست. تلویزیون بعنوان یک رسانه باید به وظایف فرهنگ سازی خود عمیق تر اندیشیده و سیاست مخاطب سازی پیشه کند. حال آنکه در تمامی طول این سال ها تلویزیون با تکیه بر سلیقه های نازل، به دنبال نوعی عوام گرایی رفته و آن را دامن زده است. او دنبال مخاطب عامی رفتن را به مخاطب سازی ترجیح داده و به همین منظور تولید و پخش جدی فیلم و برنامه های مستند همواره در دستور کار قرار نداشته است. همواره موضوعاتی تکراری با پرداختی کلیشه ای بر تولید و برنامه سازی مستند، به خصوص در مراکز استانی، حاکم بوده و مدیران تلویزیون در پرداختن به موضوعات مهم و به روز، که به صورتی زنده و پویا، زندگی معاصر امروز ایران را به تصویر بکشد، از خود رغبتی نشان نداده اند. بسیاری از موضوع ها و سبک های فیلم مستند به خاطر پرداختن به مسائل اجتماعی مغفول باقی مانده اند و درصد پخش مستند هایی با موضوع حیات وحش - یا موضوع های ارزشمند ولی خنثی دیگر- عملاً رشدی چشمگیر داشته است. این موضوع را باید به عنوان رویکردی قالب در تولید و پخش فیلم و برنامه های مستند دریافت؛ و به هیچ وجه آن را مغایر با تولید برنامه ها و فیلم های ارزشمند مستندی که در این سال ها تولید و پخش شده اند، ارزیابی نکرد. آنها را باید استثناهایی تلقی کرد که در تلویزیون به صورتی متداوم و جریانی حضور ندارند. باید دید تاسیس شبکه ی دیجیتالی مستند که فعلاً دسترسی مستقیم به آن مقدور نیست، قرار است به کدام نیاز پاسخ دهد؛ نیاز فکری جامعه یا نیاز مسوولان کلان تلویزیون در پیشبرد اهداف مرتبط با یک اندیشه ی خاص.

 

مدیریتی تازه برای شبکه ی مستند تعریف شود

فرهاد ورهرام 
اگر بنا باشد این شبکه نیز مانند سایر شبکه ها دارای مدیریت متمرکز باشد و همان روش ها را دنبال کند، با سایر شبکه های صدا و سیما تفاوتی نمی کند و راه اندازی این کانال اساساً لزومی ندارد، چراکه فقط مجموعه ی بوروکراسی دیگری تولید خواهد کرد. برای تولید آثار جدی باید سبک مدیریت تازه ای تعریف شود. روش ها و محدودیت ها مشخص شود و افرادی که قرار است در این شبکه همکاری کنند اعلام شود. ولی در حال حاضر کمتر مستند سازی از این مسائل اطلاع دارد.
البته نمی توان تلویزیون را یک کاسه کرد، چراکه هر بخش تلویزیون نقش و کارکرد متفاوتی دارد، بعضی بخش ها جدی است و برخی نه. برای ایجاد یک شبکه ی مستند هم باید گزینش ها مشخص شود که مثلاً آیا مستندی که درباره ی موسیقی مقامی است به طور کامل نمایش داده خواهد شد یا نه؟ چند نفر از مستندسازان جدی در مدیریت این شبکه همکاری می کنند؟ یا اینکه قرار است از همان کارمندان تلویزیون که زود به زود هم تغییر می کنند در بدنه ی مدیریت استفاده شود؟ یا اینکه چقدر فیلم خارجی قرار است پخش شود؟ اگر این مسائل مشخص نباشد، مثل این است که تمام کانال های تلویزیون را در یک شبکه جمع کرده باشند.
نباید مدیریت آنی داشت. مثلاً ناگهان مساله ی خلیج فارس پیش می آید و عرب ها دارند خلیج فارس را از ما می دزدند، موج مستندسازی با این موضوع راه می افتد، پس فردا عید نوروز است و سال ثبت جهانی نوروز و مستندسازان مجبورند با این موضوع فیلم بسازند. باید در این شرایط مشخص شود که تهیه کننده ها سفارش دهنده ی این آثار هستند یا هر مستندسازی می تواند طرح خودش را زیر بغل بگیرد و برای تایید ارائه کند. اگر رویه ی سابق باشد که احتمال باندبازی وجود دارد. ولی برای اجرای درست این کار باید چندین نشست با مستندسازان برگزار و نظرهای آنان ارائه و جمع بندی می شد.
باید رویه ی شبکه های مستند موفق دنیا مانند BBC،ART وZDF ترجمه می شد و می دانستیم در مدیریت شبکه های مستند دنیا چه می گذرد. در حال حاضر بحث اصلی و اولیه ی همه ی ما بحث مدیریت است و در مراحل بعدی خط قرمز ها.
همه ی ما با خط قرمزهای دوران خودمان آشنا هستیم و آنان که جسورترند جلوتر از چارچوب ها فیلم می سازند.
استفاده از تجربیات هم در این کار بسیار مهم است؛ چه تجربیات داخلی و چه خارجی. تلویزیون هرگز تحقیقی را در زمینه ی تولید مستند در کشور انجام نداده است. همین الان ما هیچ تعریفی در تولید مستند نداریم. هم اکنون یکی از آشفته ترین دوران های تولید مستند را می گذرانیم. اگر تلویزیون برای اجرای این امر واقعاً نگاه جدی دارد، باید نگاهی جدید به تولید مستند داشته باشد. ما در سازمان تولید، به کار تحقیقی خوب نیاز داریم؛ سازمانی که بودجه و جایگاهش مشخص باشد و مستند سازان بتوانند به آن اتکا کنند.

 

باید خوشحال شویم، اما چقدر جا دارد که ...؟!

محمدسعید محصصی
خبر مسرت بخشی است:" شبکه ی مستند سیما آماده افتتاح رسمی". برای شنیدن چنین خبری خوب است چند سال انتظار کشیده باشیم، 10 سال، 15 سال، 25 سال، شاید هم 35 سال (زمان شکوفایی مستندهای دهه ی چهلی). پاسخ خیلی سرراستی شاید نشود داد، اما حالا که یکسالی بیش به پایان دهه ی پربار 80 نمانده، می توان گفت دست کم 15 سالی عقب بوده ایم. اشکالی ندارد، ما که در زمینه های کمی عقب نمانده ایم، این هم رویش!
نمی دانم از کجا باید آغاز کنم، از شکوفایی سینمای دیجیتالی که دست کم یکی از نتایج خجسته اش مستقل شدن سینماگران مستندساز و افزایش مقایسه ناپذیر تولید مستندهای مستقل نسبت به پیش از همگانی شدن سینمای دیجیتالی بود؛ یا از ورود هجوم آسای یک شبکه ی ماهواره ای و برنامه ی مستند مشهورش به این بازار تولیدات تازه مستندسازان اغلب تازه کار و جوان ایرانی؟ ذهن همواره می رود سراغ آن شبکه های ملعون ماهواره ای و تور گسترده شان برای استعدادهای ناب ما، اما خوب است به قاعده ی"پری رو تاب مستوری ندارد ..." کمی بیشتر بیندیشیم و دائم همه ی کاسه و کوزه ها را بر سر شبکه های ماهواره ای خرد نکنیم. مشکل از خودمان است. مگر نه اینکه در همین بازار بی رونق ِ جشنواره های داخلی مستند، عدم خرید اکثریت مطلق این آثار توسط رسانه ی ملی، نبود برنامه ای برای اکران مناسب این آثار و اتکای صرف اکثریت غالب این آثار به نمایش های تلویزیونی؛ در سال های اخیر سالی دست کم 500 فیلم مستند توسط خیل جوانان و میانسالان و خاک خورده های این سینما ساخته شده است؟ پس این ماییم که در این همه سال فکری برای ساماندهی اقتصاد این بازار نکردیم، که گذاشتیم وضع به گونه ای درآید که نه رسانه ی ملی تولیدات این بازار را می خرد، نه جایی برای اکران مناسب این تولیدات وجود دارد، نه جشنواره های مناسب این کالاها به خوبی پا گرفته اند و شاید هزار درد سخت درمان دیگر.
درد نشانه ی بیماری است و نه علامتی برای نومیدی و مرگ. این را البته کسانی می گویند که دوست دارند هر تهدیدی را به فرصتی مناسب تبدیل کنند، نه آنان که هر فرصتی را آنقدر هدر می دهند که به تهدید بدل شود؟! از شوخی گذشته، آیا این سینمای مستند ارزش آن را دارد که این همه برایش یقه بدرانیم؟ قدر مسلم این پرسشی است که متولیان امر در باب سینمای مستند نوین ایران طرح می کنند.
یک راه ساده برای نزدیک شدن به پاسخ، طرح این پرسش است که در این وانفسای اقتصادی که بسیاری از تهیه کننده های سینمای اکران در سربه سرکردن سرمایه و درآمد خود (سود بردن پیشکش) درمانده اند، در بلبشویی که بسیاری از موفق ترین صنعتگران و خبر گان دنیای کسب و کار، عطای رقابت در بازار را به لقایش بخشیده اند و در بهترین حالت وارد کننده ی کالاهای چینی شده اند؛ چه اتفاقی افتاده است که دارندگان خردک سرمایه دو سه میلیونی (که بسیاری وقت ها با قرض و قوله از فامیل و دوست و آشنا جور می شود) و با استعدادی که خیلی وقت ها آزمونش را پس نداده وارد عرصه ی تولید می شوند و این ماندن در صحنه و ذوق آزمایی و زمین خوردن و بلند شدن همچنان ادامه دارد؟ بعنوان یک گمانه ی پژوهشی می توان چنین بیان کرد که به رغم همه ی معضلات عظیم اقتصادی و وضعیت بسیار پیچیده و سردرگم کنونی، سینمای مستند مستقل مدتی است که به یک هنر ملی برای ادراک، ارتباط و گفت وگو بدل شده است. اهل این سینما چه آنکه فیلم می سازد و چه آنکه صرفاً مخاطب آن است از طریق آن، خود و دنیای خود را مشاهده کرده و می شناسد، ادراکات خود را در مقیاسی اجتماعی بیان می کند و در سرنوشت خود بعنوان یک واحد فعال اجتماعی و فرهنگی مشارکت می کند و در نهایت مسیری ایجاد می کند برای ورود به دنیای کسب و کار.
شاید این اقبال وسیع به سینمای مستند از سوی جوانان مستعد ما را بتوان با اقبال وسیع به شعر معاصر در دهه های 40 و 50 مقایسه کرد. همچنین شاید این روی آوری را بتوان با علاقه ی مهارناپذیر جوانان آمریکایی به موسیقی راک در دهه های 60 و 70 میلادی در یک ترازو گذاشت. اگر از کارکردهای منحصربه فرد شعر معاصر در ایران ِ دهه های 40 و 50 یا موسیقی راک در جامعه آمریکا گذر کنیم، نمی توانیم یک امر را نادیده بگیریم که همانا برد اجتماعی وسیع شعر (در ایران) و موسیقی راک (در آمریکا) و امکان ایجاد گفت وگو در همه ی ارکان زندگی در ذات این دو هنر بود. در ایران کنونی سینمای مستند دیجیتال امکانی ارزان و کاملاً در دسترس (دموکراتیک) و البته متعالی برای این امر ایجاد کرده است. و این وضعیت خود به امکانی برای شکوفاندن بخشی از اقتصاد کشور بدل شده است. بنابراین مسوولان فرهنگی لازم است در ورود به عرصه ی ساماندهی به این امر، همه ی این جوانب را درنظر آورند. اما آیا این مسوولان تلاشی در این جهت داشته اند؟
"شبکه ی مستند سیما در همه ی حوزه های تولید مستند وارد خواهد شد و در این شبکه، تولید مستند ایران جایگاه ویژه ای خواهد داشت". اینها گفته های مدیرعامل صداوسیماست در گفت وگو با خبرگزاری فارس. ظاهر این گفته ها بسیار جذاب می نماید؛ اما هنگامی که به حجم تولیدات مستقل مستندسازان کشور طی سال می نگریم تاکیدی یکجانبه بر تولید توسط شبکه ی مستند سیما آدم را نگران می کند، زیرا انتظار طبیعی از رسانه ی ملی بعنوان اصلی ترین متولی سینمای مستند (دست کم در عرصه ی پخش سراسری) این است که نخواهد به جای همه ی دست اندرکاران این سینما تولید کند. وقتی این همه فیلم برای عرضه وجود دارد سخن گفتن از تولید مستقیم مقدار زیادی نقض غرض خواهد بود. امیدوارم چنین نباشد؛ اما ناچارم موقتاً نتیجه بگیرم که نزد مسوولان رسانه ی ملی، هنوز سینمای مستند خارج از مدار تولید سازمان به رسمیت شناخته نمی شود؛ همان نگاهی که چندین دهه است آثار مستندسازان بیرون این سازمان را به هیچ گرفته و آنها را از این رسانه تارانده است. متاسفانه با چنین نگاهی شبکه اختصاصی مستند هم کمتر راه به جایی خواهد برد.

 

همراه، رقیب یا دشمن؟

پیروز کلانتری 
قرار است تلویزیون شبکه ی مستند راه بیندازد. این شبکه را قرار است صداوسیمایی راه بیندازد که هنوز هم قریب به اتفاق فیلم هایی که نمایش می دهد، تولید خودش است و این رویکرد صداوسیماست در موقعیتی از سینمای مستند ما که بسیاری از فیلم های مهم و اصلی مستند در بیرون از تلویزیون ساخته می شوند. خوش بینی و رویاپردازی است اگر تصور کنیم سازوکاری یکسر متفاوت با وضعیت کنونی تولید و عرضه ی فیلم مستند در تلویزیون بر شبکه ی مستند آتی غالب شود و انقلابی در احوال سینمای مستند در تلویزیون اتفاق بیفتد. امروز در آن فضایی از تلویزیون که تولید و عرضه ی فیلم مستند جریان دارد، کار اصلی صداوسیما تولید و تصاحب مستندهایی است با برآورد مالی نزدیک به رقم هایی که تنها برای خرید حق دو سه بار پخش تلویزیونی واقعی این فیلم ها کافی است و نه برای مالکیت بر اثر. از اینجاست که هم برآوردها پایین و غیرواقعی است و هم آثار تولید شده، در وضعیت محدود فقط دو سه بار نمایش از تلویزیون حبس می مانند. یک شبکه ی مستقل مستند در درجه ی اول خوراکی بسیار بیش از تولیدهای کنونی تلویزیون طلب می کند. امر اولیه و حیاتی در برابر شبکه ی مستند آتی رسیدن به این خوراک است که یا قرار است باز هم از طریق تولیدهای بیشتر تلویزیونی تامین شود یا آنکه وجود چنین شبکه ای باعث شود از بیرون از تلویزیون فیلم خریداری شود. به هر دو حالت نظر دقیق تری می اندازیم.
راه تحت کنترل، امن و متصل به سیستم شدیداً انحصاری تلویزیون البته این است که شبکه ی مستند فیلم هایش را در داخل تلویزیون طراحی و برنامه ریزی کند و مالک فیلم تلویزیون باشد. (اینکه فیلم ها در بیرون از تلویزیون تهیه و اجرا شود، مساله ای جداست و خدشه ای در تامین این احساس و اراده ی مزمن کنترل و مالکیت سفارش دهنده به وجود نمی آورد). اما اجرای چنین خواست و رویکردی، آن هم برای یک شبکه ی مستقل تلویزیونی کار راحتی نیست و سوابق و تجارب مشابه نشان داده بعد از مدتی یکی دو ساله نیاز و سلیقه و ساز و کارهای ایده گذاری و اجرا و توجه به ملاحظات هزارجوری تلویزیون برای اهل فن و تولید بیرون از تلویزیون شناخته می شود و به تدریج ایده ها و طرح ها و پیشنهادها به سمت بیرون از تلویزیون و از سوی بدنه ی سازگار و همراه با سلیقه ها و نیازهای سفارش تلویزیونی تغییر جهت می یابد.
حالا با موقعیتی روبه روییم که تلویزیون برای نخستین بار و به شکل مستمر و قابل توجه خریدار فیلم های مستند می شود. اما چه مستندهایی؟ همین جاست که باید جدی و یکسر خود را از این توهم جدا کنیم که سینمای مستند در کلیت و ساختار رسانه ای، هنری و حرفه ای اش مساله تلویزیون است و قرار است تلویزیون با دغدغه گسترش و اعتلای سینمای مستند شبکه ی مستند راه بیندازد! (همان گونه که نمایش مستندهای ایرانی توسط شبکه های تلویزیونی خارجی هم اصلاً به معنای مستندخواهی و مستند دوستی آنها نیست). البته این واقعیت مهم است که اگر در وضعیت کنونی، فیلم مستند برای تلویزیون هنوز مساله و مقوله ی مهم و مطرحی نیست و میان برنامه و زنگ تفریح برنامه های اصلی خبری و گزارشی و نمایشی صداوسیما به حساب می آید، در آن وضع آتی، ورود به دنیای آفرینش توهم واقعیت از طریق سینمای مستند و فیلم های غیرنمایشی و واقع نما، برای صداوسیما نیز همچون بسیاری از رسانه های بزرگ امروز دنیا مهم و مطرح خواهد شد. قطعاً اینکه صداوسیما در رقابت با جهان جادویی سینما به این باور برسد که قدرتش در واقع نمایی و نمایش توهم واقعیت است، لااقل به لحاظ موقعیت تکنولوژیک جهشی مهم برای تلویزیون به حساب می آید. اما نسبت این وضعیت و این باور با موقعیت سینمای مستند ما چیست؟
راه اندازی شبکه ی مستند بیش از هر وضعیت دیگری موجب رشد کمی آثار غیرنمایشی و گزارشی سازی (و نه مستند گزارشی) در تلویزیون خواهد شد. برای تامین تولیدی بسیار پرتعدادتر، برآوردها از وضعیت اسفناک کنونی هم پایین تر خواهد آمد و همین واقعیت یعنی مساله ی تلویزیون سینمای مستند نیست. مجموعه سازی ارزان حرف اول را در تولید مستند در تلویزیون خواهد زد و بسیاری از تهیه کنندگان و کارگردان های اسیر شش و بش تولیدهای گاه به گاهی کنونی، به امکان تولید مستمر خواهند رسید، اما به قیمت گزارشی سازی و برنامه سازی و نه تولید فیلم مستند. این گزارش ها و برنامه ها را اخ و تف نکنیم. خوراک اصلی بسیاری از رسانه های تلویزیونی دنیا همین گزارش هاست. به رغم تمام بگیر و ببندهای معمول صداوسیما، از طریق همین گزارش ها و با حضور آدم های حرفه ای تازه نفس و متفاوت، در جامعه ژورنالیسمی تازه در ساحتی موثرتر و برانگیزاننده تر امکان رشد و حرکت پیدا خواهد کرد و جواب به نیازهای آموزشی، اطلاعاتی و زندگی روزمره مردم مساله سینمای مستندمان خواهد شد. حتی با نگاهی بدبینانه، زورآزمایی تازه ی تلویزیون در برابر (و نه همراه با) سینما و از جمله سینمای مستند باعث می شود که به لطف وجود رقیب یا حتی دشمنی پرزور، سینمای مستند هم برای بقا و رشد خود مجبور شود از خود زور نشان دهد و به موقعیت های نادیده و قابلیت های مغفول خود چنگ بزند و این اصلاً بد نیست. در جایی دور یا نزدیک و در عالمی که هم تلویزیون و هم سینمای مستند به حیات رسانه ای واقعی و موثر خود گام نهاده اند، این دو به هم می رسند و چاره ای جز جدی گرفتن یکدیگر نخواهند داشت. روشن است که عامل تعیین کننده در فرا رسیدن چنین روزی، تنها عالم رقابت و دعوای این دو نخواهد بود. آن جای دیگر کجاست؟

 

سرانجام این اتفاق در تلویزیون هم افتاد

سعید رشتیان 
راه اندازی شبکه ی پخش اختصاصی فیلم مستند از سوی صداوسیما اتفاق خوشحال کننده ای است که از جنبه های مختلف می توان به آن توجه کرد. در همه ی کشورها، جایگاه اصلی عرضه و پخش فیلم مستند کانال های تلویزیونی هستند. تعداد محدودی از فیلم های مستند امکان و شرایط اکران سینمایی را به دست می آورند، ولی چرخه ی اقتصادی تولید و پخش این سینما عموماً از مسیر سفارش یا مشارکت کانال های تلویزیونی می گذرد.
"پخش تلویزیونی" در کشور ما به دلایل قانونی کاملاً اختصاصی و انحصاری است. به همین دلیل سیاست های پخش نیز از اقتضائات و انتخاب های مدیریت صداوسیما که این انحصار قانونی را در اختیار دارد تبعیت می کند. به جز وزن و اهمیتی که تولید و پخش فیلم مستند در سال های اول انقلاب و در دوران جنگ در تلویزیون پیدا کرد، از اواخر دهه ی 60 ما به تدریج فاصله گیری تلویزیون از این سینما را شاهدیم. به خصوص بعد از پایان جنگ،"سرگرمی" به اولویت غالب در سیاستگذاری های بخش تولید در تلویزیون مبدل شد. گرایش به طرف فیلم ها و سریال های داستانی و تولید روزافزون برنامه های ترکیبی و سرگرمی، انتخابی بود که از همان زمان در شبکه های سیما دامن گرفت و تاکنون نیز سایه ی خود را بر بخش اعظم پخش تلویزیونی گسترانیده است. تولید فیلم مستند در سیما به تدریج به حاشیه رفت و بودجه ها و حمایت ها از آن ضعیف تر و ضعیف تر شد. فیلم یا برنامه هایی هم که با این عنوان و با این بودجه ها تولید می شدند، آنقدر بی رمق و غیرجذاب بودند که درخور قرار گرفتن در ساعت های اصلی پخش نبودند. در طول دو دهه ی گذشته به ندرت به یاد می آوریم که باکس ثابتی برای پخش یک مجموعه ی فیلم مستند جذاب با اعلام قبلی پخش در نظر گرفته شده باشد. فیلم یا گزارش های مستند معمولاً امکانی بود که با آن فاصله بین ساعات اصلی پخش را پر می کردند.
افزایش گرایش و علاقه به تولید و نمایش فیلم مستند در جامعه ی ما، عموماً در دهه های اخیر نشانی بوده از تمایل جامعه به بازخوانی و بازنگری عمیق تر تجارب گذشته و موقعیت کنونی اش. تحولات دوره ی انقلاب و جنگ، و میل جامعه به دگرگونی، زمینه ساز تولیداتی بود که در دهه ی اول انقلاب در سینمای مستند ما اتفاق افتاد. اگر در آن دهه ما با موج تازه ای از نوآوری در مضامین و ساختار در سینمای مستند مواجه شدیم، در دهه ی 80 موجی از علاقه مندان و مستندسازان نوآمده به این سینما را می بینیم که در اقصی نقاط کشور، با دوربین های شان زایش اجتماعی و فرهنگی در این سرزمین را به تصویر می کشند. تحولات فنی و تکنولوژیک نیز این امکان را فراهم کرد که همه ی این اتفاقات با هزینه هایی بسیار ارزان تر از قبل به انجام رسد. به همین دلیل، هر چه به سال های اخیر نزدیک می شویم افزایش رو به تزایدی را در تولید فیلم مستند می بینیم. این اتفاق نه در تلویزیون که قاعدتاً باید جلودار و زمینه ساز این حرکت باشد، بلکه در متن آزاد و غیرمقید و غیر برنامه ریزی شده ی فرهنگی و هنری جامعه شکل گرفت. بدون تردید تلویزیون فقط نظاره گر این اتفاق بود و علائم آن را صرفاً در جشنواره ها و دیگر گردهمایی هایی که این رشد کمی و کیفی در آنها فرصت بروز می یافت، مشاهده کرد.
اتفاقات دیگری هم در این میانه پیش آمد. در تجربه ی سایر کانال های تلویزیونی در دنیا و نیز برخی از کانال های نوظهور فارسی زبان که به رقابت با کانال های تلویزیونی داخلی برآمده بودند، مشخص شد که جذابیت باکس های داستانی و نمایشی به نفع باکس های پخش فیلم مستند رو به کاهش است.
همه ی این دلایل، در افزایش توجه "کنداکتور پخش" شبکه های سیما به فیلم مستند موثر واقع شدند. و بدانیم که این ضرورت از طریق اقتضائات "کنداکتور پخش" برای رسیدن به باکس های جذاب تر و موثرتر فهم و درک شد و بعد از آن، دامنه اش به بخش های تولید و برنامه ریزی و سیاستگذاری رسید. و البته هنوز در همه ی این بخش ها به تصمیم و عزم موثر تبدیل نشده است. غلبه و حاکمیت باکس های سرگرمی و گذران روزمره آنچنان ریشه دار و عمیق شده که عادت ها و روابط پایداری را در بخش تولید شکل داده است. ولی از آنجا که موضوع و هدف اصلی برای آنتن تلویزیونی فراگیری و نزدیک شدن به فهم، باور و پذیرش هر چه عمومی تر نسبت به "پخش" است، به نظر می رسد توازن در این حوزه کم کم به نفع فیلم یا گزارش مستندتر و مستقیم تر از واقعیت در حال تغییر است. این از نتایج تحولات اخیر در عرصه ی اطلاعات و ارتباطات است و مردم جوامع کنونی از پخش تلویزیونی انتظار نتایج واقعگرایانه تر را دارند. سرگرمی و اوقات فراغت نیز از مسیر دیگری پاسخ می گیرد. البته همیشه کانال های موضوعی یا اختصاصی تلویزیونی هم وجود دارند ولی مخاطبان این کانال ها محدودتر و خاص ترند و اولویت اول برای آنها فراگیری نیست.
قریب به یکسال از پخش دیجیتال شبکه ی مستند به صورت آزمایشی می گذرد. به نظر می رسد ساعات پخش این شبکه تاکنون از آرشیوهای موجود فیلم مستند در صدا و سیما تغذیه شده است. نگارنده هنوز چیزی در مورد سیاست های تولید و پخش در این شبکه نشنیده است. آیا به طرف یک شبکه ی تخصصی و اختصاصی با رویکرد رسیدن به مخاطب خاص می رویم؟ یا آنکه با استفاده از ظرفیت ها و زبانی که در این سینما وجود دارد، دنبال ایجاد چهره ای منطقی تر و واقعگراتر برای تلویزیون هستیم؟ یا با موج و گرایش عمومی داخلی و خارجی ایجادشده نسبت به سینمای مستند همراهی می کنیم؟ هر چه هست، سیاستگذاران و برنامه ریزان سیما باید رویه های خود را روشن و اعلام کنند تا بتوانند نقد یا همراهی مخاطبان و دست اندرکاران این سینما را جلب کنند.
مدتی است این بحث مطرح شده که ساعات پخش فیلم مستند را در همین شبکه های موجود سیما ثابت و کیفی کنیم تا هم مخاطب علاقه مند بتواند برنامه و فضای پخش مورد نظرش را دنبال کند و هم پخش فیلم مستند بتواند بهبودی را در همین چهره ی موجود شبکه های سیما ایجاد کند. متاسفانه این اتفاق هنوز نیفتاده است. ایجاد شبکه ی مستند در سیما قاعدتاً می باید ادامه ی چنین اتفاق و تحولی باشد که به نظر می رسد اینچنین نیست.

این یادداشت ها ابتدا در روزنامه شرق، روز شنبه 9 مردادماه منتشر شده است.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/05/12
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد