من عزادار هستم و خشمگین!

[ مارکوئیز لوپاژ | محبوبه هنریان ]

"مارسل سیمارد" (۲۰۱۰- ۱۹۴۵)، پس از یک افسردگی طولانی، در ماه مارس ۲۰۱۰ دست به خودکشی زد. خبر مرگ او در سینمای کانادا شوک بزرگی بود. اما خودکشی سیمارد دلیل موجهی بود بر ابراز خشم جامعه ی مستندسازان کانادا علیه وخیم تر شدن وضعیت این قشر.
سیمارد تهیه کننده و کارگردان بود، در سال ۱۹۴۵ و در یک خانواده ی فقیر متولد شد. در جوانی توهین های بسیاری را در خیابان های مونترال تجربه کرده بود. او با پولی که از موفقیت های تجاری - تبلیغاتی خود کسب کرده بود،  فیلمسازان بسیاری را در کبک حمایت کرد و تعلیم داد. مارسل یک شرکت تولید فیلم با نام "ویراژ" تاسیس کرد که منبع مالی با ارزشی برای فیلمسازان جوان بود. همسر او "مونیک سیمارد" یک فمینیست فرانسوی و مدیر سازمان ملی فیلم در کبک است. از جمله فیلم های سیمارد می توان به همیشه جدا از هم، مرا دوست بدار، دنیای کوچک الوردس و … اشاره کرد.
یادداشت زیر توسط "مارکوئیز لوپاژ" فیلمساز کانادایی به ادای احترام به نزدیک ترین دوستش مارسل سیمارد، شخصیتی مشهور در سینمای کبک اما کمتر شناخته شده در بخش انگلیسی زبان کانادا، در مجله ی فرانسوی زبان Le Devoir  منتشر شده است. یادداشت او، آن گونه که خود می گوید، برای اعتراض به وضعیت مستند در کانادا و علیه اولویت های جدید دولت و کمبودهای بودجه ای که تهیه کنندگان و فیلمسازان با آن روبرو هستند، می باشد. لوپاژ وضعیت شوم این فقر رو به رشد فرهنگی را به تصویر می کشد و فاش می کند که چگونه شرکت های فیلمسازی همچون ویراژ که موضوع و محتوا بیش از منافع مالی برایشان مهم است، رو به ناپدید شدن هستند.

دوست من مارسل سیمارد، فیلمنامه نویس، تهیه کننده، کارگردان، همسر، پدر و پدربزرگ، دیگر با ما نیست. یک روز بدن  بی جان او در ماشین اش پیدا شد. او در اثر تصادف یا سکته ی قلبی جانش را از دست نداد، او اختیارانه به زندگی خود پایان داد.
با راهی که او انتخاب کرد، همانگونه که در کارهایش برگزیده بود، در مواجه شدن با واقعیت هایی که جامعه ترجیح می دهد آن را به زیر قالی جارو کند، ما را متعهد می سازد. مرگ غم انگیز او صراحتا با آن تابوهای اصلی مواجه می شود: افسردگی و خودکشی همچنان بیانگر یک بیماری شرم آور است. اما او بی باک بود. جامعه شناسی تعلیم دیده و هوشیار و یک هنرمند و تهیه کننده ای متعهد بود.
مارسل شجاع بود و همیشه با ریسک کردن در تولید فیلم هایی که کمتر کسی جرات ساخت آن را داشت، موفق بود. بی پروایی و عزم او همان قدر افسانه ای است که انسانیت بی نظیر او و احساس همدردی اش برای مردم عادی قابل تقدیر است.
فیلم هایی که او ساخته و یا تهیه کرده، پیش از آنکه بدنبال سود مالی آن باشد، در جستجوی محتوای قوی و موضوعات پرسشگر بود. شاید اعلام ورشکستگی کردن برای تهیه کنندگانی که به دنبال کلک زدن و استفاده از حق مردم هستند، امری عادی است، اما مارسل با وجود اینکه از قشر پایین جامعه بود، به دلیل احساس مسئولیتی که می کرد، اینگونه نبود. هرچند که معدود مردمی از آن مطلع بودند، اما سال گذشته او تمام پول خود را با فروختن خانه اش برای ایجاد کمپانی فیلمسازی اش هزینه کرد و چند روز قبل از پایان دادن به عمر خود موفق شد تا سرمایه هایی را برای باز پرداخت هزینه های تمام عوامل و فیلمسازان مستقل تهیه و پرداخت کند.
آن چیزی که ما با افتخار صنعت سینماتوگرافیک می نامیم، اکثریت قریب به اتفاق تولیدات سمعی بصری است که توسط سازمان ها و ارگان های مختلف دولتی تامین بودجه می شوند، اما هرگز سودی بدست نمی آورند که برای خزانه ی دولت باشند.
با وجود این حقیقت، در سال های اخیر، فیلم تجاری یک امتیاز تهوع آور بوده است، پولی به دست نمی آورد، ولی به نظر خوب می آید؛ و این به بهای سینمای مولف و فیلم های مستندی است که همیشه آبروی ما را حفظ کرده اند و اغلب علی رغم بودجه های بسیار ناچیز، شگفتی های زیبایی را در گیشه بروز می دهد. بنابراین من خشمگین هستم. خشمگین از سیستمی که به نظر می آید فراموش کرده که چه چیزی برای تمام مردم جامعه مهم است و آن دسترسی به طیف گسترده ای از آثار فرهنگی با کیفیت است.
من خشمگین هستم از دیدن صنعتی که اندوخته ی تمام شهروندانش می باشد، مفهومی که دقیقا تفاوت فرهنگی ما است، کپی کردن فرهنگ آمریکایی. من خشمگین هستم از اینکه بفهمم که بخش بزرگی از جامعه ی فیلمسازی، شایستگی فیلم ها و برنامه های تلویزیونی که دارایی عظیم فرهنگی به شمار می روند را دست کم می گیرند و اغلب راه را به سوی ژانرهایی سوق می دهند که بعدها به یک موفقیت مردمی دست می یابند.
من خشمگین هستم، زمانی که می فهمم که خلاقان و سازندگان به طور فزاینده ای به اسارت دستورات، برنامه ها، نرخ ها و پتانسیل تجاری آثار تلویزیون درمی آیند. من خشمگین از آن هستم که اجازه دادیم یک خانه ی تولید فرو ریزد، به ویژه آنکه شرکت فیلمسازی ویراژ به اندازه ی یک چشم انداز سمعی بصری اهمیت داشت.
من خشمگین از آنم که چشم هایمان را به روی درام های انسانی پنهان شده در سیاست های ناعادلانه و ناحق بسته ایم. آری، دوست من مارسل قلب خود را در هر آنچه تعهد کرده بود گذاشت. مشکلات مالی اخیر او، که به دلیل طبیعت بیش از حد حساس بودنش تشدید شده بود، او را به لبه ی پرتگاه برد، باعث بی خواب شدنش، سپس از دست دادن سلامتی اش و بالاخره زندگی اش را گرفت. چه حیف!
مارسل، من خشمگین هستم. اما بیش از همه، غمگین. امروز، من با همسرت، فرزندانت و دوستان شان گریستم. اما، خیلی زود، آستین هایم را بالا خواهم زد و فیلم زیبایی که قرار بود با هم بسازیم را خواهم ساخت. جالب اینجاست که موضوع فراتر از آن است ... . تصور می کنم هر کجا که هستی، هنوز می توانی به من کمک کنی و مشوق ام باشی، همانگونه که همیشه بوده ای. خیلی زود، من ذهنم را پاک خواهم کرد و مبارزه ام را برای کسانی که هیچ صدایی ندارند و یا همچون تو خیلی زود خاموش شدند، ادامه خواهم داد.

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/06/05
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد