فیلمسازِ فیلمساز: هارا کازو به روایت خویش
[ سینتیا کلوز | مریم باقری ]


هارا کازو کیست؟ اجازه بدهید به شما، که جواب این سوال را نمی‌دانید، اولین ترجمه‌ی انگلیسی کامل کتاب کازو را که درباره‌ی فیلم‌ها، زندگی و فلسفه‌اش در زندگی است، به نام دوربین اُبتروسا معرفی کنم؛ برای ترجمه‌ی این کتاب باید از پت نورمن و تاکو یاسودا ممنون بود که باعث شدند این مستندساز برنده‌ی جایزه‌ی اسکار به مخاطبین بیشتری شناسانده شود.
زمانی که مایکل مور، کازو را برادر روحی ژاپنی‌اش خواند خیلی مبهوت شدم که چرا تا به حال نامی از این فیلمساز ژاپنی نشنیده‌ام. مور، کازو را اولین الهام در کار‌هایش می‌داند و زمانی که معروف‌ترین فیلم کازو را با نام ارتش عریان امپراطور رژه می‌رود (۱۹۸۷) دیده بود احساس کرد که حالا می‌تواند فیلم راجر و من را آنطور که دوست دارد بسازد. ستایش دیگری از ارول موریس بر روی جلد کتاب نقل شده است که کازو را فیلمسازِ فیلمساز می‌نامد و شاید به نحوی توضیح دهد که چرا کازو چندان شناخته شده نیست.
از آنجایی که نمی‌توانستم درباره‌ی کتابی که توسط کارگردانی نوشته شده که تا به حال هیچ کدام از فیلم‌هایش را ندیده‌ام، نقدی بنویسم از این رو در نتفلیکس به جست‌و‌جوی فیلم‌های او پرداختم که فورا به فیلم‌های ارتش عریان امپراطور رژه می‌رود و عشق خصوصی مفرط: سرود عشق (۱۹۷۴) برخوردم. اگرچه قرار بر این بود که تنها کتاب را نقد کنم و با فیلم‌ها کاری نداشته باشم؛ اما فیلم‌ها و کتاب به طرز جدایی ناپذیری به هم مربوط بودند. مخصوصا از صفحه‌ی سیصد تا سیصد و هفتاد و یک کتاب که به توضیح روند پشت صحنه‌ی ساخت چهار فیلم از بهترین فیلم‌های کازو می‌پرداخت که با خداحافظ سی پی شروع می‌شد و با به عشق خصوصی مفرط و ارتش عریان امپراطور رژه می‌رود (مهم‌ترین و بهترین مستندی که در ژاپن ساخته شده است) و زندگی تقدیم شده ادامه می‌یافت.
نماهای سیاه و سفید همراه با صحنه‌های پر تب و تاب که گویی خود در آن‌ها حضور داری، فیلم‌های کازو را به مکاشفه بدل کرده‌اند. هر چقدر کازو و دوربینش عمیق‌تر کنکاش می‌کنند و در روابط فرو می‌روند و کاوش می‌کنند، نمی‌دانستم که آیا باید شاهد خصوصی‌ترین لحظات باشم یا نه، اما از نگاه کردن هم نمی‌توانستنم دست بردارم. می‌دیدم و شگفت زده می‌شدم و در انتهای فیلم احساس می‌کردم که واقعا با انسانی ملاقات کردم و آن آدم کازو بود.
کلمات هارا در فیلم‌های او به صداهایی تبدیل شده‌اند که می‌شنویم. حضور او هم در کتاب و هم در فیلم‌هایش که می‌گوید: "گذشته بی‌مصرف است" و به عنوان یک فیلمساز او می‌بایست "به جلو حرکت کند و در زمان حال عمل کند" احساس می‌شود.
حالا می‌توانم بفهمم که چرا مایکل مور فیلم‌های او را الهامی برای خویش یافته است. تشابهاتی میان دیدگاه مور و هارا می‌توان یافت که از گرایش و تمایل مشترک آن‌ها برای پا گذاشتن به میان حقایقی که از آن فیلم می‌گیرند نشئت می‌گیرد. هارا می‌گوید: "هر اتفاقی افتاد، اجازه بدهید دوربین کار خود را بکند". اما به نظر می‌رسد که مور به دوربین به عنوان یک سلاح نگاه می‌کند؛ در حالیکه برای هارا همه چیز در ارتباط خلاصه می‌شود. دوربین برای هارا حکم وسیله‌ای دارد که با آن خودش را به تصویر می‌کشد.
در ابتدای کتاب، هارا حقایقی را درباره‌ی زندگی‌اش بیان می‌کند. او در سال ۱۹۴۵ متولد شده است و نمی‌داند پدرش کیست. او همیشه همراه و پشتیبان مادرش بوده است که در جوانی در کاباره‌ای در اساکا کار می‌کرده. سال‌های جنگ در ژاپن بسیار وحشتناک بوده و زندگی هارا هم روز به روز پیچیده‌تر می‌شده است (مادرش سه بار ازدواج کرد) و آن‌ها با فقر زیادی دست و پنجه نرم می‌کردند. او از احساسش نسبت به خانه می‌نویسد. برای او هیچ‌گاه، خانه و محل سکونتی به معنای واقعی وجود نداشته است: "هر آنچه که مربوط به خانه و مفهوم خانه است، برای من وجود خارجی نداشت".
او درباره‌ی اوضاع تحصیلی‌اش می‌نویسد و اولین تجربه‌اش از دیدن فیلم‌ها و درک آن‌ها و تصمیمش برای اینکه بعد از تمام کردن دبیرستان عکاس خبری شود. در دوران دانشجویی در رشته‌ی عکاسی خبری در تلاش بود تا بتواند مشکلات فقر را حل کند؛ اما در ‌‌‌نهایت به دنیایی وارد می‌شود که روحا و جسما ناتوان است. میانه‌های دهه‌ی ۶۰ بود که ناآرامی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برانگیخته می‌شد و حرکت‌های اعتراضی درصدد شکل گیری بودند و شروع این اعتراضات از قشر فرهیخته جامعه بود که البته هارا جزئی از آن‌ها به شمار نمی‌رفت. هارا فروتنانه می‌نویسد: "من به توکیو آمدم بدون اینکه واقعا چیزی از دنیا بدانم و کم کم آموختم که چطور جامعه عمل می‌کند و چطور مردم زندگیشان را می‌گذرانند".
حتی زمانی که هارا، درباره‌ی موضوعات فرهنگی و اجتماعی فیلم می‌سازد، باز به سراغ شخص می‌رود و دوست دارد زندگی فرد را نشان دهد: "من خیلی نمی‌خواهم درباره‌ی موضوعات خاص فیلم بسازم؛ برای همین درامی را کار می‌کنم که با آن درگیر شوم. من با شخصی آشنا می‌شوم، او من را به هیجان می‌آورد و من زندگی او را به فیلم تبدیل می‌کنم".
همانطوری که در زندگی و کار هارا مشخص است، او جایی دست می‌گذارد که خود در آن دخیل باشد: "دوست دارم تلاش کنم از سازمان‌ها فیلم بگیرم. برای مثال، سازمان‌های مذهبی یا گروه‌های بزهکاری سازمان دهی شده. زمانی که شخصیت‌هایی را که را در این سازمان‌ها هستند نمایش می‌دهید، دلم می‌خواهد که با کارهای داخلی این سازمان‌ها سرو کار داشته باشم. بهر حال من هیچ وقت با گروهی که دوست داشتم از آن‌ها فیلم بسازم برخورد نکردم؛ برای همین هنوز فیلمی درباره‌ی هیچ گروهی نساخته‌ام؛ اما دوست دارم روزی این کار را انجام دهم".

 

منبع: رای ُبن مستند | تاريخ: 1389/11/19
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد