نجواهای ذهنی

[ مهدی اسدی ]

هنوز از روزهای تلخ و پر حادثه ی تابستان مدت زیادی نگذشته است و خاطره ی کابوس گونه آن همچنان بر ناخودآگاهمان سایه افکنده، روزهایی اندوهبار که با شگفتی و حیرت شاهد برخورد با دوستان و هموطنان بودیم.
در زمان حضور کم و بیش ما در متن و حاشیه آن روزها و در زمانی که ما و شما درگیر دریافت مجوز فیلمبرداری، لِوِل کردن سه پایه ی دوربین، و بحث کیفیت تصویر بودیم، اتفاق افتاد. و هزاران چشم فارغ از بیم و هراس و معذوریت های عقلی ما آن را دیدند و با ابزارهایی ابتدایی آن را بر حافظه ی تاریخی بشر ثبت کردند. گیریم با کیفتی نازل. راستی از میان میلیون ها آدمی در سرتاسر جهان هنگامی که آن بانوی ایرانی خیره در چشمان شان نگریست و جان سپرد، چند تن چون برخی از ما به کاستی های هنری و فنی آن تصویر اندیشیدند؟ در روزهای پایانی تابستان و در پی تحریم جشنواره ی سینما حقیقت گزارشی در روزنامه ی اعتماد چاپ شد که بخشی از آن نقل قولی از من بود که بهانه ی این قلم فرسایی است.
به زعم برخی دوستان اشتباه بزرگی مرتکب شده ام، من که در ابتدا و در زمانی که با  مرکز مشغول کار بوده ام  بیانیه را امضا و مخاطراتش را به جان خریده ام و در ادامه فیلمم را (روزگاری برای آزادی) از جشنواره بیرون کشیده ام در یک گفت و گوی کوتاه تلفنی نجواهای ذهنیم را (که می دانم در ذهن برخی دیگر نیز بود و هست) بر زبان آورده ام. از روزنامه ای اصلاح طلب (و نه سایت فارس و رجانیوز) با من تماس گرفته شد (حال این که چطور قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند را نمی دانم) و گفته شد که در حال بررسی چند و چون شکل گیری این تصمیم و میزان تاثیر آن هستند. پرسیدند شما چگونه مطلع شدید؟ و من گفتم که در سفر بودم و با تماس تلفنی در جریان قرار گرفته ام.
دو نفر از دوستانی که به فاصله ی یکروز با من تماس گرفتند شاهد این مدعا هستند که بعد از طرح موضوع به آنها گفتم من در حال کار با مرکز هستم و نمی دانم چقدر صادقانه است که همزمان هم فیلمی برای آنها تولید می کنم و هم بخشی دیگر از آن مجموعه را (جشنواره ی سینما حقیقت) تحریم کنم. در مجال کوتاهی که در فواصل بین لوکیشن ها برای تامل بر این موضوع دست می داد نتوانستم به جمع بندی قاطعی برسم؛ امضای بیانیه در موقعیت شخصی ای که بودم متناقض و غیر صادقانه جلوه می کرد؛ با این همه در آخرین گفت و گو با یکی از آن دو دوست و طرح این موضوع که کار کردن و یا نکردن ما با یک مجموعه نافی ابراز نظر شخصی مان پیرامون یک رویداد نیست و با دغدغه ای در اعماق وجودم که نکند در این به هنگام، ناخودآگاه رویه ای محافظه کارانه در پیش گرفته ام اعلام کردم که من هم هستم و بیانیه را امضا کردم.
در ادامه ی مصاحبه ی تلفنی با خبرنگار روزنامه ی اعتماد حدود دو هفته بعد از امضای بیانیه گفتم من آن زمان خیلی تمرکزی (جامع) بر موضوع نداشتم و نتواستم (ابعاد) آن را آنالیز کنم اما حالا که به تهران برگشته ام راجع به این که حرکت درستی بوده یا نه تردید دارم و ادامه دادم اول فکر کردم این شاید جزو معدود کارهایی بوده که بوسیله آن می توانیم اعتراض خود را نسبت به وقایع جامعه ابراز کنیم و این نوعی وحدت قضیه (وحدت رویه) است؛ اما الان فکر می کنم شاید (گفتم شاید) بهترین حرکت ممکن نبوده است. سینما حقیقت اولین فضایی بود که فیلمسازان مستند بعد از وقایع اخیر می توانستند دور هم جمع شوند (خاصیت و جاذبه ای که هیچ جشنواره و مناسبت دیگری ندارد) و جای مناسبی برای تحلیل اوضاع بود (و ادامه دادم) و فکر می کنم اگر این بیانیه تیری در کمان (ترکش) بود و رها شد، برد محدودی داشت و اگر این تیر (و تیرهای دیگر) به جشنواره می رسید می توانست هدف های بیشتری داشته باشد. در ادامه مسائلی دیگر هم مطرح شد که بنا بر انعکاس آن نبود و در یک بی اخلاقی مطبوعاتی به گونه ای گنگ و نارسا در روزنامه مطرح شد.
با همه ی ستایش هایی که این سو و آن سو از مرکز و مدیرانش شد، در تمامی گفت و گویم با روزنامه ی اعتماد کلامی در مدح مرکز گسترش نگفتم. چه اعتقاد دارم نیک و بد کارنامه ی ایشان هویداست و نیاز به تایید امثال بنده ندارند. در هنگامی که دوستان همچنان مصر بودند که مقصود این بود که پیامی بدهیم به کسانی که ما آزرده ایم، پیام از گوشه ای دیگر سر در آورد و آنان که مخاطب این دعوا بودند خود را به آن راه زدند و این منازعه ای شد بین فیلمسازان و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و همه ی کوشش ها برای بازگرداندن این ماشین اعتراض به جاده ی اصلی ظاهرا سودی نبخشید. و همه ضمن ستایش نسبی مرکز و مدیرانش گفتند که مخاطب، آنان نبوده اند و ظاهرا در این میان هیچ کس این سخن را باور نکرد.
همکاری برخی از دوستان امضا کننده با جشنواره های رویش، کوثر، میراث فرهنگی، فیلم کوتاه تهران و صدا و سیما (با همه ی نقش موثری که در رویدادهای بعد از انتخابات داشت!)  و ... آن هم با فاصله ی زمانی بسیار کوتاه قبل و بعد از جشنواره ی سینما حقیقت جای این گله گزاری را برای بقال محله باقی می گذارد که ظاهرا (دست کم برای برخی از امضا کنندگان) قضیه ی تحریم کمپانی صهیونستی نستله در میان نیست، چه نوشیدنی محبوب مان را از بقالی های دیگر زیر مجموعه آن ابتیاع می کنیم.
با این همه مقصود این نیست که حقوق مان را طلب نکنیم، اشارتی است به این که گاه فراموش می کنیم که در کدام طول و عرض جغرافیایی این کره ی خاکی زندگی می کنیم؛ طلب حقوق و گله گذاری قهر آلود از حکومتی می کنیم که حقوق اولیه تری را از مردمانش و ما دریغ می دارد. من فکر می کنم اگر در مقابل رفتن و زیستن در زیر آسمانی دیگر، ماندن را برگزیده ایم، پس باید بود. از به کنج خانه خزیدن من و تو کسی آزرده نخواهد شد (راستی برای مخاطبان بیانیه ی مستندسازان اهمیتی دارد اگر جشنواره ی سینما حقیقیت برگزار شود یا نه؟!). در نبود تو و من کسانی خواهند آمد که نسبت فکری شان به ما بسیار دورتر است. هیچ کس برای دلجویی نخواهد آمد؛ هیچ کس دستی بر شانه ی ما نخواهد نهاد. شاید کسانی از میان امضاکنندگان بیانیه که با تلویزیون همکاری می کنند و یا در هیات های انتخاب و داوری جشنواره های دیگر هستند نیز چنین می اندیشند. اگر در جاهایی دست هایی را برای ثبت وقایع مانع شدند، خود مانع خویشتن در میدان های دیگر نشویم. آنان توانا به حذف تو و من نیستند، خود نیز چنین نکنیم.
جشنواره گذشت و به زعم همه در رخوت و سکوت. این که این حرکت چقدر سودمند بود را زود است قضاوت کنیم. این که جشنواره در سال دیگر برگزار خواهد شد و یا به سرنوشت جشنواره هایی چون کیش و یادگار دچار خواهد شد را معلوم نیست، این که اگر برگزار شد آیا شرکت خواهیم کرد (و دیگر نگوییم انگار نه انگار که پارسال چه گذشت) و یا برای حضورمان شرایطی داریم نیز مبهم است. اینها که گفتم در مقابل اس ام اس ها، ایمیل ها، پیغام هایی که به واسطه دوستان می رسد و گوشه کنایه هایی که این سو و آسو زده می شود، بیان نجواهایی ذهنی بود در جمع همان دوستان، همراه با تاکیدی مجدد بر این که در این آزردگی جمعی از آنچه در جامعه رخ داد، مقدس کردن یک بیانیه و چوب تکفیر و افترا کوبیدن بر سر هر آن کس که بیانیه را امضا نکرد و یا در موثر بودن آن تردید به خود راه داد نافی روحیه ی تسامح و تساهلی است که خود را به آن باورمند می دانیم و  رقیبان را بابت نداشتنش تقبیح می کنیم.
 با همه ی اختلاف سلیقه در مواجه با یک مسئله همچنان اعتقاد دارم که ما در دو سوی یک آوردگاه نیستیم؛ آرمانی مشترک در ذهن داریم با تفاوتی در چگونگی حصول آن، جوابیه های تند و عصبی و ایراد اتهام به هم قطاران دیروز با عنوان این که هر کس با ما نیست حتما از جانب جایی و کسی تطمیع شده در جهت خاموش کردن آنان که سخن گفته اند و مرعوب کردن آنان که هنوز سخن نگفته اند زیبنده ی ما نیست. در مجادله ی عبث میان ما، بازنده هر که باشد برنده هیچ کدام نیستیم. کسانی بیرون از گود نشسته اند و ما را می نگرند که چگونه با گم کردن مقصود و هدف اصلی اندیشه ای که سبب انتشار  این بیانیه شد، خود به دست خود، ذهن و روان همدیگر را فرسوده می کنیم.

در همین زمینه:
برخورد دولت با ما به هیچ عنوان قابل پیش بینی نیست
دلایل تحریم جشنواره را با تلقی مقابله با مرکز گسترش کوچک و کمرنگ و بی اثر نکنیم

 

منبع: رای بُن مستند | تاريخ: 1388/09/03
 | فهرست مطالب ابتدای صفحه | 
به گروه فيس بوک ما بپيونديد